لیزر؛ راه حلی که به دنبال مسئله میگردد!
16 آذر 1398دانشکدۀ فیزیک از بعد پنجم
16 آذر 1398تأمّلی بر ضرورت تعامل و گفتگوی علم با سایر حوزههای معرفتی بشر
در قرن هفدهم میلادی، با تلاشهای دانشمندانی چون گالیله و نیوتن، تحوّل شگرفی در علوم طبیعی پدیدار شد. ریشه این تحوّل در روش و رویکرد خاص آنها در مطالعهی طبیعت بود که پیش از آن، دست کم به این صورت گسترده و نظاممند، سابقه نداشت. با تکامل فیزیک کلاسیک و پس از آن ظهور فیزیک مدرن و پیشرفتهای اعجابآور آن، کمکم علم فیزیک توانست جایگاه کمنظیری را در شکلدهی به جهانبینی جوامع پیدا کند؛ تا جایی که حتّی بسیاری از شاخههای دیگر علوم نظیر زیستشناسی و جامعهشناسی نیز تلاش کردند از روششناسی آن پیروی کنند. امّا سؤالی که مطرح میشود این است که آیا علم[1] و به طور خاص علم فیزیک، میتواند به طور مستقل و خودکفا شناخت بشر را از جهانی که در آن زندگی میکند شکل دهد؟ از زوایای بسیاری میتوان به این پرسش پرداخت. یکی از آنها بررسی مواردی است که علم در بنیانهای خود و یا در پاسخ دادن به پرسشهایی که روبروی خود میبیند، به حوزههای دیگری از دانش بشری همچون فلسفه و الهیات نیازمند است. در این شماره، در قالب چهار دسته کلّی به برخی از این موارد اشاره میکنیم. البته این دستهبندی صرفاً برای توجّه دادن به جنبههای مختلف موضوع است و ممکن است برخی مثالها را بتوان در دو یا چند دسته قرار داد.
- پیشفرضهای بنیادین: اگر کمی تأمّل کنیم به سادگی درمییابیم که علم به طور عام بر پارهای از پیشفرضهای بنیادین فلسفی استوار است که بدون آنها تمام نظریات علمی بیمعنا و یا غیرقابل اعتماد میشوند. برای مثال فرض میشود که برای تمامی پدیدهها و رخدادهای طبیعت دلیلی کافی وجود دارد (اصل علّیت) و یا اینکه فرض میشود که خارج از ذهن ما جهانی مستقل وجود دارد که علی الاصول برای ما قابل شناخت است(رئالیسم). پیروی جهان طبیعت از قوانینی که در شرایط مشابه، نتایج موجبیتی یا احتمالاتی مشابهی به بار خواهند آورد نیز، از دیگر پیشفرضهای عام و بنیادین علم است. البته ممکن است این پیشفرضها در طول زمان مورد بازنگری قرار بگیرند، همانطور که در قرن بیستم تلاشهایی در این جهت صورت گرفت، امّا در این موارد نیز تنها پیشفرضی با پیشفرض دیگر جایگزین خواهد شد. واضح است که اساساً روششناسی فعلی علم از پاسخ به پرسشهایی از این دست ناتوان است و ناگزیر است که به حوزههایی چون فلسفه توسّل کند.
- تفسیر و تعبیر صورتبندی ریاضی: دادههای تجربی و آزمایشگاهی، و حتّی فرمولها و روابط ریاضی موجود در نظریات فیزیکی، بدون آنکه در قالب یک دستگاه نظری و معنایی خاص قرار بگیرند، هیچ چیزی در مورد قوانین جهان طبیعت نمیتوانند بیان کنند. برای مثال قانون دوم نیوتن، بدون تعریف دقیق نیرو و جرم و بدون فهم دیدگاه نیوتنی در باب زمان و مکان مطلق و دستگاه لخت، چیزی بیشتر از کمی جوهر بر روی کاغذ نیست! همانطور که از این مثال نیز مشخّص است، ساخت چنین دستگاه نظری بدون کمک فلسفه امکان پذیر نیست. در بسیاری از موارد توافق بر سر این دستگاه نظری به راحتی و به طور نسبتاً گستردهای صورت میگیرد. امّا در برخی مواد چنین نیست. مثال روشن آن مکانیک کوانتومی و چالشهای نظری آن درباره مسائلی چون، ماهیت تابع موج، علّیت، ناموضعیت، نقش ذهن در اندازهگیری و… است که موجب شده دهها تعبیر و تفسیر مختلف از فرمالیزم مکانیک کوانتومی از سوی بزرگان فیزیک ارائه شود که همگی نیز با دادههای تجربی سازگار باشند. در چنین مواقعی نیاز حیاتی علم به فلسفه و الهیات بیش از پیش حس میشود.
- پرسشهای کرانهای: در کاوشهای علمی گاهی با مسائل و پرسشهایی مواجه میشویم که هرچند از دغدغهی علمی برای فهم طبیعت سرچشمه میگیرند، امّا نمیتوانیم صرفاً با روشهای علم به آنها پاسخ دهیم. چنین پرسشهایی را گاهی پرسشهای کرانهای[2] یا پرسشهای مرزی[3] مینامند؛ چرا که به وضوح بر کرانههای علم فیزیک و نیاز آن به گفتگو با سایر حوزههای معرفت بشری همچون فلسفه و الهیات دلالت دارند. مسئلهی آغاز جهان در کیهانشناسی، این که «چرا چیزی هست به جای آنکه هیچ نباشد؟»[4]، ماهیت شعور و آگاهی، مسئلهی فهمپذیری و قانونمندی طبیعت و مسئلهی عام تنظیم ظریف[5] مثالهایی از چنین پرسشهای کرانهای هستند.
- انتخاب بین بدیلها: در فیزیک گاهی با شرایطی روبرو هستیم که دو یا چند نظریه بدیل(رقیب)، همزمان در حال توضیح دادههای تجربی موجود هستند و با انجام آزمایش نمیتوان یکی را به صورت قاطع برگزید. با توجّه به اصل «تعیّنناپذیری نظریات علمی بر اساس دادههای تجربی»[6] علیالاصول ممکن است تا سالها، قرنها و بعضاً حتّی تا ابد، بشر نتواند با روش علمی بین این نظریات بدیل داوری کند. برای مثال در حال حاضر در رقابت بین مکانیک کوانتومی استاندارد و بوهمی، و همچنین در انتخاب بین مدلهای جهان دورهای ازلی و جهان آغازمند در کیهانشناسی مدرن با چنین شرایطی روبرو هستیم. در چنین مواردی فلسفه و الهیات میتوانند به انتخاب بین این بدیلها، و در نتیجه جلوگیری از بیراهه رفتن و هدررفت وقت و سرمایهی مجامع علمی کمک کنند.
با این اوصاف، توجّه به فلسفه و الهیات در مجامع علمی و به خصوص دانشکدههای فیزیک، و همچنین همفکری اندیشمندان و صاحبنظران این سه حوزه، ضروری به نظر میرسد. این رویکرد به فیزیکدانان در نوآوری و استحکام نظری تئوریهایشان، پاسخ به سؤالات مهم و بنیادین بشر و جلوگیری از تعمیمها و نتیجهگیریهای بیاساس فلسفی و الهیاتی کمک خواهد کرد؛ همانطور که به شکوفایی بیشتر فلسفه و الهیات نیز منجر خواهد شد. مطلبی که سالهاست دانشگاهها و دانشمندان بزرگ دنیا به آن پی بردهاند و برای آن اقداماتی جدی انجام دادهاند.
پاورقیها:
- Science
- Boundary Questions
- Limit Questions
- Why is there something rather than nothing?
- Fine Tuning
- Underdetermination of scientific theories by empirical evidence