روایتی از برنامۀ گشت رصدی تخت سلیمان – مرداد ۱۴۰۲
9 آبان 1402پرسش از سنت و تطور سنتهای علمی در ایران و غرب و بنیاد و جشم انداز علم و پژوهش در ایران
9 آبان 1402۵۰ سال با ریاضیات ایران
شعارهای حمایت از علوم پایه و کوششهایی که در راستای حمایت از علوم پایه میشود, به نظرمن عمدتا در جهت اشتباه و با یک استراتژی غلط است. چرا؟
به نظر میرسد 3 شعار برای حمایت از علوم پایه در مملکت ما هست, در خصوص آموزش عالی و مردمی که میخواهند حمایت بطلبن برای علوم پایه, سعی میکنن ملحق بشن به یکی از این 3 شعار یا هر 3 شعار.
من اولین کاری که میکنم این هست که بگویم این 3 شعار چی هستند و چرا من با این 3 شعار همراه نیستم.
یکی از اینها کاربردی بودن تحقیقات هست. خیلی تاکید میشود که تحقیقاتی که در دانشگاههای ما میشود کاربردی نیست, باید کاربردیتر بشود.
یکی دیگه از اینها که همه جا میشنویم, ارتباط صنعت و دانشگاه هست. و آدم میبیند همه جا, از روسای دانشگاه گرفته تا وزرا همه دائما صحبت میکنن از ارتباط صنعت با دانشگاه, بدون این که کسی چیزی زیر را سوال ببرد. همهی روسای دانشگاه میگویند که ما داریم حداکثر کوششمان را میکنیم که بزودی این ارتباط و صنعت مملکت به دنبال آن شکوفا بشود.
یک شعار سوم هم هست, که مخصوصا توی دانشگاه ما یک مدتی پا گرفته بود, آن هم این بود که میگفتند ما الان با دانشگاه نسل سوم مواجه شدیم. یک نسل اولی بوده که دانشگاه آموزشی بوده, یک نسل دومی بوده که دانشگاه تحقیقاتی بوده. و یک نسل سومی هست که در واقع دانشگاه کارآفرین و در واقع پولساز هست.
من ابتدائا میخواهم راجع به این سه صحبت کنم و بگویم چرا صلاح نیست ما به این سه شعاربپیوندیم. نه این که من بخواهم نفی بکنم که علوم پایه میتواند کاربرد داشته باشد, اما این را باید در چارچوب درستش انجام داد.
در مورد شعارهای دوم و سوم هم میخواهم بیشتر بگم که چرا اکثرا پوچ هست.
درباره این که میگویند تحقیقات دانشگاه کاربردی نبوده, حالا باید کاربردیتر بشود. این حرف واقعا درست نیست.
روز اولی که دانشگاهها در ایران و حتی بقیه دنیا تاسیس شدهاند, تا حدودی که حالا اشاره خواهم کرد, هدف این بوده است که دانشگاهها کاربردی باشند. حتی خیلی قبل از دانشگاه, برگردیم به زمانی که در دوره فتحعلیشاه, عباس میرزا یک عدهای را به خارج برای تحصیل فرستاد, که فنونی را که در غرب بود یاد بگیرند, از طرفی آدم های فهمیده ای بودند و فهمیدن علاوه بر فنون باید اصول دیپلماسی را هم یاد بگیرند, بخاطر همین میرزا رضا شیرازی را هم فرستادند که برود زبان یاد بگیرد و بفهمد چجوری باید با این خارجی ها مذاکره کرد. پس هدفشان از ابتدا وقتی میخواستند تحصیلات جدید را در مملکت راه بیاندازند کاربردی بوده. دانشگاه هم که راه افتاد بیشتر مسئله این بود که ما علوم و فنون غرب را یاد بگیریم تا خودمان را در عرصه صنعت ومسائل نظامی و… نشان بدهیم.
پس منظور از این که میگویند دانشگاه کاربردی نیست چیست ؟
در واقع مقصودشان این هست که حالا دانشگاه کاربردی هست ولی این کاربرد نتیجه نداده و ما کاربردی در عمل ندیده ایم.
که این هم تا حدودی درست نیست, مثلا شما میبینید که در رشتهی پزشکی کاربرد های تحصیلات دانشگاهی کاملا مشهود هست. وضعیت پزشکی ما واقعا بد نیست, بخصوص این که اگر خارج از ایران رفته باشید, خیلی جاها میبینید که واقعا خوب هست. نه این که بیاشکال باشد ولی مجموعا میشود گفت که خوب هست. چیزی که مردم از آن شاکی هستند بیشترمسائل صنعتی است که احساس میکنند که دانشگاه و تحصیلات دانشگاهی ما با وجود ورود سالانهی تعداد زیادی دانشجوی با استعداد در رشته های فنی و صنعتی به نظر نتیجه نداده و یا به نتیجه مطلوب و حداکثری که مدنظر بوده نرسیده.
اول این که دانشگاه برای مسائل کاربردی باشه عجیب هم نیست. آن هایی که در حاکمیت هستند یک جورهایی باید پاسخگو باشند. آنجایی که باید پاسخگو باشند, حالا یا به مردم یا به حاکم اصلی, درباره دوران قبل صحبت میکنم, باید بگویند پولی که خرج میکنند برای دانشگاه, حاصلش برای مردم, یا برای اکثریت مردم چیست؟
به این دلیل وقتی برمیگردیم به دانشگاههای مدرن, مدرن که میگویم منظورم به لحاظ پیوستگی زمانی است. قدیم که برمیگردد به قرون وسطی در اروپا یا حتی به نوعی حوزههای علمیه یا نظامیههای خودمان, می بینید که آنجا هم کاربرد پررنگ هست. در دانشگاههای اروپا می بینید که اول سه رشته بوده, الهیات و حقوق و پزشکی که هرسه به وضوح کاربردی هستند, بعد رشته فلسفه هم اضافه شده است, فلسفه شامل علوم پایه و علوم انسانی و غیره… و این در واقع فکر بعدی بوده که اضافه شده است.
برگردیم به کشور خودمان یا این ناحیه از دنیا, شما میبینید که یه دوره تمدن اسلامی داریم که در آن علم پیشرفتهای زیادی داشته است. امروز که نگاه می کنیم می بینید که در اخترشناسی و ریاضیات واقعا پیشرفت های خیلی خوبی بوده.
پس یه جورایی علوم پایه بوده, حالا چرا علوم پایه بوده است؟
دلیل این که علوم پایه بوده توجه داشته باشید که این هم بیشتر در واقع یک جورهایی کاربردی بوده یا اقلا افرادی که از آن حمایت میکردند در ذهنشان کاربرد این علوم بوده.
علومی که از آن حمایت می کردند یکی پزشکی بوده چون همه مریض میشدند و نیاز به پزشک داشتند, یکی دیگر اخترشناسی بوده, نه این که پادشاهان آن دوره خیلی اعتقاد به مشخص شدن حقایق راجع به کائنات داشته باشند. عمدتا بخاطر مسائل دیگری مثل تعیین اوقات شرعی, تعیین نصف النهار مکانهای مختلف, پیش بینی خسوف و کسوف واستهلال …و غیر از همه اینها طالع بینی و غیبگویی.
پادشاهان برای رفتن به جنگ بروند در واقع می خواستند بدانند چه روزی برای جنگ رفتن خوب هست و… واقعیت این است که بیشتر حمایتی که از اخترشناسی می شده است به این دلیل بوده و به تبع اخترشناسی, هندسه و ریاضیات و … رونق گرفته و داستان های خیلی جدی ای هست ما امروزه فکرنمی کنیم راجع به بیرونی و خیام و… به عنوان کسانی که طالع بینی میکردند ولی در واقع انتظاری که دربارها از این داشتند همین ها بوده.
مثلا چیزی که من چندبار شنیدم و خوندم این هست که وقتی سلطان سنجر به دنیا میآید, ملک شاه از خیام میخواهد که اینده این بچه را پیش بینی کند. این که بچه ضعیفی بوده, خیام پیش بینی میکند این بچه به سن بلوغ نمیرسد و زودتر فوت میکند. بعدها که اینطور نمیشود و سلطان سنجر بعد ملک شاه به پادشاهی میرسد و پایتخت را از اصفهان به بخارا میبرد, از خیام میخواهند که به بخارا برود و خیام هم جرئت نمیکند که به بخارا برود. بعد مدتی میگویند که این مسائل فراموش شده و خیام به بخارا میرود و البته به او بی توجه ای میشود و او بزودی به موطنش نیشابور برمیگردد. ولی خلاصه این مسائل جدی هست, و چیزای مشابه درباره بیرونی هم هست. خیلی تعجب اور هست که ادم های خیلی جدی با تفکرهای بسیار انتقادی مثل بیرونی و خیام مجبور بودند به این مسائل تن بدهند. باور این سخت است که فکر کنیم این افراد خودشان این مسائل را باور می کردن, به هرحال شاید یک نوع تقیه علمی بوده یا … به هرصورت شاید این هایی که خیلی دنبال این هستند که ما علوم پایه را به کاربرد بچسبانیم شاید همچین چیزی را دنبال می کنند. یعنی میگویند که ما کسانی که پول دست آن هاست یا به نوعی در حاکمیت هستند را قانع می کنیم که کارهای مفیدی می کنیم ولی در واقع کار خودمان را می کنیم. این به نظرم استراتژی درستی نیست و راجع بهش صحبت خواهم کرد.
حالا بیشتر بپردازیم به ارتباط با صنعت که خیلی میشنویم, خیلی بامزه است, ما در مملکت وزرات صمت داریم که صمت یکی از جز های آن صنایع هست, وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات داریم که آن هم با صنعت مرتبط است, وزارت نیرو داریم که این ها با صنعت سر و کار دارند … و وقتی که صحبت میشود که دانشگاه یک کاری برای صنعت بکند من بسیار متحیر می شوم, پس این ها چه کار میکنند؟ پس آن ها بیایند کار دانشگاه را بکنند.
پس به نظر میرسد دانشگاه کار دیگه ای ندارد جز این که به وزارت خانه هایی که کار خودشان را نمی کنند برسد و امور آن ها راست و ریست کند! واقعا یک سوال جدی است که خوب اگر در این دانشگاه های ما اینقدر مهندس تربیت شده و اینقدر دانشجوها تشویق شده اند که به مهندسی بروند چرا آن نتایجی که در پی آن بودند را نگرفتتند. جواب بنظرم واضح هست و هیچ ربطی به دانشگاه ندارد, جواب این هست که صنعت ما راه نیافتاده است. در پزشکی جواب خیلی بهتری گرفتیم به این دلیل که همه مردم اعم از حاکمیت و مردم فقیر و …مریض میشوند و همه یک جور مریض میشوند. در صنعت چون ما صنایعی نداریم به آن صورت یا صنایع مان رشد نکرده, تبعا کسی نیست که پاسخگو این جریان باشه . خوب اگر صنایع ما به صورت طبیعی و خوب رشد بکند, خود به خود دانشگاه هم به صنعت کمک خواهد کرد, خود صنعتگران از دانشگاه کمک می گیرند. منتظر دولت نخواهند ماند که بیاید این حرف ها را بزند و یا که وزارت علوم بیاید از این دست شعارها بدهد.
مشکل اصلی جای دیگه هست, باید دید موانعی که مملکت ما برای رشد صنعت داشته چیست و موانع را باید برداشت که خود صنعت رشد بکند, صنعت که رشد کرد خود به خود نیاز پیدا می کند که از دانش دانشگاهی استفاده بکند.
و از طرفی اینکه فارغ التحصیل های ما در صنایع کشورهای دیگر همین خدمت ها را ارایه میکنند نشان میدهد دستاورد های دانشگاه ما ضعیف نیست بلکه استفاده از این هاست که ضعیف است و استفاده از این ها معطوف به دانشگاه نیست بلکه معطوف به خود صنعت هست و یا نبودن خود صنعت هست.
یک چیزی را بگویم که خیلی جالب هست, همین الان در همین لحظهای که من اینجا هستم, در کتابخانه دانشگاه بحث یک نوع پنلی هست به نام بحران انرژی در ایران, که من واقعیت خیلی دلم میخواست بروم.
خیلی دوست داشتم بروم و ببینم دوستانی که آن جا هستن راجع به بحران انرژی در ایران چه میگویند, دوتای آن ها اقلا قبلا در دولت های مختلف بودند و ادم های واردی به این مسائل انرژی هستند, مطمئنا اگر آن جا بودم چیزهایی یاد میگرفتم و اینجا هم البته از شما چیزهایی یاد خواهم گرفت.
این پنل دیسکاشنی که الان هست, که اسم آن بحران انرژی در ایران هست, اولینی است از یک سلسله سخنرانی یا یک سلسله رویداد که اسم آن را اثربخشی دانشگاه در مسائل مهم کشور گذاشتن و این هست که من راجع به آن حرف دارم. ببینید برگزاری این سخنرانی ها و پنل ها در دانشگاه بسیار مهم و بسیار مفید هست و خیلی خوب هست که اساتید و دانشجوها همه بروند این برنامه ها را پیگیری کنند. ولی به عنوان توجه کنید! اثر بخشی دانشگاه در مسائل مهم کشور, یعنی چه چیزی را تداعی میکند, این تداعی میکند که به نوعی این دوستانی که اینجا صحبت می کنند باید صحبت هاشان در مسائل مهم کشور اثر بخش باشه. مهم هم که میگویند مقصودشان معمولا یعنی چیزهایی که الان مورد نظر هست. این که فکر بکنیم یا انتظار داشته باشیم بحثی که در دانشگاه بین سه نفر که ممکن هست خیلی هم وارد باشند به مسائل انرژی که به یک دفعه این سخنرانیها اثر بخش باشد در مسائل مهم کشور خیلی خام و انحرافی است. حداکثر میتواند ما شهروندان دانشگاهی در مورد مسائل انرژی کشور روشن بکند. که وقتی داریم بحث میکنیم یا میشنویم جایی بتوانیم قضاوتی داشته باشیم. در حکومت افرادی هستند که بتوانند اثر بخش باشند. کار دانشگاه این نیست که بتواند اثر بخش باشد. من این را مقایسه می کنم با چندسالی که در نیویورک بودم, یکی از دانشکده های دانشگاه کلمبیا هرهفته یک سری سخنرانی راجع به مسائل جاری دارد, در حوزه بین الملی یا داخلی کشورشان. و ادم های خیلی مهم و معروف و همچنین اساتید را دعوت می کنند که صحبت هایی داشته باشند, ولی کسی ادعا نمیکند این ها قرار هست مسائل کشور را و یا مسائل بینالملی را حل بکنند, مشخص هست که این سخنرانی ها برای روشن کردن اذهان شهروندان آن دانشگاه هست.
البته من فکر میکنم این از دست دکتر اعتمادی, که متولی این جریان هست در رفته است. دکتر اعتمادی خیلی ادم فهمیده و روشنی است, من فکر میکنم که میخواسته یک عده را ارام بکند که این اسم را روی آن گذاشته. امیدوارم این اسم را عوض بکند.
خوب بپردازیم به مطلب سومی که گفتم که خیلی بحثش هست, و اون این ادعایی هست که یک دانشگاه نسل سومی ایجاد شده و خیلی تاسف اور هست که این حرفا زده میشود . اول این که, کسانی که این دست حرف ها را میزنند معلوم هست که اطلاعات شان از وضعیت دانشگاه ها در دنیا خیلی محدود هست, همینطور هم هست. شما یکم با این افراد صحبت کنید فوری صحبت میکنند راجع به دانشگاه اسنفورد. دانشگاه استنفورد یک جورهایی شده کعبه امال این دانشگاه.
علت هم این هست که تعداد زیادی دانشجوهای مهندسی ما مخصوصا مهندسی برق ما, به دانشگاه استنفورد رفتند و ظاهرا یک عده اطلاعاتی که میگیرند فقط از دانشگاه استنفورد هست. جریان چیست؟ دانشگاه استنفورد یک برنامه هایی دارد که در واقع همان برنامه هایی است که اینجا صحبتش را میکنند راجع به کار آفرینی و.. یکجوری گفته میشود که ما هم باید همچین کاری را بکنیم. خیلی عجیب هست, در مملکت ما بیش از هرجایی شعار ضد امریکایی داده میشود ولی کمتر کشوری هست در دنیا, من خیلی جا ها رفتم, که کل فرهنگ آن مثل ما امریکاییزه شده باشه و در واقع در خیلی امور هر اتفاقی که در امریکا میافتد این را آینده کشور ما میبینند و میخواهند از آن تقلید بکنند.
چرا این صحبت ها میشود؟ من در توجیه این که چه انتظاری داریم و دانشگاههای ما چطور باید کار آفرین باشند, بیشتر رشته های دانشگاه ما چطوری میتوانند درآمدزا باشند. می گویم چطور میتوانید انتظار داشته باشید دانشگاه های ما درامد زا باشند وقتی که خیلی صنایع ما هم درامد زا نیستند. دو چیز در ذهنشان هست, یکی همین مسئله تقلید هست و یک عده ای اگاهی شان فقط از دانشکده مهندسی دانشگاه استفورد هست که حالا یک چیزی راجع به آن می گویم. یه مسئله دیگر هم که خیلی جدی هست, مسئله فقر دانشگاه های ما هست. در واقع در ذهن شان دنبال این هستند که به گونه ای دانشگاه های ما را از فقری گریبانگیر آن هست نجات بدهند, واقعا دانشگاه های ما فقیر هستند. من و بقیه هم خیلی جا ها نوشتند, خرج سرانه ای که دانشگاه ما برای دانشجو و استاد میکند یه چیز خیلی ناچیز و ناقابلی است در برابر دنیا, بنابراین طیبعی است که کسانی که متولی دانشگاه هستند فکر بکنن که یک جوری باید درآمد دانشگاه های ما رو به صورت جهشی افزایش داد وگرنه به همان بلایی دچار میشویم که اموزش و پرورش و مدارسمان دچار شدهاند. بخاطر همین یک عده به دنبال این افتادند که دانشگاه خودش درآمد زا باشد, یعنی برود تجارت بکند, که این خیلی تبعات ناجوری دارد که حالا با آن کاری نداریم. ولی جاهایی که دانشگاه ها چنین پتانسیلی دارند, مثل امریکا, آن هم به این شکل نیست که همه دانشگاه ها در این راه افتاده باشند, البته کل این جریان رشد کرده به دلایل مختلف در کشورهای صنعتی از جمله امریکا.
یه جمله معروف در امریکا هست که شما دانشگاههای استنفورد و شیکاگو رو ملاحظه کنید. دانشگاه های خیلی تاپ آمریکا هستند. در دانشگاه شیکاگو شما اگر بگویید تحقیقاتی می کنید که درآمد زا است, میگویند که این معلوم میکند که کار عمق علمی ندارد, و به درد این دانشگاه نمیخورد. در استفورد اگر کاری کنید که درآمدزا نباشد میگویند که این به درد نمیخورد. آن جا هم قطب های مختلفی هست, اینطور نیست که همه دانشگاه های خوب امریکا یا دنیا رفته باشند به سمت درآمد زایی و … که اگر اینطور بود باید در خیلی رشته های علوم انسانی رو ببندند, که البته این خطرات هم هست و خیلی گفته شده و در یک سری دانشگاه ها برخی شاخه های علوم انسانی دستخوش این مسائل شدن, نه تنها علوم انسانی, که فیزیک نظری و ریاضیات دستخوش این مشکلات شدن به علت مسائل خاص مالی. ولی خوب این به علت مسائل خاص مالی و اقتصادی و سیستم حمایتی از دانشگاه ها توی امریکا هست. این که ما این رو تعمیم بدیم به ایران خیلی کار خامی هست.
پس اگر ما نمی توانیم یا نمیخواهیم برای توجیه علوم پایه به این سه شعار بپیوندیم, حالا من در ادامه میگویم چطور می توانیم به شعار اول یعنی کاربردی شدن بپیوندیم, چه کاری باید بکنیم؟
یه راه این هست که اول بفهمیم این علوم پایه اصلا سابقه اش چیست؟ و این سابقه رو هم میشود الان توجیه کرد یا نه. چیزهایی که به عنوان علوم پایه داشتیم, من بیشتر میخواهم روی ریاضیات تمرکز بکنم, به طور کلی مردم دوران باستان یا پیش از تاریخ یا … یک سری کنجکاوی هایی راجع به اسمان و زمین و .. داشتند. بنظر میاد یک نظمی در این دنیا هست و دنبال این بودن که یک جوری بفهمند که این نظم چیست. شاید بتوانند به کمک آن پیشبینی هایی بکنند, هم پیشبینی های سماوی درمورد خسوف و کسوف و …هم استهلال و اومدن فصل ها… این ها واضح ترین چیست ها و هم در مورد مسائل طبیعی.
جوامعی که بیشتر دچار سیرکردن شکم شون بودند و می خواستند چیزهای اولیه را فراهم کنند خیلی به این چیزها نمیپرداختن. جوامعی که به یک حداقل معیشتی رسیده بودند یا به اصطلاح یه نوع ارزش مازادی درآن ها بوجود آمده بود, کم کم توجه میکردند به مسائلی که درمورد نظم طبیعت یا چیزهایی که دائم تکرار میشود و اینها میخواستند ریشه این ها را بفهمند و ربط بدهند به امور دیگه, این چیزهاست که منشا علوم طبیعی بوده. ریاضیات هم به نوعی در ابتدا جز همین علوم طبیعی بوده و به عنوان علم فضا و علم اشکالی که در فضا هست مطرح بوده و وقتی برمیگردیم به عقب یکی از علوم طبیعی است. در واقع علم طبیعی نظری است. خیلی عجیب بوده که متوجه شده اند که با استدلال, استدلال نظری هندسی می توانید به یک مطالبی پی ببرید و بعدا تجربه کنید ببینید که درست هست. مثلا یه مثلث بکشید نیمسازهای آن را رسم کنید ببینید همیشه از یه نقطه میگذرند, این را اول استدلال کنید, بعد بروید هرجای طبیعت یک همچین چیزی رسم کنید می بینید که واقعا همچین چیزی برقرار هست. یعنی با استدلال محض اتفاقی که داره در جهان بیرون میافتد را پیش بینی میکنید. این قدرت استدلال هست که باعث شده علم نظری ریاضیات پیش برود. در واقع یهک مدلی هم شده است برای کسانی مثل ارسطو که علوم را رده بندی بکنن یا حتی بعضی ها اعتقاد دارند که موفقیت ریاضیات در جهان باستان شاید به گونه ای به پیشرفت علوم تجربی صدمه زده, بخاطر این که مردم فکر میکردند همه چیز را میشود بااستدلال فهمید. حالا یک چشمه ای از حقیقت در این باشد ولی همه ی حقیقت این نیست. حالا کاری با این مسائل نداریم و این یه چیز دیگری است.
ولی به هرحال میخواهم بگویم که جوامعی که به نوعی به یک رفاه نسبی رسیده بودند یا اقلا حاکمیت یا اشرافیت آن ها به یک رفاه نسبی رسیده بودند, حاضر بودن یک مقدار هزینه بکنند برای حمایت از علم, همینطور که هزینه میکردند برای حمایت از هنر یا شعر و ادبیات و … جامعه ما هم بی نصیب نبوده, جوامع غربی هم همینطور.
ما در بیت الحکمه مامون رو داریم یا در خارج گالیله مورد حمایت خاندان مدیچی بوده در فلورنس و … و اکادمی افلاطون, که افلاطون خودش از اشرافیت اتن بوده و میبینید که این ها اکثرا با اشرافیت یا یک نوع حاکمیت ثروتمند همراه بوده اند. در واقع این که علوم پایه همراه بشود با کاربرد یک چیز خیلی قدیمی هم نیست به اون صورت. حدود 150 سال پیش شروع شده, شاید به نوعی با شیمی هم شروع شده, رنگسازی و… که دیدن بکار بردن معلومات شیمی در آن خیلی مفید است, فیزیک از طریق مهندسی وارد شده و در واقع بیشتر اختراعات قرن 20 ام زیاد ربطی به فیزیک و ریاضی نداشته. مثلا شما احتمالا خیلی شنیدید که ادیسون ادمی بوده که از ریاضیات و فیزیک متنفر بوده. خیلی از این مخترعین در علوم پایه آدم های انچنان قوی ای نبودند و در واقع این که مهندسی گره بخورد به فیزیک یا علوم پایه یک پدیده نسبتا جدیدی است. در واقع شاید فیزیک از زمانی مورد توجه قرار گرفت که بمب اتمی ساخته شد.
حالا من میخواهم بگویم که من وقتی 62 سال پیش وارد دانشگاه شدم, خیلی از اساتید دانشکده های مهندسی پی اچ دی نداشتند. و خیلی از آن ها در دانشکده های مهندسی فقط فوق لیسانس داشتند. برای مثال داشتن دکتری در رشته های مهندسی یک پدیده خیلی قدیمی نیست. دکتری فقط در رشته های علوم پایه, علوم انسانی و علوم اجتماعی و .. بوده. بعدهاست که در واقع این رشته های مهندسی ملات علمی خیلی بیشتری پیدا کرد, طوری که امروزه در سطح بالای مهندسی خیلی مشکل هست که شما قسمت علوم پایه و مهندسی را از هم تفکیک بکنید. خیلی وقت ها با دانشجوهای سابق این دانشگاه که به استنفورد رفتند و مرجع بسیاری شدند در اینجا, صحبت می کنم و راجع به سابقه شان در ایران و این که تحصیلات دانشگاهی آن ها در دانشگاه, چه چیزی برای آن ها خیلی مفید بوده ویا چه چیزی خیلی مفید نبوده, خیلی بامزه است, این دانشجوها که خیلی های آن ها هم از مهندسی برق بودند, به من میگویند که تحصیلاتی که توی برق داشتن, جز چندتا از دروس اصلی, بقیه چندان اثری نداشته در کارهای بعدی آنها. ولی تحصیلاتی که در ریاضی و فیزیک داشتند بعدها در تحصیلات سطح بالای دکتری که در خارج داشتند خیلی برایشان مفید واقع شده. از یکی که مهندسی برق را هم ول کرده بود و کارهای فایننس میکرد, مثل خیلی های دیگه که وارد فایننس و اقتصاد و … شدن, پرسیدم که حالا پشیمان هستی که وارد رشته برق دانشگاه صنعتی شدی, گفت که نه اصلا پشیمان نیستم, بسیار هم خوب بود و خوبی آن رقابت بود, بقدری رقابت آنجا کشنده است که من یاد گرفتم به چه صورت کار کنم و این دیسپلین کاری که در من ایجاد شد بعدها خیلی به من کمک کرد. در اون رقابت شدید, این که اگر شما جز 7-8 دانشجوی برتر نشوی احتمالا به یک دانشگاه خوب راه پیدا نمی کنی, بنابراین ما صبح تا شب خیلی بکش کار میکردیم که نمره های لازم را بگیریم, مثل سربازی هست که میگویند ظاهرا آدم می سازد و….
حالا درباره علوم پایه و بخصوص ریاضیات بگویم, اول این که علوم پایه یک چیز واحد نیست, میخواهم بگویم که مثلا قرابت شیمی با مهندسی خیلی بیشتر هست تا قرابت مهندسی با ریاضیات. اقلا از نظر حرفه ای, حالا از نظر معرفتی خیلی بحث های فلسفی میشود کرد, ولی از نظر حرفه ای خیلی نزدیکتر هست, یا مثلا زیست شناسی, زیست شناسی هم علوم پایه است, ولی خوب خیلی خیلی نزدیک ترهست به پزشکی تا ریاضی…
یه طورهایی ریاضی در علوم پایه تک افتاده و من می خواهم بگویم که می گویند علوم پایه مظلوم واقع شده, ریاضیات از همه به شدت بیشتری مظلوم واقع شده است و توضیح خواهم داد چرا؟ و سیاست علمی مملکت ما را هم مهندسان میچینند و یک مقداری هم پزشکان, بنابراین هرچه دورتر از فضای این رشته ها باشد بیشتر صدمه میبیند. صحبت کنیم راجع به نقش ریاضی و ارتباط آن با علوم پایه صحبت بکنیم. قدیمیترین ارتباطی که ریاضیات با علوم پایه دارد برمیگردد به ارتباط آن با فیزیک. و من می خواهم بگویم که دو اتفاق خیلی مهم در قرن 17 ام میلادی رخ داد, دو اتفاق مهم پایه گذار این جریان بود که ریاضیات را مربوط کرد به بقیه علوم پایه و از آنجا هم به کل معارف بشری. یه اتفاق مسئله مکانیک نیوتنی هست, نیوتن کاری که کرد این بود که آن چیزی را که به آن فلسفه طبیعی می گویند, که همان فیزیک باشد به اصطلاح, آن را کاملا دگرگون کرد. در واقع یک پارادایم جدیدی را جایگزین کرد. در واقع چیزی که جایگزین کرد این بود, قبلا از آن به فیزیک ارسطویی که نگاه میکنیم 4 عنصر اصلی را در نظر میگرفتند, آب و آتش و… و وقتی راجع به این ها صحبت میکردند, صحبت ها خیلی کیفی بود. واقعا دو, سه نتیجه کمی ما بیشتر نداشتیم در فیزیک قبل از نیوتن در تمام دوران باستان. کاری که نیوتن کرد این بود که ما به جای این که بگوییم آتش تمایل دارد به اسمان برود, آب تمایل دارد که جاری بشود, هوا تمایل دارد که به آسمان برود, گفت من کاری ندارم, البته اینطوری نگفت ما داریم اینطور تعبیرش می کنیم, گفت من کاری ندارم که علت این چیزها چیست, علت آن را خدا می داند, من میگویم که چطور عمل میکند, من به جای این که با چرایی آن کار بکنم, چگونگی آن را مطرح می کنم. و خوب درباره جاذبه درباره چگونگی ش و … رابرت هوک و مانند آن ها که فلاسفه طبیعی سنتی بودن , میگفتند که نیوتن یک ریاضی دانی است که آمده شهود ما را گرفته و این را دارد به زبان ریاضی بیان می کند, که خود ما هم نفهمیم.
بعد از این که نیوتن نشان داد با همین حرفایی که میزند می تواند قوانین کپلر را نتیجه بگیرد, و این کاری نیست که هوک وامثال آن می توانند بکنند, در واقع یک عصر جدیدی در فیزیک راه افتاد, در واقع این که شما بتوانید نتایج واقعی فیزیکی و نجومی را به روش ریاضی نتیجه بگیرید. این که در واقع شما دنبال این نروید که دلایل انسان محوری بیاورید برای این که چرا دو جرم همدیگر را جذب میکنند, بلکه دنبال این باشید که این ها چگونه همدیگر را جذب می کنند, این نه این که بگویم دنبال چرایی بودن بد هست و… ولی این چگونگی اصلا فراموش شده بود, تصور میشد چگونگی اگر هم بخواهد درک بشود, زمانی درک میشود که ما چرایی را بفهمیم. در واقع تغییر پارادیمی که صورت گرفت این بود که ما بسیاری اوقات میتوانیم چگونگی را بفهمیم بدون این که چرایی را بفهمیم و این در واقع یک نقطه عطفی بود در این جریان و این اثر وارد شدن ریاضی بود در فیزیک. حالا یه عده هم به اشتباه تصور میکنند که نیوتن حساب دیفرانسیل انتگرال را راه انداخت برای این که این کار ها را بکند, در حالی که این اصلا واقعیت تاریخی ندارد, نیوتن زمانی حساب دیفرانسیل و انتگرال را راه انداخت که هنوز دانشجو بود. هنوز قبل از این بود که وارد بشود به مسائل مکانیک سماوی و کتاب پرینتپیا را حدود 40 سالگی نوشت و اگر فقط از کتاب پرینتیپیا نیوتن بود, ریاضیات در فیزیک آنطور جلو نمیرفت, حالا توضیح میدم چرا…
یکی از چیزای خوب این هست که شما بروید به این کتاب پرینتیپیا نیوتن نگاه کنید, این که کتاب واقعا یک شاهکار عجیبی هست. در سراسر کتاب فقط یک لم هست از حساب دیفرانسل انتگرال, برخلاف آن چیزی که ممکن است فکر کنید. نیوتن بخاطر حملاتی که به حساب دیفرانسیل انتگرال میشد, که میگفتند مبنای خیلی متزلزل فلسفی دارد, میخواست بگوید که نیازی به این که از حساب دیفرانسیل انتگرال استفاده کند, برای این که مکانیکش رو بیان کند, ندارد. برای همین تمام استدلال این کتاب پرینتیپیا غیر از یک لم که جایی دیگر مجبور میشود استفاده کند, میگوید که من این لم را بکار میبرم برای این که بخواهم استدلال هندسی بکنم خیلی طول می کشد, بنابراین من این لم را می پذیرم از طریق حساب دیفرانسیل. بعد بقیه کتاب همه با استدلال های هندسه مخروطاتی هست, هندسه مخروطاتی را دیگر امروزه توی دبیرستان درس نمیدهند ولی نیوتن استاد بلامنازع آن بود, در واقع کتاب شاهکار ریاضی هست. واقعا چیز عجیب و غریبی هست. ولی مطمئنا اگر قرار بود این مبنای پیشبرد فیزیک قرار بگیرد, نمیشد فیزیک جلو برود چون شما باید یک نابغهای مثل نیوتن باشید که به آن روش فیزیک را جلو ببرید. اتفاق بزرگی هم که افتاد این بود که همزمان لایب نیتس هم حساب دیفرانسیل انتگرال را به یک شیوه دیگه ای بیان کرد, که آن شد مبنای کاربرد ریاضیات در فیزیک, بعد هم مهندسی.
باید برگردیم عقب, این در واقع شروع میشود از خوارزمی و جبر, تا قبل از خوارزمی شما به ریاضیات نگاه کنید قسمت عمده آن هندسه بود و این که ریاضیات یک جورایی کاملا معطوف بود به معناشناسی و شهود و… و در واقع محاسبه جایی زیادی نداشت در ریاضیات, با اختراع جبر بود که محاسبه جای خودشو کرد در ریاضیات پیدا کرد. و جبر هم خیلی در دوره تمدن اسلامی پیشرفت کرد و هرچند که جبر رو با نوتیشن امروزی نمینوشتند, البته چیز مهمی بود که کلمه شی و مجهول رو ابداع کرد خوارزمی و ایکس رو اختراع کرد. ایکس در واقع همون شی خوارزمی هست. ولی در واقع بیشتر مینوشتند و به صورت فرمول بیان نمی کردند. این بعدها بود که در اروپا ویت و دیگران این نوتیشن جبری را به کار بردن, ولی نوتشین جبری و امکان محاسبه بود که راه را باز کرد برای بکار بردن ریاضیات در فیزیک و مهندسی و چیزهای دیگر.
محاسبه خیلی شبیه تجربه هست. مردم خیلی صحبت می کنند راجع به این که از زمان گالیله و نیوتن و… توجه به تجربه خیلی کمک کرد که علم جدید پا بگیرد, این درست است. تجربه خیلی مهم بود ولی چیز دیگری که کمتر راجع به آن صحبت میشود, بخصوص در مفاحل تجربی, این است که محاسبه همان اندازه تاثیر در پیشبرد علم, بخصوص فیزیک تاثیر گذاشت. این محاسبه در ریاضیات باستان نبود, در ریاضیات بعد از جبر بوجود آمده بود و در واقع یکی از قهرمان های اصلی آن لایب نیتس بود. لایب نیتس معتقد بود با محاسبه و الگوریتم شما میتوانید همهی مسائل را درک کنید, من جمله مسائل فلسفی و…. برنامه های عجیبی و غریبی داشت, که گفتن این ها جای خودش رو می طلبه. ولی حساب دیفرانسل انتگرال به صورتی که مورد کاربرد قرار گرفت و به نوعی پایه علم جدید شده, با نوتیشن و روشی بود که لایب نیتس به کار برد .این dx , dy و …علامت انتگرال و فهمیدن تغییر متغیر و .. این ها کار لایب نیتس بود. درک نیوتن از حساب دیفرانسیل انتگرال به نوعی امروزی تر بود. شبیه به مسائل حد و پیوستگی و .. بود که در واقع نمی توانست مبنا قرار بگیرد برای محاسبه. در واقع این یک جوری نقش معرفتی ریاضی هست. هیچ ناراحت نمیشوم وقتی مردم میگویند ریاضیات زبان علم است. بله زبان علم هست, اما زبان به یک مفهوم عمیقی زبان هست. نه به معنای زبان فارسی, زبان ترکی و…که میتوانی هرکدامش را جایگزین یکی دیگری بکنی. هیچ جایگزینی ما برای زبان ریاضی نداریم, در واقع علم جدید بدون ریاضیات به خصوص حساب دیفرانسیل انتگرال اصلا عملی نیست این پیشرفت هایی هم که در علوم کامپیوتر و… انجام شده, همه مبتی بر این هاست, حالا میشود تصور کرد یک روزی انسان با کار کردن با اعداد بزرگ اینقدر مسلط بشود که دیگر کلا مبنای ریاضیات عوض شود. ولی هنوز آن روز نرسیده و من فکر می کنم اقلا 50 سال فاصله داریم.
بدون ریاضیات شما فیزیک مدرن ندارید و وقتی فیزیک مدرن نداشته باشید, مهندسی مدرن هم ندارید, در واقع اگر شما بخواهید علوم پایه و ریاضیات را توجیه کنید, یک نقش معرفتی دارد و نقش معرفتی اش هم این هست. یک تمثیلی هست از فیلسوف معروف کوین, که حالا من این تمثیل را جای اصلی که آمده, برای آن مقصود اصلی کوین دوست ندارم. تمثیل قشنگی هست که من فکر میکنم جاهای دیگر کاربرد داره و خوب هست. کل معرفت امروزی را به یک شبکه خیلی عظیم تشبیه میکند, که این شبکه یک مرکزیتی دارد, یک لبه هایی دارد. لبه اش همان کاربردهاست, همانجایی که ارتباط دارد با دنیای بیرون, مرکزو مغزهمان منطق محض و ریاضیات هست. و بعد میگوید که شما هرچه به لبه نزدیک میشوی امکان تغیر و نوسان بیشترهست و هرچه به مرکز نزدیک میشوی ثابت ترهست و امکان تغییرات در آن کمترهست. و این تافته بهم بافته را شما نمی توانید جایی از آن را دست بگذارید بدون این که بروی همه شبکه تاثیر بگذارید, چون همه باهم در ارتباط هستند و در کشورهای پیشرفته این یک درک عمومی است که بوجود آمده و این درک زمانی که قبل انقلاب این دانشگاه تاسیس شد, در آن بود. که همه این معارف بشری حتی این معارف کاربردی, این ها یک تافته است که نمیشود یک قسمتی را داشت و یک قسمتی را نداشت. همه معارف بهم مرتبط است, پس باید همه این معارف را باهم داشت یا اصلا نداشت. هرکدام از این ها جای خودش را دارد و باید حمایت بشود. نقش ریاضیات هم مرکز این تافته است و به گونه ای دور از کاربردها است و بنابراین کمتر مورد توجه کسانی قرار میگیرد که پول دست آن هاست و.. به این دلیل ریاضیات بیشتر از رشته های دیگر در علوم پایه مظلوم واقع میشود.
اما میخواهم بگویم که بیش از این بوده, هرکدام از این دو نقش دارد, یک نقش معرفتی دارند که من خیلی کوتاه به آن اشاره کردم, یک نقش حرفه ای هم دارند, که این نقش حرفهای است که ریاضیات در این 20 سال اخیر خیلی در کشور صدمه دیده.
نقش حرفه ای یعنی چه؟ هنجارها و فرهنگ حاکم بر ریاضیات واقعا متفاوت هست از رشته های علوم تجربی, این تفاوت را بیشتر در مقایسه با زیست شناسی و شیمی میبینید تا فیزیک, فیزیک یک بخش نظری دارد که از نظر من کاملا ریاضی است.
بگذارید من تفاوت های فرهنگی را بگویم, تفاوت های فرهنگیای بین ریاضیات و سایر رشته های علوم پایه هست و کسانی که میخواهند از علوم پایه دفاع کنند توجه داشته باشند که این تنوع تفاوت ها خیلی خیلی جدی هست. و خیلی از افرادی که می خواهند از علوم پایه دفاع کنند, باز ریاضیات به دلیل این تفاوت های فرهنگی و حرفه ای که وجود دارد مغفول می ماند, چند مثال به شما می گویم.
یکی از این مثال ها مقاله مشترک هست, یک چیز بامزه به شما بگویم, نزدیک به 50 سال پیش, زمانی که من به ایران آمدم, مقالهای درباره این که مقاله های ریاضی چند نویسنده مشترک دارند چاپ شد, در آن زمان 85 درصد مقاله های ریاضی تک نویسنده ای بود. 14 درصد 2 نویسنده داشت و فقط1 درصد بیشتر از 2 نویسنده داشت. البته امروزه تحت فشارهایی که برای چاپ مقاله هست وضعیت عوض شده. مردم بیشتر برای کار تحقیقاتی باهم همکاری میکنند , امروزه مقاله های تک نویسنده ای در ریاضیات حدود 50 درصد هست و این 50 درصد کاملا متفاوت از سایر رشته هاست. هیچ رشته علوم پایه دیگری نداریم که 50 درصد مقالات آن تک نویسنده ای باشد.
یکی دیگر ترتیب نویسندگان هست. مثلا در رشته زیست شناسی برای یک مقاله حدود 20 تا 30 تا نویسنده عنوان میکنند و ترتیب ها مهم هست. هرکدام یک معنا دارد… در ریاضیات اسم نویسنده ها در 99 درصد مقالات به ترتیب الفبا است, علت هم این هست که نوع کار مشترکی که می کنند این هست که چند نفر میشنند, سر و کلهی هم دیگر میزنند و جمع زیادی با هم صحبت می کنند, آخرش معلوم میشود چه کسی چه گفت و چه کسی باعث شده قضیه اصلی ثابت بشود. بنابراین سهم افراد رو خیلی نمیشود مشخص کرد. مگر در مواقع خیلی استثنائی که کسی خیلی تنبلی کرده باشد, بخواهند او را تنبیه بکنند. ولی معمولا ترتیب, ترتیب الفبایی است. در این دانشگاه چند سال طول کشید که کمیته ممیزی قانع شد که شرایط در ریاضی به این شکل است. مثلا گاهی یک نفر بیشترین کار را کرده بود و در الفبای انگلیسی اسم او با z شروع می شد واسم او در انتهای لیست اسامی نویسندگان می آمد. میگفتند که این فرد سهم زیادی در نوشتن مقاله ندارد. مدت ها دراین دانشگاه طول کشید که این را جا انداختیم که تو مقالات ریاضی سهم نویسندگان مساوی هست و ترتیب ریاضیات فقط برحسب الفباست. ولی همه دانشگاه ها هنوز به این موفقیت نرسیدهاند.
یکی دیگر نوشتن مقاله با استاد هست, اصلا در ریاضیات دنیا رسم نیست که اسم استاد روی مقاله دانشجوی دکتری بخورد. این خیلی استثنائی است که اسم استاد روی مقالات ریاضی بیاید, معمولا استادها کسر شان خودشان می دانند اسم خود را روی مقاله ای که دانشجو نوشته بزنند. به دلیل این که اولین مقاله دکتری که یک دانشجو می نویسد, مثل اولین کتاب شعری هست که یک شاعر منتشر می کند و معمولا شعرهای آن هنوز نپخته است و سبک خودش را پیدا نکرده. یک استاد جا افتاده در یک دانشگاه خوب معمولا حاضر نیست اسم خود را روی مقاله ای که دانشجو نوشته بگذارد, ولی در ایران بیشتر ارتقاهایی که صورت میگیرد, دانشجو هایی که استاد میشوند, برحسب کارهای دانشجوهاست و این یکی از مشکل هاست. مثلا یکی از مشکلاتی که ما در همین دانشگاه داشتیم این است که یک عده از همکاران عزیز ما نمیتوانند استاد بشوند, چون به اندازه کافی دانشجوی دکتری نداشتند که مقالات مشترک شان به حدی که دانشگاه میخواهد باشد.
یکی دیگر طول مدت داوری و قضاوت مقالات هست. در ریاضی خیلی نادر هست که یک مقاله ای که شما به یک مجله می دهید کمتر از 6 ماه جواب بیاید که پذیرفته شدهاست یا خیر. همان 6 ماه هم نادر است. گاهی وقت ها مقالات چندسال طول می کشد تا نتیجه بدهد. در بعضی علوم, مثل شیمی و زیست شناسی و .. در دو سه هفته جواب میاید. دلیل هم این هست که در این رشته ها مقالات در واقع گزارش آزمایش هایی هستند که انجام شده. ویک نفر که اهل فن هست مقاله را می خواند و بررسی میکند که چقدر معقول هست و چقدر احتمال دارد که درست باشد و گاهی هم ممکن هست از دیتا ها سوال بکند و… ولی در ریاضی مقاله صد صفحه ای که می فرستید انتظار هست که طرف برود این صد صفحه و اثبات ها رو بخواند ببیند درست هست یا خیر. این معمولا عملی نیست, فقط کسی که خیلی تخصص داشته باشه در آن قسمت ممکن هست این کار را بکند. داوری مقالات خیلی طول میکشد و این به دانشجوهای دکتری صدمه میزند. تقریبا هیچ دانشجوی دکتری در دانشکده ریاضی سروقت فارغ التحصیل نمیشود. سر موعدی که وزارت علوم تعیین کرده و همه باید جریمه شهریه بدهند, چون مقاله در تایمی که به لحاظ قوانین و مقررات لازم هست پذیرش نمیگیرد.
یکی دیگر باز در همین دانشگاه خودمان که باز جاهای دیگر هست, میگویند ما مقالاتی را حساب می کنیم که در 2 یا مثلا 5 سال اخیر پذیرش شده باشد. این خیلی برای ریاضی مسخره است. در واقع خود بنیان گذار ISI که مرجع خیلی هاست, آمد گفت که بین رشته ای کار نکنید, ضوابط رشته ها باهم فرق دارد و دو رشته را گفت, بیوشیمی و ریاضی, گفت این ها را باهم مقایسه بکنیم. در بیوشیمی مقاله ای که دوسال از عمرش گذشته باشد دیگر تقریبا اعتباری ندارد. در ریاضی اوج سایتیشن یک مقاله به طور متوسط ده سال بعد هست. بنابراین وقتی اساتید و دانشجوهای جوان ما را محروم می کنند که مقالاتی که 5-6 سال پیش نوشتن برای ارتقا ایشان به حساب بیاید واقعا ظلم بزرگی است.زیرا در ریاضی ارزش یک مقاله به طور متوسط 10 سال بعد تازه مشخص میشود. در واقع این ماندگاری مقالات هست که ضابطه است. این چیزها معمولا در ریاضی با بیشتر رشته ها متفاوت است.
تعدد مقالات, یکی دیگر از مشکلاتی بود که ما با کمیته ارتقا و یا ممیزی دانشگاه داشتیم تعداد مقالات هست که متاسفانه مرجع قرار میگیرد. یکی از دوستان ما 10 دانشگاه اول امریکا که مرجع همه درعلوم پایه است در نظر گرفت. انتشارات اساتید را در سه رشته ریاضی و فیزیک و شیمی از نظر کمیت مقایسه کرد. در این 10 دانشگاه برای ریاضیات به طور متوسط 1.1 در سال بود, فیزیک 4.3 و شیمی هم حدودا 7 بود . در دانشگاه ما به اشتباه شیمی و ریاضی باهم مقایسه میشود. بعضی متولیان دانشگاه می گفتند که دانشکده ریاضی تنبل است. مشکلات اداری, فرهنگی و حرفه ای که ریاضیدانان در ایران دارند, واقعا یک همچین چیزهایی است. خیلی هم جدی و اثر گذار است.
مثلا همین دانشکده ما, 50 سال پیش که امدم در بیشتر موضوع هایی که آن زمان در دانشکده بود, فکر میکردم بیشتر موضوعات رو من بهتر از بقیه میتوانستم درس بدهم.10-12 سال پیش که بازنشسته شدم هیچ موضوعی نبود که در آن کسی بهتر از من نباشد. و این نشان میدهد که دانشکده پیشرفت کرده و خیلی هم پیشرفت کرده. این همکاران واقعا افراد بسیار تحصیل کرده و باسوادی هستن و خیلی به آن ها در این دانشگاه ظلم میشود. ما متاسفانه مکررا دیدیم که متولیان پژوهش در دانشگاه میگویند که شما به اندازه کافی کار نمی کنید. در حالی که من می دانم که این دوستان ما واقعا کارمیکنند و خیلی هم ادم های باسوادی هستند. وقتی با 50 سال پیش مقایسه میکنم می بینم که سطح دانشکده چقدر پیشرفت کرده. من 50 سال پیش واقعا نمی توانستم دانشکده ریاضی را با دانشکده فیزیک مقایسه کنم, دانشکده فیزیک را خیلی برتر از لحاظ سطح تحصیل اساتید و سطح معلومات در رشته خودشان می دانستم. ولی الان من هیچ خجالت نمی کشم دانشکده ریاضی را با هر دانشکده دیگری در دانشگاه مقایسه کنم.
حالا بخواهم جمع بندی بکنم, خلاصه ما برای حمایت از علوم پایه چه کار باید بکنیم؟
به نظر من بهترین دلیلی که باید از علوم پایه حمایت بکنیم اینست که بگوییم ترویج علم ذاتا یه شاخصهی برجسته یک جامعه متمدن هست و این همه شعار که داده میشود که ما جامعه معنوی داریم, اگر ادعا می کنیم جامعه معنوی داریم باید از این معنویات حمایت بشود. پس باید ازعلم پایه, از کنجکاوی بشر برای این که بفهمد نظم جهان چیست, باید دفاع بشود. من مخالف این که به کاربردها هم توجه بشود نیستم, ولی باید بفهمیم که برای پیشبرد کاربرد های مادی هم, دانستن نقش و ضرورت علوم پایه ضروری است و بدانیم جایگاه واقعی آن کجاست و از علوم پایه انتظار نداشته باشیم دستاوردهایی را ارایه بدهد که رشته هایی که مستقیما کاربردی هستند ارایه میدهند. وقتی ما این را بفهمیم که هرکدام از این معارف جایگاه در کل این شبکه در هم تنیده معارف خودشان را دارند, آن وقت بهتر می فهمیم که چطور باید از علوم پایه دفاع کرد. و واقعا نظر من این هست که از این سطحی گری و این شعار که علوم پایه خیلی کاربرد دارد و این که شما کافی است که یک مقدار پول در علوم پایه بریزید تا نتایج را ببینید بگریزید. اینطوری نیست!
فیلم ضبط شده این جلسه را میتوانید از کانال آپارات ژرفا تماشا کنید…
همچنین صوت جلسه را می توانید از اینجا دریافت کنید…