پرش سکه روی دهانهی بطری سرد
11 آذر 1399چگونه در کلاس مجازی چرت نزنیم؟!
11 آذر 1399این نوشته خلاصهی سخنرانی سومین جلسه از سلسلهجلسات حلقهی فلسفه و فیزیک سال تحصیلی ۱۳۹۹_۱۴۰۰ انجمن علمی ژرفا است. در این برنامه که روز چهارشنبه ۵ آذرماه ۱۳۹۹ برگزار شد، «دکتر نیما نریمانی» دربارهی آنچه که امروزه بهنام scientism در محیطهای آکادمیک میشناسیم برای علاقهمندان صحبت کردند.
خلاصهای از مطلب بدین شرح است:
علم جدید در بستری که دورهی روشنگری ایجاد کرده بود، رشد کرد و مقبول همگان واقع شد و اوجِ رشدِ علم نیز مربوط به همین دوران است. دورهی روشنگری به نوعی اوجِ تمدن غربی است و دورهای است که رویکردهای انسانگرایانه در فلسفه و در جامعه شکل میگیرد و از همین رو است که علم بشری تمجید میشود و از آن به عنوان نوری میان تاریکیهای قرون وسطی یاد میشود. تکیه بر عقل و ارادهی انسان مولفههای مهم فلسفهی این دوره به شمار میرود.
(There is) both a physical and a moral dimension to man; he is not just a mechanical being because he also has free will… Free will separates man from the animals, makes moral agency possible, and is the source of man’s spirituality. (Rousseau and Hobbes, 82)
در این میان است که علم و عالمان جدید جایگاه ویژهای مییابند و قدر آنها تا حدی بالا میرود که کانت در مقالهی روشنگری خود از نیوتون به عنوان بزرگترین فردی که تا کنون زیسته است، یاد میکند! اما سالهای اخیر با پدیدهای مواجه هستیم که از باور به علم(science) و روش علمی، به عنوان تنها راه حل قابل اعتماد برای حل سوالات، یاد میشود، جریانی که از آن به نام علمزدگی (Scientism) یاد میشود.
It is crucial to distinguish between science and scientism.{Scientism means} over-reliance on and overconfidence in science as the source of knowledge regarding all aspects of human life and, ultimately, all human problems. This overconfidence and over-reliance is the starting point for understanding scientism (Scientism: The New Orthodoxy, 2-3).
چهار ویژگی مشترک علمزدگی عبارت است از:
- تنها علمِ(science) معتبر به عنوان دانشِ(knowledge) واقعی به حساب می آید و همه موارد دیگر صرفاً گمان یا مهمل است.
- روشها و فرضیات اساسی علوم طبیعی، از جمله آموزههای معرفتی و متافیزیکی، برای همه علوم، از جمله علوم اجتماعی و انسانی مناسب است.
- اعتماد اغراق آمیز به علم، برای تولید دانش و حل مشکلات پیش روی بشریت، در دستور کار قرار میگیرد.
- علمزدگی فقط نگرشی در مورد علم و قدرت علم نیست بلکه ادعاهای متافیزیکی میکند. گاه نهفته و گاه آشکار، در میان ادعاهای علمزدگی این است که باید جهان مانند تصور روشهای علوم طبیعی معاصر باشد.
نکتهای که باید افزود این است که علمزدگی به لحاظ متافیزیکی متعهد به طبیعتگراییِ تقلیلپذیر یا برآمده(emergent) است و سعی دارد علم را به گونهای تعریف کند که نه تنها به روشهای تجربی، متعهد باشد بلکه بر پایهی این متافیزیک خاص نیز بنا شده باشد.
مایکل روس: اولین و مهمترین ویژگی علم آن است که آن کاملا بر پایه قوانین و فرآیندهای کور و بیهدف طبیعی قرار دارد.
مهمترین ویژگی علم جدید آن است که آن کاملا وابسته به عملکرد انتظامهای کور و بیتغییر در جهان است. ما به این انتظامها قوانین طبیعی میگوییم. (Bylica Piot, 2008: p.623)
علمزدگی تا آن جا گسترش مییابد که هاوکینگ، دانشمند مشهور و محبوب معاصر میگوید:
چگونه میتوان جهانی را که در آن قرار داریم درک کنیم؟ جهان چگونه رفتار میکند؟ ماهیت واقعیت چیست؟ … به طور سنتی اینها سوالاتی برای فلسفه است ، اما فلسفه مرده است. فلسفه با پیشرفتهایِ مدرنِ علوم ، به ویژه فیزیک همگام نبوده است [و] دانشمندان حامل مشعل جستجوی دانش شدهاند.» ( کتاب طرح بزرگ)
با گذر بین متون علمی و فلسفی حول این موضوع به این نتیجه میرسیم که دیگر مسئله خدا یا مفاهیمی از این قیبل نیست بلکه سوال این است که پس مفاهیم انسانی مثل دوستی و خوبی چه میشود؟! علمزدگی میگوید که علم طبیعی با همهی پیشفرضهای خود به همهی جوانبِ آن پاسخ خواهد داد.
داوکینز در کتاب “توهم خدا” بیان میدارد:
به طور کلی ، حیوانات تمایل به توجه، دفاع، اشتراک منابع، هشدار در خطر را به صورت نوع دوستی را نسبت به خویشاوندان نزدیک خود نشان میدهند که به دلیل احتمالِ آماریای است که خویشاوندان آنها کپی همان ژنها را به اشتراک میگذارند.
با این حساب در یک نظام مبتنی برعلم طبیعی، هیچ واقعیت یا اصول اخلاقی متعالی وجود ندارد. رئالیسم اخلاقی و وظیفهشناسی اخلاقی فاقد مضمون و اساس است. در تفصیل ارائه بیان شد که چگونه با این روند آگاهی به ارادهی آزاد (و نه حتی خود ارادهی آزاد) و مسئولیتپذیری انسانی و حتی دلیلآوری و عقلانیت زیر تیغِ دلالتهایِ علمِ طبیعی میرود و حقیقتطلبی نیز مورد خدشهی اساسی قرار میگیرد.
“آیا ذهنِ انسان در نهایت برای ایجادِ زیبایی طراحی شده است؟ برای کشفِ حقیقت؟ دوست داشتن و کار کردن؟ برای هماهنگی با موجودات دیگر و با طبیعت؟ منطقِ انتخابِ طبیعی جواب میدهد. هدفِ نهایی که ذهن برای دستیابی به آن طراحی شده است حداکثر رساندن تعداد کپی ژنهای ایجادکنندهی آن است. “(پینکر، چگونه ذهن کار میکند ، 53)
بخش قابل توجهی از این ادعا، این آموزه است که باطنِ ما، همانطور که آن را تجربه میکنیم، اصلاً وجود ندارد. و اکنون سوال فقط این نیست که “آیا شما به خدا ایمان دارید؟” بلکه چیزی که نگرانکنندهتر است، این است که “آیا به خودتان اعتقاد دارید؟”
در مقابل این هیاهویی که علمزدگی ایجاد میکند، دانشمندان به نامی هستند که همیشه بر دلالتِ درست از علم و فهمِ محدودیتهای آن تاکید کردهاند و نه تنها پیدا کردن دلالتی طبیعی، را دلیلی بر فهم عمق ابعاد پدیده نمیدانستند بلکه کشف قوانین را فقط در پرتوی قدرت الهی معتبر میدانستهاند.
باور عمیق به وحدتِ نظاممندِ جهانِ طبیعی تاثیر مهمی بر فعالیت ماکسول در فیزیک داشت. او چنین میاندیشید که نظاممندی طبیعت همچون یک کتاب با مولفی واحد است و نه یک مجله با چندین مولف. او معتقد بود فیزیکدانان باید ملتفت باشند که قوانین طبیعت دلبخواهی و نتیجهی انتخابهای جداگانه قدرت برتر نیستند، بلکه آنها بخشهای ضروری یک نظام واحدند که قدرت بینهایتی، حکمت نامنتهای خویش را از از طریق آنها جلوهگر ساخته است. این اصل بخشِ ضروریِ کارِ مشهورِ ماکسول در الکتریسیته، مغناطیس و نور بوده است. (Stanley.2019, 101)
در پایان یک متن شیوا از شرودینگر، دانشمند مشهور فیزیک، خوانده شد که جدای مطلب غنی و پیشنهادات مفید او به عمق دغدغهی او برای شناخت محدودیتهای علم و جلوگیری از علمزدگی در بین دانشمندان و شناخت دیگر حوزههای دانش، اشاره داشت.
باید متذکر شویم که ارائهی جناب دکتر بسیار فَنی و غَنی بود و این گزارش خلاصهای نهچندان دقیق است. پیشنهاد میکنیم که اگر به این موضوع علاقهمند هستید، ویدئوی این جلسه را در آپارات ژرفا به صورت کامل ببینید. فایل ارائه نیز از این لینک قابل دریافت است.