چند متر عاشق هستی؟!
23 بهمن 1398گرافن دولایهی چرخیده
23 بهمن 1398کتاب «حتما شوخی میکنید آقایِ فاینمن»، در پنج فصل، مختصری از زندگی علمی و اجتماعی فاینمن را روایت میکند. این کتاب دارای روایتهای بسیار درسآموزی است، ولی اینجا روایتِ سفر فاینمن به برزیل و انتقاد او از نظام آموزشی برزیل را نقل میکنیم (فصل چهارم کتاب) :
ماجرا از این قرار است که فاینمن برای مدتی کوتاه به برزیل سفر میکند و از قضا در یکی از دانشگاههای برزیل مشغول به تدریس میشود. دانشجویانِ این کلاس مباحث پایهی فیزیک را گذرانده بودند وقرار بود الکترومغناطیس پیشرفته به آنها تدریس شود. میگذرد و بعد مدتی فاینمن مورد عجیبی را رصد میکند:
گاهی سؤالی میکردم که دانشجوها فیالفور به آن جواب میدادند اما دفعه بعد که به نحوی همان سؤال را مطرح میکردم اصلاً نمیتوانستند جواب بدهند! مثلاً، یکبار که داشتم درباره نور قطبیده صحبت میکردم به همهشان یک ورقه پولاروید دادم. پولاروید فقط نوری را عبور میدهد که بردار الکتریکییاش در جهت معینی باشد، بنابراین توضیح دادم که چطور از تاریک یا روشن بودن صفحه پولاروید میشود فهمید که نور در کدام جهت قطبیده است. ولی وقتی از آنها پرسیدم که چطور میتوانیم جهت مطلق قطبش یک ورقه پولاروید را فقط با استفاده از همان ورقه تعیین کنیم، هیچکس نظری نداشت.
خلاصه، بازهم فاینمن با آنها در بارهی مفاهیم فیزیکی کلنجار میرود و دستِ آخر درمییابد که:
بالاخره به این نتیجه رسیدم که اینها همه چیز را حفظ کردهاند ولی معنی هیچکدام از حفظیاتشان را نمیدانند. مثلاً، وقتی میگویند: نوری که از یک محیط شفاف بازتابیده است، نمیدانند که منظور از محیط یک محیطِ مادی مثل آب است. نمیدانند که «جهت نور» در واقع همان جهتی است که نگاه میکنید تا چیزی را ببینید و الی آخر. همه چیز را تمام و کمال «از بر» کرده بودند، ولی هیچ چیز معنیداری از این معلوماتشان بیرون نمیآمد.
در کلاسهای مهندسی هم وضعیت همین بود:
یک روز اجازه گرفتم رفتم سر یک کلاس در دانشکده مهندسی. درس دادنِ استاد اینطوری بود که داشت ـ اگر به زبان خودمان ترجمهاش کنیم ـ میگفت: دو جسم را… معادل میگوییم… اگر تحت تأثیر… گشتاورهای مساوی… شتابهای مساوی بگیرند. دو جسم را معادل میگوییم اگر تحت گشتاورهای مساوی، شتابهای مساوی بگیرند. دانشجوها گوش تا گوش نشسته بودند و داشتند در واقع دیکته مینوشتند و مواظب بودند تا چیزی را جا نیندازند؛ و بعد به همین ترتیب جملههای بعدی را مینوشتند.
تا اینکه در پایان سال تحصیلیِ برزیل، او به سخنرانی دعوت می شود تا تجربههای تدریس خودش در برزیل را بیان کند … از قضا مقامهای دولتی و اساتید دانشگاه هم در این جلسه حضور داشتند، فاینمن دل به دریا میزند و هرچه در این مدت پنهان کرده بود بیرون میریزد:
… هدف اصلی من از این حرفها این است که نشانتان بدهم در برزیل اصلاً علم آموزش داده نمیشود! به ایشان گفتم که یکی از اولین چیزهایی که در برزیل بر من تأثیر گذاشت دیدن بچههای دبستانی در کتابفروشیها بود که داشتند کتابهای مربوط به فیزیک میخریدند. این همه بچه دارند در برزیل فیزیک میخوانند، و این مطالعه را خیلی زودتر از بچههای آمریکایی شروع میکنند. آن وقت خیلی عجیب است که شما چندان فیزیکدانی در این کشور پیدا نمیکنید ـ چرا چنین است؟ این همه زحمت و فعالیت این همه کودک هیچ حاصلی ندارد. بعد برایشان آن محققِ یونانی را مثال زدم،چیزی که این محقق کشف میکند این است که شاگردها در کشورِ دیگر برای یاد گرفتنِ یونانی اولش تلفظ کردن حرفها، بعد تلفظ کردن کلمهها، و بعد هم تلفظ کردن جملهها و پاراگرافها را یادمیگیرند. میتوانند کلمه به کلمه عین گفتههای سقراط را از حفظ تکرار کنند، غافل از این که این الفاظِ یونانی در واقع یک معنایی هم دارند. در نظر شاگردها همه اینها صرفاً اصواتِ ساختگیاند. هیچ وقت کسی این الفاظ را برایشان به کلمات و عباراتِ مفهوم ترجمه نکردهاست. گفتم: من وقتی علم یاد دادن شما به بچههای مردم را در برزیل میبینم یاد همین چیزهایی که تعریف کردم میافتم.
حتی می توانم انگشتم را الله بختکی توی صفحات فرو ببرم و همان جایی را که آمدهاست برایتان بخوانم تا ببینید چه خبر است. همین کار را هم کردم و مطلب آن صفحه را بلند خواندم: درخششِ اصطکاکی: درخشش اصطکاکی نوری است که هنگام خرد شدن بلورها گسیل میشود… آن وقت گفتم: خُب حالا شما به این میگویید علم؟ نهخیر! این فقط معنی کردن یک کلمه برحسب کلمههای دیگر است. هیچ چیزی درباره طبیعت گفته نشدهاست ـ چه بلورهایی موقع خُرد شدن نور تولید میکنند؟ اصلاً چرا نور تولید میکنند؟ تا حالا دیدهاید که دانشجویی رفته باشد خانهاش این پدیده را آزمایش کرده باشد؟ حتماً ندیدهاید ـ چون با این اوضاع اصلاً نمیتواند که چنین کاری بکند. اما اگر به جای این حرفها مثلاً نوشته شده بود که «اگر یک تکه قند را توی تاریکی با قندشکن خرد کنید، میتوانید ببینید که نورِ تقریباً آبی رنگی تولید میشود و این پدیده در بعضی از بلورهای دیگر هم اتفاق میافتد. علتش را هنوز کسی نمیداند، اما اسمش درخششِ اصطکاکی است»، در این صورت حتماً یک عدهای میروند پدیده را امتحانش میکنند و در واقع تجربهای از طبیعت به دست میآورند.
اگر نظر یا پیشنهادی در مورد این متن دارید میتوانید کمی پایینتر، در قسمت دیدگاهها، آن را برای ما بنویسید.