پرسش از سنت و تطور سنت‌های علمی در ایران و غرب و بنیاد و جشم انداز علم و پژوهش در ایران

۵۰ سال با ریاضیات ایران
9 آبان 1402
از کاربردی شدن علم تا علمی شدن مدیریت
9 آبان 1402

پرسش از سنت و تطور سنت‌های علمی در ایران و غرب و بنیاد و جشم انداز علم و پژوهش در ایران

پرسش از سنت و تطور سنت‌های علمی در ایران و غرب

 

سلام. میخواهیم درباره ی اینکه سنت علمی یا دانشگاهی به چه معناست صحبت کنیم.

مجبور هستیم بخشی از بحث را فلسفی پیش ببریم .

سنت یک معنای اصلاحی و لغوی دارد. وقتی در مورد سنت صحبت میکنیم تلقی اولیه ما از آن چیزهای مربوط به گذشته است. اما سنت دلالت بر استمرار  میکند که هم گذشته دارد هم حال و هم آینده. پس وقتی که درباره ی سنت علمی و دانشگاهی صحبت میکنیم منظورمان استمرار و پیگیری علمی است در نهاد علمی در دانشگاه  و… که در نهاد علم اتفاق می افتاد.

این پیگیری کردن و استمرار داشتن چه ربطی به  علم و دانشگاه دارد؟ چرا باید چیزی در دانشگاه پیگیری شود؟  میتوانیم درباره ی گسست ها صحبت بکنیم. میتوانیم بگوییم مگر هر چیزی باید ارجاع به گذشته داشته باشد ؟ من میخواهم مسیله ای را طرح بکنم که در یک گسستی و ناگهان به ذهنم خطور میکند . مثلا کسی مدعی شود که من کشف علمی کرده ام میخواهد چیزی را اختراع کند یا ابتکاری را به خرج دهد.

چرا حتما باید اشاره به یک پیگیری و استمراری داشته باشیم؟

یک مقداری باید درباره ی خود علم صحبت بکنیم. آیا این خصلت به خود ماهیت علم برمیگردد یا اینکه نه ! همانطور که دلالت ظاهری  تعبیر سنت  خیلی گذشته گراست اینجا هم ما داریم پیش فرض هایمان را حاکم میکنیم؟

علم چیست؟  این یک سوال  واضح و بدیهی و در عین حال سختی است.

ما در دانشگاه  می آییم پشت میز مینشینیم درس میخوانیم چه در مقام دانشجو چه در مقام استاد. اما شاید کمتر از خودمان بپرسیم که اصلا در علم قرار است چه اتفاقی بیفتد.

 

ما معمولا گرفتار حجاب خود علم و دانشگاه هستیم. یعنی خود علم به معنای فنی کلمه اجازه نمیدهد حقیقت آن را ملاقات بکنیم. ما وقتی وارد دانشگاه میشویم اساتید سر کلاس ها می آیند و مبانی ای را شروع به تدریس میکنند. مثلا در علوم انسانی یک سری مبانی و تاریخ علم و نظریات و … گفته میشود.

وقتی این ها گفته میشود ذهن ما پر میشود از اطلاعات و نظریات و مبانی و … و همین ها حجابی میشود بر اینکه اصلا ما فکر کنیم که با خود بحث و موضوع و اینجا چه کار دارم.

بنابر این پرسش کردن از اینکه علم چیست و با آن چه کار داریم مهم است:

یک تعریف مصطلح داریم از علم به همین معنا که دانشگاه می آییم . یک رشته ی تحصیلی انتخاب میکنیم وارد کلاس میشیم

و علم یک جهت فنی دارد  و تاریخی هم دارد که افرادی قبلا درباره ی این علوم حرف زده اند و نظریاتی درباره ی آن وجود دارد  و ممکن است فرمول ها و محاسباتی هم داشته باشد و ما کاری با آنها نداریم. که ما نمیپرسیم این ها از کجا آمده اند.

اجمالا میگوییم مثلا میخواهیم شتاب یا سرعت را محاسبه کنیم یا مثلا در علم جامعه شناسی و علوم سیاسی و..و قوانین حاکم بر اجتماع و روابط اجتماعی را بیان کنیم. خب این ها از کجا آمده اند؟ و چرا این ها گفته شده اند؟

یک جهت فنی دارد که این هاست. که ما معمولا هشتاد نود درصد فضای  رسمی دانشگاه که وارد نهاد  رسمی علم شده اند گرفتار این حجاب تاریخ و نظریه های علم هستند. نه فقط الان که همیشه اینطور بوده

اما علم یک وجه غیر فنی هم دارد که بسیار مسِئله ی مهمی است. خصوصا برای شما  که در دانشکده ی فیزیک هستید. چون در علوم انسانی و فلسفه و … بالاخره به سرعت چون مسائل دلالت انسانی  پیدا میکند ما میپرسیم که چرا اینگونه میشود.

حالا البته اینجا دانشکده ی علوم پایه است و من نباید به راحتی آن را کنار مهندسی ها قرار بدهم. اینجا اتفاقا محل پرسش است. ولی خب بعید میدانم به سادگی اینجا هم این پرسش ها پرسیده شود.

اما اجمالا ما معمولا وقتی وارد میشویم و مواجه میشویم با معادله ها و فرمول ها و…

کمتر میپرسیم که چرا؟ و چی هستند؟  چون کمتر هم مرتبط با حوزه ی علوم انسانی ست.

 

من میخواهم ابتدائا یک مقاله ای را به شما معرفی کنم و قسمتی از آن را برایتان بخوانم.

این مقاله را توصیه میکنم حتما بخوانید. به نام ” علم در مقام حرفه” از وبر . بسیار مقاله ی درخشانی ست و سخنرانی ست در واقع که وبر ارائه کرده است.

وبر به عنوان یک جامعه شناس شروع بحث را از مقایسه ی دانشگاه های آلمانی و آمریکایی شروع میکند و آغاز بحث این مقایسه است. که اتفاقا ما میخواهیم به بخش تاریخی بحث هم برسیم.

 

 

البته بحثش خیلی فلسفی نیست اما دلالت هایش را دارد.

از اینجا شروع میکند و  بعد وارد این میشود که اصلا علم چیست و موضوعش هم همین است که از او خواستند درباره ی علم در مقام حرفه سخن بگوید.

خود اینکه علم حرفه است یا چیز دیگری است هم خودش یک مسئله است.

من یک بخش هاییش رو حذف میکنم چون نمیخوام همش رو بخونم

میگوید: ” واقعیت این است هر قدر هم این شور و اشتیاق زیاد و صمیمانه و عمیق باشد نمیتواند منجر به دستاورد های علمی شود. در واقع شور و شوق پیش شرط الهامی ست که الهام در علم نقش تعیین کننده دارد.”

ببینید یک بحثی را دارد مطرح میکند. میگوید علم معمولا نیازمند یک شور و شوق و الهاماتی است و ما معمولا چنین تصوری از علم نداریم.

” امروزه این در میان جوانان این برداشت رواج دارد که علم به صورت نوعی مسئله ی حساب در آمده است و محاسباتی شده است. که در آزمایشگاه ها یا در نظام های جمع آوری آمار ساخته و پرداخته میشود. درست مثل یک کالایی که در کارخانه  ساخته میشود.

به بیان دیگر علم را محاسبه ای میپندارند که با فکری سرد و بدون دخالت قلب و عروق انجام میگیرد” .

شما تصور بکنید علوم دقیقه را که چه قدر با این تصور ما قرابت دارد . که ریاضی  و فیزیک با قلب و عروق چه ربطی دارد؟

در واقع احتمالا اندیشه  هایی ست که به محاسبات یا فرمول هایی ختم شده است.

” قبل از هرچیز باید گفت این اظهار نظر ها حتی درباره ی آنچه در کارخانه  یا آزمایشگاه میگذرد نیز نادرست است. برای مقابله ی در کارخانه و ازمایشگاه هم باید اندیشه های تازه به ذهن راه یابد. و این اندیشه باید حتما درست باشد. اما با زور نمیتوان به چنین شهودی رسید.”

اشاره میکند به شهودی که پشتوانه علم است.همان پشتوانه ای که ما عموما فکر میکنیم محاسباتی اتفاق می افتد. وما ظاهرا و ابتداعا با آن جنبه ی فنی و محاسباتی اش در دانشگاه مواجه هستیم.

” زیرا نمیتوان آن را با محاسبات خشک و خالی و بی روح به وجود آورد.”

میگوید حتی همان چیزی که در کارخانه تولید میشود و کاملا سخت و بی روح است

نمیتواند با محاسبات خشک و بی روح به وجود آمده باشد. نیازمند یک ارجاعاتی به شهودها و الهام ها و شور و شوق هایی دارد که پیش شرط علم است.

“بدون شک محاسبه نیز شرطی ضروری ست.”

من اینجا ازش میگذرم ولی حتما ان را بخوانید

 

“بسیاری از فرضیه های علمی و بخشی از دانش ما دقیقا نتیجه ی ؟

معمولا چنین اندیشه هایی از کار های بسیار سخت حاصل میشود.

اما همیشه اینطور نیست گاهی ممکن است اندیشه فردی غیر حرفه ای به اندازه نظرات متخصصان یا حتی بیشتر از آن ها برای علم اهمیت داشته باشد.”

دقت کنید این جمله را وبر میگوید!

وبر از جامعه شناسان بسیار بزرگ است و کانتی است در فضای علوم انسانی بسیار شخص معتبر و مرجع است هم متنوش هم شخصیتش. هم جایگاه تاریخی و علمی اش بسیار مهم است.

کسی که علوم انسانی میخواند خصوصا جامعه شناسی و اقتصاد سیاسی قطعا با وبر سر و کار خواهد داشت.

و وبر کسی ست که در این مقاله  به قول خودش در مقابل پیامبران دروغین علم صحبت میکند و میگوید دانشگاه جای کسانی نیست که با الهام بخشی های کاذب یا با اوهام چیزی  را مستند میکنند. در واقع میخواهد بگوید اینجا جای کسانی نیست که میخواهند حتی متکی به وحی خودشان را امن بکنند و در دانشگاه صحبت بکنند .با این زمینه این (صحبت ها) را گوش بدهید. این ادم ادمی نیست که وقتی از شهود یا الهام صحبت میکند به این معنا باشد که قائل به استفاده از وحی باشد و در دانشگاه صحبت بکند. نه مسئله این نیست.

 

(یکی از حضار میپرسد):ببخشید میشود دوباره بگویید این مسئله ی پیش زمینه ای که از وبر داشته باشیم ؟ نظرش چی بود؟

 

گفتم وبر گفته است که در واقع دانشگاه جای کسانی نیست که بخواهد با الهام بخشی یا با هیجاناتش کار علمی و غیر حرفه ای کنه و درموردش صحبت بکند. کار علمی باید روشمند باشد. نه  صرفا اتکای به شوق و  علایق  خودم حرف بزنم . باید بتوانم علم را به جا بیاوریم به معنای اینکه بتونم با استدلال با دقت و محاسبه و… در اصل روشمند حرفم را بزنم.

حالا حرفش چیست؟ که در این مقاله می گوید:

میخواهد بگوید علم زحمت زیادی میخواهد . زحمت زیاد کشیده ایم برای کار های علمی

“معمولا چنین اندیشه ای از کارهای بسیار سخت حاصل میشود. اما همیشه اینطور نیست که علم صرفا با کار سخت و پشت میز نشینی و شبانه روز کار کردن به دست بیاید.

دارد به جنبه ی غیر فنی علم اشاره میکند.

“گاهی ممکن است اندیشه فردی غیر حرفه ای به اندازه نظرات متخصصان یا حتی بیشتر از آن ها برای علم اهمیت داشته باشد.”

دقت کنید گزاره را:

“بسیاری از فرضیه های علمی و بخشی از دانش ما دقیقا کار همین غیر حرفه ای ها بوده است.”

 

یعنی اگر تاریخ دانشگاه را هم بررسی بکنید اتفاقا بسیاری از موسسین یعنی کسانی که در مقام تاسیس سنت های علمی بوده اند در دانشگاه یا بیکار بودند یا اخراج شده بودند. یعنی کلا اصلا در روال های اکادمیک راحت قرار نگرفته بودند و شاید حتی غیر حرفه ای محسوب میشدند.

14:28

“همان طور که ….. در مورد روبرت مایر گفته است. تفاوت غیر حرفه ای با متخصص فقط در این است که او رویه ی ثابت و قابل اطمینان را دنبال نمیکند. ”

یعنی فرد غیر حرفه ای رویه ی قابل اطمینان و ثابتی که در نهاد علم تضمین شده را دنبال نمیکنند و تفاوتش فقط در همین است

“از همین رو معمولا در وضعیتی نیست که بتواند نتایج کار خود را نظارت و پیش بینی کند یا از آنها بهره بگیرد.”

اون مراقبتی که نهاد علم از علم میکند از نظر دقت را آن فرد غیر حرفه ای ندارد.

” اندیشه نمیتواند جایگزین کار شود و کار هم نمیتواند جای اندیشه را بگیرد یا اندیشه یا تحلیل کند. شور و شوق هم همین طور. ”

دو تا پاراگراف دیگه بخوانم وارد بحث میشم و بر میگردم به بحث

“اندیشه ها همگامی به سراغ ما می آیند که خود بخواهند نه وقتی ما بخواهیم”

این جنبه ی غیر فنی علم است

” در واقع بهترین اندیشه ها به گفته ی….. هنگامی به ذهن ما میرسند که روی کاناپه نشسته ایم و سیگاری دود میکنیم 15:47″

یعنی علم کجا تولید میشه؟

وبر میگه علم آنجایی تولید میشه که ما روی کاناپه نشسته ایم

“یا چنان که…. در مورد دقت علمی خود گفته است اندیشه ها هنگامی به ذهنم میرسند که در یک خیابان با سر بالایی ملایم قدم میزنم و در حالتی شبیه به این…

در هر حال اندیشه ها زمانی به ذهن ما میرسند که انتظارش را نداریم

نه هنگامی که پشت میز کارمان سخت در پی آنها هستیم. اما اگر پشت میز کارمان به فکر فرو نرفتیم و با تلاشی پر شور به دنبال پاسخ نگردیم قطعا هرگز هیچ اندیشه ای به سراغمان نخواهد آمد”

اون کار سخت پشت میز نشستن و کار فنی لازمه ی کار علمیه. اما علم در یک لحظه ی انسانی تولید میشه. علم در اون لحظه ای که تو نشستی روی کاناپه سیگار میکشی یا داری توی خیابون قدم میزنی. که انسانی ترین لحظه اس. میشه مثال جای دیگه ای زد حالا نه حتما سیگار و اینها. داره اشاره میکنه به اون انسانی ترین لحظه آنجایی که من اصلا توی چهارچوب ها نیستم. پشت میز کارم با خط کش و قلم و اینا نیستم. یک جایی ام که خیلی انسانی هست دارم قدم میزنم. دارم هوا میخورم.

بعد در مورد این میگه که  حتی بزرگترین سرمایه دار ها و کسانی که مثلا  کارخانه دار بزرگ هم هستن و تاجر های بزرگ هم همین هستند. تاجران بزرگ هم بدون قدرت تخیل و شم اقتصادی نمیتوانند پول دار بشوند یا سرمایه دار بشوند اونا هم احتیاج به این وجه انسانی دارند. یعنی اون آدمی که صرفا مثل یک روبات صبح تا شب کار میکنه لزوما سرمایه دار نمیشه اون لزوما یک تاجر بزرگ نمیشه اتفاقا اون کسی تاجر بزرگ میشه که ریسک های بزرگ کنه و اون لحظات انسانی رو داره.

درس علم نیز نقش الهام برخلاف تصورات ناشی از غرور دانشگاهی به هیچ وجه بیشتر از نقش آن در حل مسائل زندگی عملی یک کار فرمای امروزی نیست.”

اون الهام انسانی وجود داره در لحظه  تولید علم. پس داره تشبیه میکنه به هنر که دقیقا علم مانند هنر است. چه طور یک هنرمند یک اثر زیبا رو در یک لحظه ی انسانی خلق میکنه یک نقاش که نقاشی میکنه یا خوش نویسی که مینویسه. میگه در یک لحظه ی انسانی داره اون اثر تولید میشه که توش یه شور و شوق و الهامی وجود داره. علم هم دقیقا به همین صورت است.

“کودکانه است اگر تصور کنیم که یک ریاضی دان با نشستن پشت میز و استفاده از خط کش و ماشین حساب و دیگر ابزار های ریاضی به نتایج ارزشمند علمی خواهد رسید.”

 

اینو چرا گفتم؟ برای وقتی که میخوایم در مورد سنت علمی صحبت کنیم اگر صرفا به جنبه های فنی علم اشاره کنیم و جنبه های فنی علم رو بخوایم بررسی کنیم نمیتونیم سنت علمی رو بفهمیم. خب حالا سنت علمی یعنی چی؟ سنت علمی ینی پیگیری و استمرار. استمرار چه چیزی؟

اگر بخواهم در یک جمله بگم علم چیست و تاریخ علم رو خلاصه کنم و اینجا بگم و شما میتونید برید یک تحقیق تاریخی کنید در سنت های علمی و ببینید علم چیه. علم یک پرسش داره و اون پرسش اینه که درواقع علم داره تلاش میکنه تا جهان رو توضیح بده. و توضیح بده که انسان در چه جایی قرار گرفته چرا چون این جهانی توش داریم زندگی می‌کنیم باید یه جای قابل زندگی باشه. داریم سعی می‌کنیم در نقطه ی آغازین علم صحبت کنیم. فارغ از همه ی علوم. اصلا در مورد همه علوم داریم صحبت میکنیم. فیزیک ریاضی شیمی فلسفه جامعه شناسی و … .علم، درباره ی انسان داره صحبت میکنه. اینکه انسان چه طور میتونه زندگی کنه چه‌طور این جهان برای انسان جائیه که میتونه توش زندگی کنه. همه ی علوم باید اینو توضیح بدن. و اگر شما جنبه های فنی علوم رو کنار بزنید، قطعا این پرسش رو ملاقات میکنید. هر فیلسوفی هر جامعه شناسی هر فیزیک دانی؛ جنبه های فنی کارش رو که کنار بزنید. فیزیک دان بشرطی که در مقام تاسیس قرار گرفته باشه  موسس باشه. در اون اگر بخواهید ملاقات کنید اگر جنبه های فنی کارش رو کنار بگذارید مشاهده می‌کنید. این جنبه های فنی جدا نیست از اون پرسش ها. اصلا از همون جا سرریز شده توی کار یک فیزیک دان یا ریاضی دان یا فیلسوف. اون جنبه های فنی و اصلاح پردازی که فلاسفه دارند، یا فیزیک دان ها دارند، که مثلا شما برید سایت یک  فیلسوف ممکنه خیلی چیزی متوجه نشید چی میگه حالا فیلسوفه. یا توی دانشکده ی فیزیک کسی بیاد قطعا خیلی چیزا رو متوجه نمیشه. اینا رو که کنار بزنید یک پرسش داره. پرسش اینه که این جهان چه شکلی  برای زندگی کردن انسان محیاست و این سواله که علم رو تولید کرده علم اینجا تاسیس میشه تولید میشه. و در اینکه من دانشمند من فیلسوف اقتصاد دان فیزیک دان چه‌ طور این سوال رو بپرسم و چه طور پیگیری کنم سنت های علمی ایجاد میشن. اگر ما مثلا فرض کنیم که  یک سنتی در فلسفه  داریم سنت صدرایی، یا سنتی در فقه و در کلام یا در فیزیک . حتی دانشکده هایی داریم. خصوصا دانشگاه های غرب خیلی سنت منده و حوزه ی علمیه ها. دانشگاه های ما خیلی سنت مند نیستن ما نمیتونیم توی دانشگاه های ایران سنت ها رو نشون بدیم خیلی سخته یا اگر هم باشه خیلی قاطیه. خیلی به وضوح اینا جدا نمیشن ولی مثلا توی حوزه علمیه یا دانشگاه های غرب، یک دانشکده اساسا آدم هایی که اونجا هستن به یک سنت و یک جور فکر می‌کنند ینی اینا توی گفتگو های طولانی ای که با هم دارند و با عقبه ی خودشون با گذشتگان خودشون دارند، اون دانشکده مثلا تحلیلی اند و در سنت تحلیلی، فلان شیوه رو دارن پیش میبرند.

در فلسفه ی اسلام هست دیگه مثلا حوزه ی علمیه، مثلا آقای مصباح، خب اینا کسانی اند که مدعی اند که ما در علم این تعداد سنت فلسفه ی اسلامی فلسفه ی صدرایی هستیم و خب همه یه جور فکر می‌کنند و یا سنته اینجا. حالا کار نداریم اونجا علم چقدر وجود داره ولی مسئله اینه آدمایی که یه جور دارن فکر می‌کنند و پیگیری دارند اونجا حاضر شدند. یه مکتبی هست اونجا در واقع. الان اگه بخواهیم دقیقش رو بگیم  علامه طباطبائی در گفتگو با فلسفه ی ملا صدرا، سنت فلسفه ی صدرایی رو نگه داشته. مثلا میگن شما در اساتیدتون ببینید که بتونید سلسله نشون بدید فلان استاد شاگرد فلان استاد بوده و او شاگرد فلانی بوده و…

میخواست بگه جنبه های فنی رو بریز دور نظریه ها و تاریخ و…. جامعه شناسی یعنی چی؟ بنابر  کجا سنت های دانشگاهی و علمی شکل می‌گیرند اونجایی که یک آدمی و یک آدم هایی در امتداد هم  در پیگیری کار هم دیگه.

علامه طباطبایی در پیگیری کار ملاصدرا. ملاصدرا در پیگیری کار ابن سینا. این سینا در پیگیری کار فارابی میان سوال می پسند که علم چیه و انسان چه طور میتونه توی این جهان زندگی کنه و دقیقا پاسخی به این میدن. حالا توی این پاسخی هم که میدن راهشون از هم جدا میشه

ببینید من اونجوری که فکر میکنم جهان هست  و امور هستند زندگی میکنم. اگر با شما بکند که مثلا چه در سنت دینی چه در عرفان های نوظهور، مثلا در جهان موجودات غیر مادی وجود دارند. مثلا در جهان جن وجود داره اگر شما بدونید در جهان جن وجود داره و اجنه در زندگی شما مداخله می‌کنند یه جور زندگی می‌کنید، اینو یه استاد جامعه ‌شناسی بهمون میگفت. مادربزرگش وقتی میخواست چایی بریزه آب‌جوش رو می‌ریخت بسم الله میگفت. چرا می‌گفت چون قدیمی ها میگن بشم الله بگو اجنه برن خب؟ اون واقعا اینطوری زندگی می‌کرد. فکر نکنید اینا موهوماتند

یه مثال بزنم. شما دارید توی حیاط دانشکده راه میرید پاتون میگیره به  جدولی چیزی می‌خورید زمین. یکی بلند میشه میگه گند بزنن به این زندگی و فلان….که وضع زندگی مائه. کاری به درست و غلط بودنش ندارم دارم مثال میزنم چه طور ما با اینها زندگی می‌کنیم.

یه کسی هم ممکنه همون جور که مثلا قدیمیا بیشتر اینطوری زندگی میکردن مثلا میخوردن زمین بلند میشدن میگفتن خیر باشه. یه چیزی میشکنه قضا بلا بود. دو تصور از جهانه. دو تصور از زندگیه. یه وقت یکی داره در فقر زندگی میکنه با فقرش کیف میکنه خب خدا به من آنقدر روزی داده. یه وقت یکی داره در فقر زندگی میکنه یا اصلا نمیتونه بپذیره من در فقر دارم زندگی میکنم و باید جور دیگه ای زندگی کنه.

اینا چیزاییه که از زندگی ما لمس میکنیم این حرفا دیگه خیلی حرفای عجیب غریبی نیست که

شما ها اینطوری زندگی می‌کنید شما فکر می‌کنید من باید پولدار باشم وقتی فکر می‌کنید من باید پولدار باشم یه جور درس میخونید یه رشته ای رو انتخاب میکنید یه جور دیگه درس میتونید یه جور دیگه کار میکنی یه جور دیگه پول در میاری

کسی هم که میگه رزق دست خداست و من در اون موثر نیستم اصلا یه جور دیگه جلو میره. اصلا ممکنه تحصیلات دیگه ای انجام بده یا جور دیگه کار کنه  و اصلا هم دنبال پول در آوردن نباشه این توضیحی که داده میشه که جهان این شکلیه یا مثلا به شما گفته میشه آقا انسان موجود آزادی هست شما باید آزادی داشته باشید انسانی که فکر میکنه آزاده و باید آزادی داشته باشه یک جور زندگی میکنه انسانی که فکر میکنه معنی نداره انسان آزاد باشه اون یک جور دیگه زندگی میکنه یک جور دیگه دولت تشکیل میده یه جور دیگه اقتصاد داره یک جور دیگه فرهنگ داره یک جوردیگه بچه هاش رو بزرگ میکنه همه ی اینا فرق میکنه دیگه اینا چیه؟ اینا علمه

حضار: حالا در مورد علوم انسانی خیلی مفهومی تره اون هم یه قسمتی از علوم انسانی حالا توی علوم انسانی هم یه جورایی میشه مناقشه کرد.

ولی احتمالا سوال ایشون از اینجا نشئت میگیره که اون کسی که میشه یک محاسبه ی جبری انجام میده تا آخر مثلا . این به چه دردی میخوره

ببنید الان شما گفتم برید سراغ فیزیک دان های موسس.

حضار : بله حالا من احتمالا جواب از زبون شما رو بخوام به ایشون بگم اینی که نمیدونه چرا داره ضرب و تقسیم میکنه شاید اصلا دنبال علمه نیست

یک کتابی ترجمه شده هست الان خاطرات کلارک و لاگریس

اونجا یک مناقشه ای وجود داره در مورد جاذبه. اون آقا معترض جاذبه میشه. آقا اصلا جاذبه کجا وجود داره به چه ترتیب وجود داره. کلاک در جواب اینکه جاذبه وجود دارد چی میگه؟ ببینید فیزیکدانه دیگه. با زبان فنی شاید ما انتظار داریم در مورد جاذبه صحبت کنه توضیحی که میگه در مورد جاذبه از طرف نیوتون اینه که جاذبه کشش موجودات به خداوند است. مبنای نظر اینه که ما باید نسبت خدا با جهان رو توضیح بدیم. نیوتون اینو میگه. اگر نسبت خدا با جهان رو توضیح ندیم، این همونیه که انسان نمیتونه زندگی کنه. زندگی اصلا معنی نداره. بعد میگه این نسبت مثل نسبت درواقع یک ارگانیسم بدنه. میگه همون جور که مفاصل ما به هم متصله و ما یک بدن رو تشکیل میدیم ینی یک کلیتی به نام بدن انسان شکل میگیره طبیعتا اتصالات داره و این اتصالات باید به نقطه ای برسه که بتونه رابطه اش رو با خدا توضیح بده

مثل روح و جسم و این اتصالات. این اتصالات چه طور تعمیم میشه این جاذب اس.  اساسا این توضیح توضیح کلامی و فلسفی هست. و بعد از اون اگر شما در فیزیک میرید  وارد معادلات میشید و خب من محاسبات بکنم. قبل از محاسبات چه چیزی داره اونو پشتیبانی میکنه. اون الهامه است. اون شور و شوق اون دانشمنده. اون در واقع انسانی ترین لحظه ای هست که دانشمند داره علم رو تولید میکنه. جاذبه بعد از اون میاد. فرمول ها و محاسباتش و معادلات. اصلا توی مکاتبات عناوین و سرفصل های مختلفی داره که همش همینه

 

علم متکی به شهوده. شهود وجود داره. اون شهوده است که سنت علمی رو ایجاد میکنه. بعد از اون شما پیرو هستید. من الان دارم وارد تاریخ میشم. حالا ببینید در جامعه ای که علم به نحو اصیلی وجود داره و داره پیگیری میشه سنت های علمی حاضر ان. چرا؟ چون من دقیقا میدونم دارم چی پرسش میکنم. من شاگرد نیوتون هستم مسئله ی نیوتون رو بررسی میکنم. من شاگرد ملاصدرا دارم مسئله ی ملاصدرا رو پیگیری میکنم. اما اگر این مسئله حاضر نباشه من چی کار دارم میکنم. هیچی مشغوله همین حجاب فرمول و نظریه ها و تاریخ های علمم. و علم اینجا کاملا مردست

ببینید دانشگاه ها الان در اکنون ایران دانشگاه هیچ چیزی جز یک اداره نیست. شما یک سری کارمندان علمی دارید اینا صبح به صبح میان کارت میزنن وارد دانشگاه میشن یک سری ماموریت هایی دارن باید  یک سری نظریه و تاریخ هایی از موادشون منتقل کنند

شما باید مثل کارمندان، یه سری موظفی هایی دارید باید اینها رو یاد بگیرید  و پس بدید. اون استاده هم موظفی هایی داره مقاله هایی داره بده تموم شه بره. دیگه اون استاده علمش ربطی به اون وجه انسانیش نداره. اون استاده و شما چه بسا دیگه کاری به اینا ندارید که وقتی از سرکلاس می‌آید بیرون تا حیاط دانشکده قدم می‌زنید به طریق وبر و هوا می‌خورید درگیر یک مسئله ای باشید که توی کلاس مطرح شده. یا استاد شما شب قبل  ازاینکه بیاد سرکلاس به شما درس بده درگیر مسئله ی علمیش باشه من الان میرم سر کلاس چی بگم. دارم در مورد انسان چی میگم در مورد این زندگی چی میگم قراره چه اتفاقی بیوفته اینجائه که سنت های علمی  شکل می‌گیرند علم سیاسی میشه دانشگاه سیاسی میشه بعد شما در طول تاریخ می‌بینید که یه استاد دانشگاه رو اونجایی که علم اسیره به راحتی نمیتونه یه استاد دانشگاه حرف بزنه و هیچ اتفاقی نیوفته. نهاد علم باهاش برخورد میکنه علم مستند باهاش برخورد میکنه اخراجش می‌کنند. دانشگاه میریزه به هم. در جامعه ای که علم زنده است و پرسش های اساسی در اون هستند که نمیشه آنقدر آهسته بری اهسته بیای که گربه شاخش نزنه. هیچ اتفاقی هم نیوفته. حرف که میزنی طبعات داره این حرف. منی که حرف میزنم میفهمم چی میگم اونی که نشسته اونجا میفهمه من چی میگم. میگه این حرفی که زدی زندگی منو به خطر میندازه نمی‌ذارن ادامه بدی. علم واقعی میشه. علم واقعی نیست یک سری مسائل انتزاعیه. الان فلسفه ی اسلامی یک سری مسائل انتزاعی هست.

میگه آقا مسئله ی فلسفه چیه وجوده. وجود چیه؟ وجود همون واقعیت بوده. اینا میخواستن بپرسن آقا چه چیزی واقعیه. چه چیزی در زندگی ما واقعیه ؟حالا بحث فلسفی‌ رو وارد نمیشم مفصله.  مسئله ی واقعی وجود داره. فیزیک ریاصی جامعه شناسی، اینا باید بتونن مسائل واقعی رو طرح بکنند و بتونند به مخاطبشون هم منتقل کنند که چه طور واقعیه. چه طور زندگی تو متاثر از اینه. من میخوام مثال های تاریخی بزنم ببینید. دانشگاه در نقطه ی تاسیس خودش در اروپا، دانشگاه های مدرن، بر اساس یک سنت فلسفه ی اروپایی که متاثر از انتقال فلسفه از یونان انجام شده. ترجمه ای که از ارسطو و افلاطون و اینا اتفاق افتاده و آلمان مهد فلسفه است. مسئله ی فلسفه یعنی حقیقت. ما در جهان توضیحی نداریم. که انسان اروپایی انسان آلمانی میگه آقا در جهان یک نقطه ی ارجاع وجود دارد. اسمش حقیقت است. همه چیز باید به این نقطه ارجاع داده بشه. تا امور معنی دار بشه خب اینا یعنی چی یعنی دولت قدرتمند. چه طور در اروپا در آلمان دولت قدرتمند بود در آمریکا دولت نداریم. من یک مقدار این طوری بحث بکنم که سنت علی چی کار میکنه با زندگی ما. جهان آمریکایی که دولتش ضعیفه. دولت زدایی میشه. خصوصی سازی در واقع محور قرار میگیره. چرا؟ چرا در جهان اروپایی و به خصوص آلمان دولت قوی است. چون اونجا دولت نماینده ی حقیقت است. دولت از طرف حقیقت داره برای ما حکم میکنه. و همه چیز باید ارجاع به دولت داشته باشه. یک مثال تو اقتصاد بزنم.

چرا تا قبل از آمریکا پول باید نسبت خودشو با طلا نشون بده. پول یه امر اعتباریه. کاغذه دیگه. پول واقعی نیست که. پول کاغذه میذاری تو دستگاه چاپ میاد بیرون و میگه این آقا صد هزار تومنه. میگی آقا این کاغذه. تا قبل از آمریکا میگفتن ببین کاغذ معادل آنقدر طلائه. هر دولت به اندازه ی ذخایر طلاش میتونه پول چاپ کنه. بنابر این پول نمیتونست بدون پشتوانه چاپ بشه. چرا؟ چون هر چیزی باید ارجاع به یک حقیقتی داشته باشه. در جهان آمریکایی شما نیازی به حقیقت نداری. میگه آقا اونی که اون بالائه. اون که میگه پشت همه چیز یه حقیقتی وجود داره کجاست؟ این سر ریز که میشه توی جامعه یعنی میاد دلالت هاشو پیدا میکنه. میشه اینکه نیازی  به مرجعیت نیست.نیاز نیست پول پشتوانه داشته باشه. دین نیاز نداره یک دین به عنوان مرجع وجود داشته باشه هر دینی میخواد باشه دین ها زیاد میشه. الان مثلا در آمریکا هیچ مشکلی نداره شما هر چقدر میخواید دین داشته باشید. لازم نیست دین رسمی داشته باشه کشور. الان مثلا دین رسمی ما مسیحیته. برای چی؟

مگه مرجعی وجود داره که بخوایم به اون ارجاع بدیم؟ وقتی سنت های علمی بر اساس این دیدگاه های فلسفی که همین ها رو در فیزیک در ریاضیات همین ها پیگیری میشه. حالا یا من نباید توضیح بدم مثلا آقای شفا بیاد توضیح بده که چه طور در فیزیک و ریاضیات همین مسائلی که من عرض کردم در فیزیک و ریاضیات چه طور همین ها اومده امتداد پیدا کرده و همین  فرمول ها و محاسباتی که شما باهاش اینجا سر کار دارید رو ساخته و همین ها جهانمون رو ساخته . همین حهانی رو که الان می بیند مثلا مسائلی که ما با  دولت ها داریم  مثلا ما میگیم دولت جمهوری اسلامی پول بی پشتوانه چاپ میکنه خوب این از کجا اومده ، چطور جرئت میکنه این کار رو میکنه و پول بی پشتوانه چاپ میکنه اینها اتفاقی نیست . اینکه شما به این سمت میری که دولت مقتدر نداشته باشی خصوصی سازی کنی ، برون سپاری کنی همه چیز رو واگذار بکنی اینها اتفاقی نیست .اینها بر اساس سنت های علمی شکل گرفته ، یک مثال از ایران بزنم شما دانشگاه تهران رو در سال 1313 در نقطه ای تاسیس میکنی ، ایده تاسیس دانشگاه تهران بر اساس ایده فروغی بوده است. فروغی آدمی است که کاملا اروپائیه ، حقیقت گرا است و تو همین فلسفه ای که گفتم تحلیل میشه ، فروغی متاثر از فلسفه اروپائی یک همچین درکی داره، دانشگاهی که تاسیس میکنه یک دانشگاه عمومیه. دانشگاه تهران جالا شما برید آمارش هم هست برید آمارش رو ببینید همیشه در دانشگاه تهران بیشترین آمار دانشجو ها و رشته های دانشجویی برای رشته ی علوم انسانی بوده. چرا؟ چون فروغی و کسایی که پهلوی اول رو تاسیس کردن روشن فکرایی مثل داور و فروغی و روشنفکران صدر پهلوی اول اینا مهره ی اروپا بودند.

حالا شما برید بعد کودتای 28 مرداد موقعی که انگلستان و اروپا ضعیف شده و آمریکا بعد از چنگ جهانی دوم، بمب اتم و حرکت نهایی رو زده مقتدر شده آمریکا بالا اومده قدرت اول شده و انگلستان رفته و آمریکا بر اون حاکم شده اینطوری شد دیگه. در ایران انگلستان رفت آمریکا آمد. حالا شما برید دانشگاه بگید بعد از کودتای 28 مرداد تاسیس شدن کدوم دانشگاه ها هستند. شما دیگه با افت شدید دانشگاه های علوم انسانی و رشد شدید دانشگاه های فن مهندسی روبه رو هستید. نه تنها دانشکده های فنی مهندسی مثل همین دانشگاهی که توش هستیم دانشگاه صنعتی اصفهان پلی تکنیک امیر کبیر اینا توی پهلوی دوم اتفاق میافته خب چرا این اتفاق میوفته برای اینکه دیگه مشاورهای آمریکایی توی ایران اومدن و مستقر شدند. اصلا جهان عوض شده دیگه شما اونجوری فکر نمیکنی. فکر نمیکنی باید به حقیقت فکر کنی. فقط فکر میکنی من فقط زندگی رو از سر کاربرد هاش باید پیگیری بکنم. حالا من دقیق نمیگم این ها رو. ینی اون وجه علوم فنی مهندسی حاکم شده در جهان با ظهور آمریکا. اقتصاد مدیریت حاکم شده دانشکده های اقتصاد مدیریت باید داشته باشند. به شدت بعد از پهلوی دوم دانشکده های بزرگ نداریم دیگه. دانشگاه های بزرگ مثل مرجع عمل می‌کنند. شما بعد از کودتای 28 مرداد دانشگاه های فنی مهندسی دارید. دانشگاه های کوچولو کوچولویی که کنار هم قرار داده شدند و کاملا مهارتی دارن پیش میرن. مطابق با سنت دانشگاه های آمریکایی و سنت تفکر آمریکایی که به ایران منتقل شده. حالا شما ببینید دوباره بعد از انقلاب. اولین اقدامی که شورای عالی انقلاب فرهنگی  میکنه تمام داشگاه های کوچیک به وجود اومده رو جمع میکنه و دانشگاه های بزرگ می ‌سازه دانشگاه های کوچولو کوچولو رو جمع میکنه دانشگاه علامه رو می‌سازه. شروع میکنه دانشگاه های بزرگ ساختن. چرا؟ چون دوباره با ظهور جمهوری اسلامی یک نخ حقیقت گرایی ایجاد شده ینی ما دیگه فکر نمی‌کنیم زندگی ینی کاربرد ها. مثلا درک اقتصادی به شدت افت میکنه با جمهوری اسلامی اون درکی که در واقع در آمریکا وجود داره از از مسئله ی اقتصاد مدیریت افت پیدا میکنه. الان اینا دیگه هم خورده قیمه ها رو ریخته تو ماستا. قیمه قرمه ماست شده شما دیگه تشخیص نمی‌دید که این دانشگاه صنعتی چی بود؟ قرار بود چیکار بکنه ؟ دانشگاه تهران چی بود ؟ قرار بود چیکار بکنه ؟ این چه ماموریتی داشت ، اون چه ماموریتی داشت ؟

سنت های از دست رفته چرا ؟ چون علم حیات نداره ؟ چون ما پرسش علمی نداریم ، چون ما کارمندان علم هستیم .توی غرب هم همینطوره . شما نخستین دانشگاه رو ببینید ، دانشگاه پاریس .دانشگاه پاریس که تاسیس میشه یک دانشگاه الاهیاتیه. چون تو کلیسا حاکمه. چون اروپا هنوز در دوره ایست و در دوره ای قرار داره که کلیسا حاکمه. اون تفکرات وجود داره.

بعد از اینها شما دقیقا توی اروپا می‌بینید کم کم  دانشگاه های کمبریج آکسفورد که شکل می‌گیرند اینها باز توی همون دانشگاه های دولتی شکل می‌گیرند. دانشگاه هایی که در ذیل کلیسا هستند می‌شوند دانشگاه های دولتی. چرا چون گفتم اروپا رو توضیح دادم چون جهان اروپایی حاکمه. انجمن های سلطنتی و اینا همه دولتیه اصلا علم دولتیه. پولش رو دولت داره میده چرا چون تو باید خدمت گزار دولت باشی به عنوان مرجع.

با ظهور آمریکا و بعد از جنگ جهانی دوم دانشگاه ها دوباره از اون وضع خارج میشن علم از اون وضع خارج میشه. دانشگاه ها میرن به سمت نسل دانشگاه های کار آفرین. به سمت دانشگاه هایی که علوم پایه توش موضوعیت نداره. فلسفه توش موضوعیت نداره. الان توی غرب فلسفه رو به زور تحمل میکنند توی دانشگاه ها. به خصوص توی آمریکا

برای چی باید پول به فلسفه داده بشه. فلسفه چی میگه چه ربطی داره به جهان ما. یک مشت کلیات اصلا معلوم نیست چیه. اصلا ما کار به حقیقت نداریم. مسئله اینه. من یکی از اقواممون الان اینجا رئیس دانشکده هست و توی آمریکا صحبت میکردیم میگفت توی دانشکده ی ما هر سال در قرار داد های صنعت شروع میشه. حالا من فکر کنم دانشگاه شریف هم سال های اخیر یک گرایش های سنگینی توی قصه به وجود اومده که ببره به این سمت. ینی دانشگاه چی میشه؟ اینا چیزی در مورد ماهیت علم ماهیت دانشگاه ماهیت انسان نمیدونند. ینی شما میتونید بگید انسان آمریکایی با انسان اروپایی فرق میکنه. انسان ایرانیه بعد از کودتای 28 مرداد با انسان ایرانی قبل از کودتای 28 مرداد تفاوت هایی میکنه. حالا اصلا توی ایران فقط این نیست معیار های دیگه ای وجود داره که اجازه نمیده اینا به راحتی اتفاق بیوفته ینی به همین راحتی. چون صرفا نهاد علم اینجا نیست توی دانشگاه. ینی از جای دیگه ای هم داره رقم میخوره. میشه گفت از مسجد و حوزه ی علمیه هم داره رقم میخوره. در این صورت شما نمی‌تونید صرفا با دانشگاه ایران رو تحریم کنید. توی غرب میشه اینکارو کرد شما واقعا میتونید بگید انسان اروپایی با انسان آمریکایی فرق میکنه. با انسان چینی ای که داره ظهور میکنه فرق میکنه. الان انسان چینی داره ظهور میکنه. جهان چینی داره ظهور میکنه. شما باید منتظر نسل دانشگاه چینی باشید. انسان چینی باشید. خب چه جور موجودی هست انسان چینی. دیگه دلار موضوعیت نداره. ارز و بیت و کوین و اینا از کجا اومده. اینا مال جهان چینی هستند. خب آیا علم و دانشگاه میتونه پرسش کنه از اینها میتونه پرسش کنه از یک انسانی که در متاورس میتونه زندگی کنه. میتونه از انسانی صحبت کنه که از انسانی پرسش بکنه که نه تنها طلا نه تنها پول که با رمز و ارز میشه منطق معادلاتش؟ در واقع موقعیت  زدایی میشه. ما با یک جهان موقعیت زدایی شده روبه‌رو هستیم. این چیه؟ آیا نهاد علم ما میتونه مسئولیتش رو به عهده بگیره؟ و توضیحش بده؟ خب نه دیگه برای اینکه علمی وجود نداره.  سنت علمی ای اساسا نداریم که اونو توضیح بده. ولی اینا چین اینایی که میبینی سنت های علمی اند ینی اگر شما می‌خواهید بفهمید چین چیه بخواهید بفهمید علم چینی جهان چینی چیه باید بتونید اون سنت رو تحقیق  کنید باید برید ببینید چین در امتداد آمریکا در ظرفیت تاریخی خودش و ظرفیت تاریخی آمریکا چه طور ظهور کرده. این چی داره میگه در مورد جهان ما چی میخواد بگه میخواد بگه ما چه شکلی زندگی بکنیم آمریکا یه پیامی داشت گفت آقا اینجور باید زندگی بکنید  اون چیزی که آمریکا میگفت اینطوری زندگی بکنید این چیزیه که ما توشیم این چیزی شده که جهان توشه ببین اینو کی گفته؟ اینو سنت های علمی گفتن پس به این معنا نیست که علم چقدر خطرناکه. که گفتم آقا اگه علم زنده باشه شما به راحتی نمی‌تونید برید بیاید و حرف بزنید. علم طبعات داره اگر دانشگاه آمریکایی اومدگفت انسان اینه جهان اینه و شروع کرد تمام معادلات بعدش رو تولید کرد فناوریش رو اورد منطقه اقتصادی سیاسیش رو آورد جهانش رو ساخت ما داریم توی این جهان زندگی می‌کنیم دیگه .این میشه سنت علمی. سنت علمی ینی چی؟ سنت علمی ینی جهانی که توش داریم زندگی می‌کنیم دانشگاه گفته جهان اینه ما اینجوری فکر کردیم گفتم اِه جهان اینه. من باید پول در بیارم. علوم باید کاربردی باشن علوم باید پولی باشن. دانشگاه ها باید پولی باشن دانشگاه شریف باید اقتصاد سیاسیش فرق کنه اقتصاد سیاسی دانشگاه شریف ممکنه تا چند سال آینده نتونه پشتیبانی کنه علوم پایه  فیزیک به چه درد میخوره. من به فیزیک چه احتیاجی دارم که این سوال رو هم پرسیدند

این میشه رشته ای که شما توش دارید تحصیل می‌کنید بی وجه بشه آینده ی شغلیتون به خطر بیوفته خب برای آینده ی شغلیتون هم که شده به این چیزا فکر کنید

من بعضی از بخش های صحبتم خیلی طول کشید. خیلی اشاره ی دقیقی نکردم. این قابل بررسی است که شما از دانشگاه علوم پاریس شروع بکنید بیاید جلو بعد نشون بدید در دانشگاه ها چه اتفاقی افتاده. همچنین در ایران ینی بیاید بگید دانشگاه پهلوی چی بود بعد دانشگاه صنعتی شریف چی بود با چه منطقی تاسیس شد دانشگاه آزاد یهو از کجا بیرون زد دانشگاه آزاد منطق پشتش چی بود و الان وضع ما چیه.

این توضیح که دانشگاه های ما الان توی چه سنت های علمی ای هستن؟ دنبال چی هستند من فقط تلاش کردم توضیح بدم علم چه طور در زندگی ما می‌سازه. چه طور سنت های علمی در زندگی ما حاضر هستند

شما حجاب ها رو بزنید کنار حجاب فرمول ها معادله ها نظریه ها تاریخ ها رو بزنید کنار. مبدا علم پرسش از زندگی انسانه. به شکلی که پاسخ بدید به اون پرسش جهان شما ساخته میشه. و میشه همین چیزی که شما توش هستید پولتون ساخته میشه بانکتون ساخته میشه گوشی میاد دستتون چه می‌فهمنن چیا نبود الان هست. چون آمریکا خواسته این گوشی ها باشه منطقه ی قدرت آمریکا خواسته. تو اقتصاد سیاسیش داره. فناوریش رو تولید میکنه

زندگی آمریکایی ینی این. قدرت داره. قدرتش بر ما حاکم میشه ما هم همون طوری زندگی می‌کنیم. بعد از اینها دیگه نیازی به گوشی نداریم اصلا. یه مرحله جلو تر میریم. واقعیت افزوده داریم و….میخوام بگم اینا میاد زندگی ما رو می‌سازه

ببخشید من وقت شما رو خیلی گرفتم اگر هم چیزی متوجه نشدید عذرخواهی میکنم. چون خب فلسفه و علوم انسانی دارم حرف میزنم اینجا و البته مقصر اصلی این اتفاق دانشگاهه که آور فلسفه نتونه به فیزیک صحبت کنه خیلی چیز عجیبیه چون فیزیک و فلسفه مقارن هم اند اگر فیزیک و فلسفه نتوانند با هم گفتگو کنند مسئله ی بسیار عجیبیه و این کاملا متوجه ضعف است…

 

قسمت صحبت‌های آقای سیر علی میری متاسفانه مکتوب نشده است…

در صورت انجام این کار توسط شما، بسیار خوشحال می‌شویم، تا آن را در سایت در اختیار عموم قرار دهیم.

در صورت انجام این کار به آیدی روابط عمومی ما در تلگرام پیام دهید.

@SalamZharfa

 

فیلم ضبط شده این جلسه را می‌توانید از کانال آپارات ژرفا تماشا کنید…

همچنین صوت جلسه را می توانید از اینجا دریافت کنید…

0 0 رای ها
امتیاز این نوشته
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه‌ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها