Warning: A non-numeric value encountered in /home/zharfair/domains/zharfa90.ir/public_html/wp-content/plugins/ultimate-member/includes/core/class-cron.php on line 83

Warning: mktime() expects parameter 4 to be int, string given in /home/zharfair/domains/zharfa90.ir/public_html/wp-content/plugins/ultimate-member/includes/core/class-cron.php on line 85

Warning: mktime() expects parameter 4 to be int, string given in /home/zharfair/domains/zharfa90.ir/public_html/wp-content/plugins/ultimate-member/includes/core/class-cron.php on line 96

Warning: mktime() expects parameter 4 to be int, string given in /home/zharfair/domains/zharfa90.ir/public_html/wp-content/plugins/ultimate-member/includes/core/class-cron.php on line 106

Warning: mktime() expects parameter 1 to be int, string given in /home/zharfair/domains/zharfa90.ir/public_html/wp-content/plugins/ultimate-member/includes/core/class-cron.php on line 116
انجمن علمی ژرفا https://zharfa90.ir/ انجمن علمی میان‌رشته‌ای فیزیک، ریاضی و فلسفۀ علم Thu, 28 Dec 2023 11:03:23 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.3.3 جذابیت پنهان ساینس https://zharfa90.ir/3580-2/ https://zharfa90.ir/3580-2/#respond Thu, 28 Dec 2023 10:27:19 +0000 https://zharfa90.ir/?p=3580  بسم الله الرحمن الرحیم «جذابیت پنهان ساینس» – علی شیرانی ساینس یا آنچه اینجا به نام علم معروف است ماجرای خیلی جالبی دارد. اگرچه این […]

نوشته جذابیت پنهان ساینس اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>

 بسم الله الرحمن الرحیم

«جذابیت پنهان ساینس» – علی شیرانی
ساینس یا آنچه اینجا به نام علم معروف است ماجرای خیلی جالبی دارد. اگرچه این روزها در اکثر نقاط جهان تبدیل به یک «فرهنگ» شده و یکه تازمیدان کشف حقیقت در نظر گرفته می شود ولی با اینکه باورش برای برخی سخت است در گذشته های نه چندان دور با رقیبان زیادی دست و پنجه نرم می کرده و مدعی است که موفق شده همه آن ها را یکی پس از دیگری از میدان به در کند. به شکلی که امروزه حتی در گفتگوهای نه چندان علمی اگر بخواهیم بفهمیم اصل ماجرا چیست و بالاخره کدام ادعا درست است. ساینس باید حکم نهایی را بدهد! برای همین خیلی ها سعی می کنند با اضافه کردن عباراتی مثل «هم ثابت کرده است که…» با «دانشمندان می گویند…» حرف خود را به کرسی بنشانند.
اگرهم ساینس در موردی نتواند پاسخ قانع کننده ای بدهد اینطور گفته می شود که آن موضوع اصلا ارزش بررسی ندارد و مشکل از ساینس نیست بلکه از سوال ماست! از آنجایی که ساینس تبدیل به یک فرهنگ انسانی شده, در جای جای زندگی مان می توانیم رد پایش را ببینیم. از همان کودکی با حجم وسیعی از نشانه های جذابیت ساینس مواجه می شویم که
هر کدام نقش خود را در انتقال فرهنگ علمی به ما ایفا می کنند.
کتاب ها و مجلات علمی برای تمام سنین» مستند های پر زرق و برق و خوش ساخت. زندگی نامه های گزینشی دانشمندان و روند تاریخ علم برای ارائه الگوی موفق, کلاس های فوق برنامه و حتی خود مدرسه و نظام آموزشی همگی رسانه هایی هستند که مبلغ فرهنگ علمی اند. از آنجایی که فرهنگی بودن و فرهنگی عمل کردن نوعی شانیت و اعتباراجتماعی
به همراه دارد» در طول زمان بسیاری از مردم مبلغان بی جیره و مواجب ساینس شده اند و “تحصیلات علمی” برخلاف گذشته امری مرسوم است. چرا ساینس تا این حد جذابیت و قدرت دارد؟ در طول تاریخ انسان ها عمدتا وجه برتری و تمایز خود از دیگر مخلوقات زمینی را “فهمیدن” در نظر گرفته و عالمان را مورد ستایش قرار می دهند.
بنابراین طبیعی است که ساینس و پیروانش به عنوان تنها شارحان رسمی حقیقت» چنین جذابیت و اعتباری داشته باشند.
اما آیا واقعا این جواب کافی و قانع کننده است؟ ماجرا وقتی جالب تر می شود که به عنوان دانشجو یا پژوهشگر برای اولین بار به طور مستفیم با محتوا و روش ساینس مواجه می شویم. اولین نکته ای که به چشم می آید تفاوت قابل توجه درس های واقعی آکادمیک از آن چیزی است که ساینس به عنوان یک فرهنگ سعی می کند از خود نشان دهد» مخصوصا وقتی در سیر تاریخی این درس ها به بحث های معاصر می رسیم. تفاوت مهم در اینجاست: ساینس اصلا آنقدری که جلوه گری می کند نمی تواند شرح دقیقی از طبیعت ارائه کند و نظریه های خود را در بستر سوالات بنیادی ولی بی پاسخ بسیاری بنا می کند. نکته جالب تر اینکه ساینس از نظرعلمی هم چنین ادعایی ندارد! پس اصلا چه شد که ساینس بقیه روش های رقیب در جستجو و کشف حقیقت را از میدان به در کرد؟ دست برتر ساینس چیست که به عنوان علم نفوذ بی سابقه ای در تقریبا تمام شئون زندگی بشری داشته است؟ ممکن است از ابتدا پاسخ را در جای اشتباهی جستجو کرده و نقش مردم را نادیده گرفته ایم.

شاید جواب اینجاست که مردم ساینس را به نسبت روش های رقیب برگزیده اند و این عامل اصلی گسترش و نفوذ زیاد ساینس است! این نقشی دوری است که درآن طرفین روی هم تاثیر می گذارند. کسی که فعالیت آکادمیک مستقیم انجام دهد می داند که ساینس با آنکه خود را به عنوان علم و کاشف حقیقت مطرح می کند ولی در واقع روش کارآمدی برای منظم سازی و تبیین پدیده های تجربی به شکلی است که کار بشر را راه بیاندازد. یعنی نیاز بشر» محور است.

بشر عشق به فهمیدن را در سطح یکی از نیازها (هرچند بستری) می کاهد و خسته از سالیان طولانی بحث فلسفی که «به نظرش» بی حاصل بوده؛ ساینس را به عنوان روش کاربردگرایانه تبیین حقیفت انتخاب می کند و در این انتخاب از سوالات بنیادی تر بسیاری چشم می پوشد.علاوه بر این ساینس به عنوان بستر تکنولوژی فضا را برای لذت بیشتر و نظام‌سازی فراهم می کند. یعنی از همان ابتدا فرض براین است که تبیین کارآمد همان تبیین حقیقی است! آیا کارآمد بودن یک تبیین خود نشانه‌ای بر واقعی بودن آن نیست؟ بسیاری از مخالفین ساینس که دستاورد های آن را نادیده می گیرند؛ جواب کاملی برای این سوال ندارند. اما اگر پاسخ مثبت است؛ این تنها شرط لازم برای تبیین واقعی است؟
و سوال مهم تر اینکه اصلا روش درست پیدا کردن تبیین واقعی این است که آن را مجموعه ای از شروط لازم برای هدف موردنظر بدانیم؟ آیا عجیب است که وقتی بشر ساینس را انتخاب کرد و از کارآمدی اش روز به روز شگفت زده تر شد. در طول سالیان به او اجازه داد که تنها شارح رسمی حقیقت باشد؟
آیا جذابیت واقعی ساینس شرح حفیقت است و او رقیبان را از میدان به در کرده است؟ اصلا رفیبان گذشته ساینس را چقدر می شناسیم؟ آیا رقیبان گذشته ساینس تنها جایگزین های ممکن هستند؟ اصولا اگر درابعاد اجتماعی این را نشان دهیم که ساینس شرح حقیقت را به خاطر کاربردگرایی “فرض می کند” ساینس از بعد فرهنگی اعتبارش را از دست خواهد داد
بنابراین باید اذهان بشر در سطح لذت از کارآمدی های بسیار ساینس و تکنولوژی متوقف بماند!
پس نباید عجیب باشد اگر ژورنالیست های علمی با وجود تمام این موارد ساینس را یگانه شارح حقیقت معرفی کنند و همواره این فرض را به عنوان امری مسلم تبلیغ جا بزنند واز جذابیت هایش بسیارسخن بگویند وحتی به عنوان خیال پردازی فیلم های علمی- تخیلی بسازند! فراموش نکنیم که توانایی ساینس و پیروانش در غلبه بر دیگران ریشه درامری بشری دارد. پس آیا نمی توان گفت که بشر شیفته جذابیت ساینس به عنوان شارح حفیقت نشده و در واقع جذابیت پنهانی در کار است؟ به نظر شما این جذابیت پنهانی چیست و چرا ساینس از نقاب حقیقت جویی برای آن استفاده می کند؟
معمولا ساینس برای رفع این شبهات به “روشنی” و “همگانی” بودن مشاهدات تجربی استناد می کند. آیا ساینس می تواند چه در مشاهده و چه در تفسیر آن» علمی قائم به خود باشد؟ شاید بد نباشد یک بار هم در کنار فعالیت های “دقیق علمی” کمی هم به این سوالات فکر کنیم!

نوشته جذابیت پنهان ساینس اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
https://zharfa90.ir/3580-2/feed/ 0
روز فیزیک https://zharfa90.ir/physics_openday/ https://zharfa90.ir/physics_openday/#respond Wed, 27 Dec 2023 17:29:27 +0000 https://zharfa90.ir/?p=3563 سلام . . . اینجا قراره یکم در مورد زندگی فیزیک دان ها باهم بخونیم، این که چی شد که اینحوری شدن و زندگی ملت […]

نوشته روز فیزیک اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
سلام . . .

اینجا قراره یکم در مورد زندگی فیزیک دان ها باهم بخونیم، این که چی شد که اینحوری شدن و زندگی ملت رو به هم ریختن!

برای بررسی افکار و زنگی هر فرد هیچ چیزی بهتر از خوندن دست نوشته های خود اون فرد نیست برای همین اولین کتابی که اینجا معرفی می کنمی و با هم دیگه می خونیم کتاب جزء و کل هست که نوشته ورنر هایزنبرگ فیزیک دان آلمانی برنده ی جایزه نوبل هست.

در قدم بعدی می رویم سراغ یک دانشمند تجربی تر و کسی که کار هایش بیشتر از هایزنبرگ و اصل عدم قطعیتش روی زندگی مردم تاثیر مستقیم داشته می رویم؛ فردی که روی فیزیک ماده چکال(شما بخونید ساخت چسب ولی این رو به یک فیزیکی نگید چون ممکنه مرتکب قتل بشه!) کار می کرده و دغدغه هایی از جنس آموزشی هم داشته، برای همین یک کتاب نوشته که به همراه یکی از دوستانش به سوالات دانش آموزان دبیرستانی جواب داده و کلی در مورد نظام و آموزشی حرف ها مهم و خوب داره و این فرد کسی نیست جز پیرژیل دورژن برنده ی جایزه نوبل 1991 و کتاب لذت بخشِ اون یعنی نرم و نازک: ماده نرم، پژوهش و آموزش.

از اون جایی که فیزیک دان ها معتقدند همه چی فیزیکه (البته واقعاً هم همینه) و هیچ کس هم به اندازه ی فیزیک دان ها دقیق حرف نمی زنه، در بخش سوم، کتابی تاریخی را معرفی می کنیم که یک فیزیک دان نوشته، یعنی آقای استیون واینبرگ که در سال 1979 به همراه دکتر عبدالسالام  و شلدون لی گلاشون جایزه نوبل فیزک را بردند. شنیدن تاریخ فیزیک از زبان یک فیزیک دان هیجان ها و کشمکش هایی داره که باعث می شود به شما توصیه کنیم که این کتاب را بخوانید.

جزء و کل

این کتاب شبیه به رمانی زیبا از یک زندگی واقعی است، زندگی ای که جنگ جهانی را دیده، دوران اوج انیشتین را دیده و روزی خودش هم به اوج رسیده. قلم این کتاب چنان روان است که اگر اندک تخیلی داشته باشید می توانید خود را جای نویسنده قرار دهید و یاد بگیرید از کودکی درباره ی سوال هایی که دارید تحقیق کنید، نظرات بقیه را بشنوید و به سلایق آن ها احترام بگذارید؛ خود را در فلسفه غرق کنید و با آوازی از پیانو و ویولون از آن بیرون بیاید، با دوستان خود به کوه بروید و با هر قدم متنی در تاریخ فیزیک اضافه کنید.

جزء و کل فرصتی است برای بازیابی دیالوگ و روح بخشی به فضای علم، آن‌هم به قلم خود هایزنبرگ، برنده‌ی نوبل فیزیک سال ۱۹۳۲ میلادی و از بنیان‌گذاران مکانیک کوانتومی. در این کتاب با او همراه می‌شوید در گفت‌وگو‌هایش، از بحث با دوستان دوران جوانی تا گفت‌وگو با اینشتین و پلانک و پاولی و غیره. مسائلی که در ذهنش بوده را می‌شنوید از رابطه علم و دین گفته تا سیاست و موسیقی و صد البته فیزیک. خلاصه که ورود یک فیزیک‌خوان به زندگی یک فیزیکدان بزرگ، تجربه‌ای بسیار شیرین و آموزنده است.

پاره ای از کتاب

در یک کتری آب، نمی‌شود امید داشت که بتوان به نحوه‌ی حرکت تک‌تک ذرات آب پی برد. بنابراین کسی تعجب نمی‌کند که فیزیکدانان در این مورد آمار را به کار ببرند و از احتمال استفاده کنند. به همان صورت که شرکت‌های بیمه عمر امید زندگی مشتریان خود را حساب می‌کنند. اما پیش از این تصور می‌کردیم که دست کم از لحاظ نظری می‌توان رفتار هر مولکولی را بر طبق قوانین نیوتون توصیف کرد. به عبارت دیگر، فکر می‌کردیم که طبیعت در هر لحظه یک‌ حالت عینی دارد که از روی آن می‌توان حالتش را در لحظه‌ی بعدی استنتاج کرد. اما در مکانیک کوانتومی این وضع دیگر برقرار نیست، یعنی ما نمی‌توانیم بدون ایجاد اختلال در پدیده‌ها مشاهده‌ای بکنیم، و تأثیرات کوانتومیِ مشاهده‌ای که انجام می‌دهیم خودبه‌خود مقداری عدم قطعیت در پدیده‌ای که مشاهده می‌شود وارد می‌کند. اینشتین از پذیرفتن این موضوع سر باز می‌زند، گرچه از واقعیات کاملاً آگاه است.

نرم و نازک (ماده نرم، پژوهش و آموزش)

نرم و نازک، مجموعه خاطراتی ‌است از سخنرانی‎هایی که «پیر ژیل دوژن» برنده‌ی نوبل فیزیک سال ۱۹۹۱، در مدارس مختلف برای دانش‎آموزان دوره‎ی دوم متوسطه داشته‌است. او در قسمت ابتدایی کتاب به معرفی شاخه‎‌ی ماده‌چگال نرم در علم فیزیک می‎پردازد و در قسمت دوم کتاب، پا را فراتر از فیزیک می‎گذارد و به موضوع آموزش و پژوهش در مدارس و دانشگاه‌ها اشاره کرده و راه‌حل‎هایی برای اصلاح نقص‎های ساختاری موجود در سیستم آموزشی ارائه می‎کند.

پاره ای از کتاب

از همان اولین مدرسه‌هایی که بازدید کردم، لذت تمام عیاری را در خود احساس کردم. لذتی علی‌رغم تدارکات مفتضح: سالن‌هایی با دستگاه‌های صوتی نه چندان مناسب، پروژکتورهای گته گنده، پرده‌های نمایشی که چندان بزرگ‌تر از تمبر پست نبودند، که البته چیزهایی جزئی‌اند، اما وقتی با یک یا دوهزار نوجوان مشتاق، در گوشه‌ای دور افتاده رو‌به‌رو هستی، جزئیاتی بااهمیت‌اند.
لذتی تمام عیار، زیرا به رغم همه مشکلات، با اولین کلمات سکوت خاصی حکم فرما می‌شد. هیجان را می‌شد احساس کرد.
بعد از سخنرانی رسمی زمان پرسش و پاسخ فرا می‌رسید، یکی‌دو ساعت پرسش بی‌وقفه!
اولین پرسش‌ها معمولا سوال‌های فنی بود و به فلان و بهمان خاصیت چسب یا لاستیک مربوط می‌شد. بعد گستره پرس‌وجو بازتر می‌شد:
برای رسیدن به پژوهش علمی چه راهی را باید پیمود؟
آیا دانشمند پژوهش‌گر، یک نوع خاص و منحصر به فرد است؟
ارزیابی شما از وضعیت آموزش در دبیرستان‏های ما چیست؟…

تاریه علم؛ تبیین جهان هستی

کتاب‌های زیادی در زمینه‌ی تاریخ علم نوشته شده‌است. اما چرا ما به‌طور خاص سراغ این کتاب رفته‌ایم؟ حقیقت این است که بیش‌ترِ کتاب‌های این حوزه را تاریخ‌دانانی نوشته‌اند که طبیعتاً چهره‌های مطرحی در دنیای علم نبوده‌اند. نخستین چیزی که این کتاب را از بقیه‌ی کتاب‌های مشابه جدا می‌کند، نویسنده‌ی آن است خود یک فیزیک دان برجسته است.

با مطالعه ای کتاب اولین چیزی که یاد میگیرید این است که فیزیک و فلسفه نه برای امروز بلکه حداقل از زمان بونان باستان ذهن بشر را درگیر کرده بوده. احتمالا بعد از خواندن این کتاب برای اسامی مثل ارسطو، ابوریحان، این سینا و دیگر دانشمندان گذشته ارزش خیلی بیشتری قائل می شوید و به گذشته پر بار سرزمین خود و دوره طلایی اسلام افتخار خواهید کرد.

اگر مغرور به این هستید که همه ی افتخارات علم در همین یک دو سده ی اخیر به دست آمده و ما انسان ها را ارزمشند کردیم حتما این کتاب را بخوانید تا ببینید که چگونه با بر شانه ی پیشینیان خود سوار هستیم!

پاره ای از کتاب

… از همان اولین مدرسه‌هایی که بازدید کردم، لذت تمام عیاری را در خود احساس کردم. لذتی علی‌رغم تدارکات مفتضح: سالن‌هایی با دستگاه‌های صوتی نه چندان مناسب، پروژکتورهای گته گنده، پرده‌های نمایشی که چندان بزرگ‌تر از تمبر پست نبودند، که البته چیزهایی جزئی‌اند، اما وقتی با یک یا دوهزار نوجوان مشتاق، در گوشه‌ای دور افتاده رو‌به‌رو هستی، جزئیاتی بااهمیت‌اند.
لذتی تمام عیار، زیرا به رغم همه مشکلات، با اولین کلمات سکوت خاصی حکم فرما می‌شد. هیجان را می‌شد احساس کرد.
بعد از سخنرانی رسمی زمان پرسش و پاسخ فرا می‌رسید، یکی‌دو ساعت پرسش بی‌وقفه!
اولین پرسش‌ها معمولا سوال‌های فنی بود و به فلان و بهمان خاصیت چسب یا لاستیک مربوط می‌شد. بعد گستره پرس‌وجو بازتر می‌شد:
برای رسیدن به پژوهش علمی چه راهی را باید پیمود؟
آیا دانشمند پژوهش‌گر، یک نوع خاص و منحصر به فرد است؟
ارزیابی شما از وضعیت آموزش در دبیرستان‏های ما چیست؟…

نوشته روز فیزیک اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
https://zharfa90.ir/physics_openday/feed/ 0
از کاربردی شدن علم تا علمی شدن مدیریت https://zharfa90.ir/%d8%a7%d8%b2-%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a8%d8%b1%d8%af%db%8c-%d8%b4%d8%af%d9%86-%d8%b9%d9%84%d9%85-%d8%aa%d8%a7-%d8%b9%d9%84%d9%85%db%8c-%d8%b4%d8%af%d9%86-%d9%85%d8%af%db%8c%d8%b1%db%8c%d8%aa/ https://zharfa90.ir/%d8%a7%d8%b2-%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a8%d8%b1%d8%af%db%8c-%d8%b4%d8%af%d9%86-%d8%b9%d9%84%d9%85-%d8%aa%d8%a7-%d8%b9%d9%84%d9%85%db%8c-%d8%b4%d8%af%d9%86-%d9%85%d8%af%db%8c%d8%b1%db%8c%d8%aa/#respond Tue, 31 Oct 2023 18:59:25 +0000 https://zharfa90.ir/?p=3550 از کاربردی شدن علم تا علمی شدن مدیریت متن جلسات مکتوب نشده است… در صورت انجام این کار توسط شما، بسیار خوشحال می‌شویم، تا آن […]

نوشته از کاربردی شدن علم تا علمی شدن مدیریت اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
از کاربردی شدن علم تا علمی شدن مدیریت

متن جلسات مکتوب نشده است…

در صورت انجام این کار توسط شما، بسیار خوشحال می‌شویم، تا آن را در سایت در اختیار عموم قرار دهیم.

در صورت انجام این کار به آیدی روابط عمومی ما در تلگرام پیام دهید.

@SalamZharfa

 

 

فیلم ضبط شده این جلسه را می‌توانید از کانال آپارات ژرفا تماشا کنید…

همچنین صوت جلسه را می توانید از اینجا دریافت کنید…

نوشته از کاربردی شدن علم تا علمی شدن مدیریت اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
https://zharfa90.ir/%d8%a7%d8%b2-%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a8%d8%b1%d8%af%db%8c-%d8%b4%d8%af%d9%86-%d8%b9%d9%84%d9%85-%d8%aa%d8%a7-%d8%b9%d9%84%d9%85%db%8c-%d8%b4%d8%af%d9%86-%d9%85%d8%af%db%8c%d8%b1%db%8c%d8%aa/feed/ 0
پرسش از سنت و تطور سنت‌های علمی در ایران و غرب و بنیاد و جشم انداز علم و پژوهش در ایران https://zharfa90.ir/%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%b4-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d9%86%d8%aa-%d9%88-%d8%aa%d8%b7%d9%88%d8%b1-%d8%b3%d9%86%d8%aa%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b9%d9%84%d9%85%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7/ https://zharfa90.ir/%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%b4-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d9%86%d8%aa-%d9%88-%d8%aa%d8%b7%d9%88%d8%b1-%d8%b3%d9%86%d8%aa%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b9%d9%84%d9%85%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7/#respond Tue, 31 Oct 2023 18:59:01 +0000 https://zharfa90.ir/?p=3552 پرسش از سنت و تطور سنت‌های علمی در ایران و غرب   سلام. میخواهیم درباره ی اینکه سنت علمی یا دانشگاهی به چه معناست صحبت […]

نوشته پرسش از سنت و تطور سنت‌های علمی در ایران و غرب و بنیاد و جشم انداز علم و پژوهش در ایران اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
پرسش از سنت و تطور سنت‌های علمی در ایران و غرب

 

سلام. میخواهیم درباره ی اینکه سنت علمی یا دانشگاهی به چه معناست صحبت کنیم.

مجبور هستیم بخشی از بحث را فلسفی پیش ببریم .

سنت یک معنای اصلاحی و لغوی دارد. وقتی در مورد سنت صحبت میکنیم تلقی اولیه ما از آن چیزهای مربوط به گذشته است. اما سنت دلالت بر استمرار  میکند که هم گذشته دارد هم حال و هم آینده. پس وقتی که درباره ی سنت علمی و دانشگاهی صحبت میکنیم منظورمان استمرار و پیگیری علمی است در نهاد علمی در دانشگاه  و… که در نهاد علم اتفاق می افتاد.

این پیگیری کردن و استمرار داشتن چه ربطی به  علم و دانشگاه دارد؟ چرا باید چیزی در دانشگاه پیگیری شود؟  میتوانیم درباره ی گسست ها صحبت بکنیم. میتوانیم بگوییم مگر هر چیزی باید ارجاع به گذشته داشته باشد ؟ من میخواهم مسیله ای را طرح بکنم که در یک گسستی و ناگهان به ذهنم خطور میکند . مثلا کسی مدعی شود که من کشف علمی کرده ام میخواهد چیزی را اختراع کند یا ابتکاری را به خرج دهد.

چرا حتما باید اشاره به یک پیگیری و استمراری داشته باشیم؟

یک مقداری باید درباره ی خود علم صحبت بکنیم. آیا این خصلت به خود ماهیت علم برمیگردد یا اینکه نه ! همانطور که دلالت ظاهری  تعبیر سنت  خیلی گذشته گراست اینجا هم ما داریم پیش فرض هایمان را حاکم میکنیم؟

علم چیست؟  این یک سوال  واضح و بدیهی و در عین حال سختی است.

ما در دانشگاه  می آییم پشت میز مینشینیم درس میخوانیم چه در مقام دانشجو چه در مقام استاد. اما شاید کمتر از خودمان بپرسیم که اصلا در علم قرار است چه اتفاقی بیفتد.

 

ما معمولا گرفتار حجاب خود علم و دانشگاه هستیم. یعنی خود علم به معنای فنی کلمه اجازه نمیدهد حقیقت آن را ملاقات بکنیم. ما وقتی وارد دانشگاه میشویم اساتید سر کلاس ها می آیند و مبانی ای را شروع به تدریس میکنند. مثلا در علوم انسانی یک سری مبانی و تاریخ علم و نظریات و … گفته میشود.

وقتی این ها گفته میشود ذهن ما پر میشود از اطلاعات و نظریات و مبانی و … و همین ها حجابی میشود بر اینکه اصلا ما فکر کنیم که با خود بحث و موضوع و اینجا چه کار دارم.

بنابر این پرسش کردن از اینکه علم چیست و با آن چه کار داریم مهم است:

یک تعریف مصطلح داریم از علم به همین معنا که دانشگاه می آییم . یک رشته ی تحصیلی انتخاب میکنیم وارد کلاس میشیم

و علم یک جهت فنی دارد  و تاریخی هم دارد که افرادی قبلا درباره ی این علوم حرف زده اند و نظریاتی درباره ی آن وجود دارد  و ممکن است فرمول ها و محاسباتی هم داشته باشد و ما کاری با آنها نداریم. که ما نمیپرسیم این ها از کجا آمده اند.

اجمالا میگوییم مثلا میخواهیم شتاب یا سرعت را محاسبه کنیم یا مثلا در علم جامعه شناسی و علوم سیاسی و..و قوانین حاکم بر اجتماع و روابط اجتماعی را بیان کنیم. خب این ها از کجا آمده اند؟ و چرا این ها گفته شده اند؟

یک جهت فنی دارد که این هاست. که ما معمولا هشتاد نود درصد فضای  رسمی دانشگاه که وارد نهاد  رسمی علم شده اند گرفتار این حجاب تاریخ و نظریه های علم هستند. نه فقط الان که همیشه اینطور بوده

اما علم یک وجه غیر فنی هم دارد که بسیار مسِئله ی مهمی است. خصوصا برای شما  که در دانشکده ی فیزیک هستید. چون در علوم انسانی و فلسفه و … بالاخره به سرعت چون مسائل دلالت انسانی  پیدا میکند ما میپرسیم که چرا اینگونه میشود.

حالا البته اینجا دانشکده ی علوم پایه است و من نباید به راحتی آن را کنار مهندسی ها قرار بدهم. اینجا اتفاقا محل پرسش است. ولی خب بعید میدانم به سادگی اینجا هم این پرسش ها پرسیده شود.

اما اجمالا ما معمولا وقتی وارد میشویم و مواجه میشویم با معادله ها و فرمول ها و…

کمتر میپرسیم که چرا؟ و چی هستند؟  چون کمتر هم مرتبط با حوزه ی علوم انسانی ست.

 

من میخواهم ابتدائا یک مقاله ای را به شما معرفی کنم و قسمتی از آن را برایتان بخوانم.

این مقاله را توصیه میکنم حتما بخوانید. به نام ” علم در مقام حرفه” از وبر . بسیار مقاله ی درخشانی ست و سخنرانی ست در واقع که وبر ارائه کرده است.

وبر به عنوان یک جامعه شناس شروع بحث را از مقایسه ی دانشگاه های آلمانی و آمریکایی شروع میکند و آغاز بحث این مقایسه است. که اتفاقا ما میخواهیم به بخش تاریخی بحث هم برسیم.

 

 

البته بحثش خیلی فلسفی نیست اما دلالت هایش را دارد.

از اینجا شروع میکند و  بعد وارد این میشود که اصلا علم چیست و موضوعش هم همین است که از او خواستند درباره ی علم در مقام حرفه سخن بگوید.

خود اینکه علم حرفه است یا چیز دیگری است هم خودش یک مسئله است.

من یک بخش هاییش رو حذف میکنم چون نمیخوام همش رو بخونم

میگوید: ” واقعیت این است هر قدر هم این شور و اشتیاق زیاد و صمیمانه و عمیق باشد نمیتواند منجر به دستاورد های علمی شود. در واقع شور و شوق پیش شرط الهامی ست که الهام در علم نقش تعیین کننده دارد.”

ببینید یک بحثی را دارد مطرح میکند. میگوید علم معمولا نیازمند یک شور و شوق و الهاماتی است و ما معمولا چنین تصوری از علم نداریم.

” امروزه این در میان جوانان این برداشت رواج دارد که علم به صورت نوعی مسئله ی حساب در آمده است و محاسباتی شده است. که در آزمایشگاه ها یا در نظام های جمع آوری آمار ساخته و پرداخته میشود. درست مثل یک کالایی که در کارخانه  ساخته میشود.

به بیان دیگر علم را محاسبه ای میپندارند که با فکری سرد و بدون دخالت قلب و عروق انجام میگیرد” .

شما تصور بکنید علوم دقیقه را که چه قدر با این تصور ما قرابت دارد . که ریاضی  و فیزیک با قلب و عروق چه ربطی دارد؟

در واقع احتمالا اندیشه  هایی ست که به محاسبات یا فرمول هایی ختم شده است.

” قبل از هرچیز باید گفت این اظهار نظر ها حتی درباره ی آنچه در کارخانه  یا آزمایشگاه میگذرد نیز نادرست است. برای مقابله ی در کارخانه و ازمایشگاه هم باید اندیشه های تازه به ذهن راه یابد. و این اندیشه باید حتما درست باشد. اما با زور نمیتوان به چنین شهودی رسید.”

اشاره میکند به شهودی که پشتوانه علم است.همان پشتوانه ای که ما عموما فکر میکنیم محاسباتی اتفاق می افتد. وما ظاهرا و ابتداعا با آن جنبه ی فنی و محاسباتی اش در دانشگاه مواجه هستیم.

” زیرا نمیتوان آن را با محاسبات خشک و خالی و بی روح به وجود آورد.”

میگوید حتی همان چیزی که در کارخانه تولید میشود و کاملا سخت و بی روح است

نمیتواند با محاسبات خشک و بی روح به وجود آمده باشد. نیازمند یک ارجاعاتی به شهودها و الهام ها و شور و شوق هایی دارد که پیش شرط علم است.

“بدون شک محاسبه نیز شرطی ضروری ست.”

من اینجا ازش میگذرم ولی حتما ان را بخوانید

 

“بسیاری از فرضیه های علمی و بخشی از دانش ما دقیقا نتیجه ی ؟

معمولا چنین اندیشه هایی از کار های بسیار سخت حاصل میشود.

اما همیشه اینطور نیست گاهی ممکن است اندیشه فردی غیر حرفه ای به اندازه نظرات متخصصان یا حتی بیشتر از آن ها برای علم اهمیت داشته باشد.”

دقت کنید این جمله را وبر میگوید!

وبر از جامعه شناسان بسیار بزرگ است و کانتی است در فضای علوم انسانی بسیار شخص معتبر و مرجع است هم متنوش هم شخصیتش. هم جایگاه تاریخی و علمی اش بسیار مهم است.

کسی که علوم انسانی میخواند خصوصا جامعه شناسی و اقتصاد سیاسی قطعا با وبر سر و کار خواهد داشت.

و وبر کسی ست که در این مقاله  به قول خودش در مقابل پیامبران دروغین علم صحبت میکند و میگوید دانشگاه جای کسانی نیست که با الهام بخشی های کاذب یا با اوهام چیزی  را مستند میکنند. در واقع میخواهد بگوید اینجا جای کسانی نیست که میخواهند حتی متکی به وحی خودشان را امن بکنند و در دانشگاه صحبت بکنند .با این زمینه این (صحبت ها) را گوش بدهید. این ادم ادمی نیست که وقتی از شهود یا الهام صحبت میکند به این معنا باشد که قائل به استفاده از وحی باشد و در دانشگاه صحبت بکند. نه مسئله این نیست.

 

(یکی از حضار میپرسد):ببخشید میشود دوباره بگویید این مسئله ی پیش زمینه ای که از وبر داشته باشیم ؟ نظرش چی بود؟

 

گفتم وبر گفته است که در واقع دانشگاه جای کسانی نیست که بخواهد با الهام بخشی یا با هیجاناتش کار علمی و غیر حرفه ای کنه و درموردش صحبت بکند. کار علمی باید روشمند باشد. نه  صرفا اتکای به شوق و  علایق  خودم حرف بزنم . باید بتوانم علم را به جا بیاوریم به معنای اینکه بتونم با استدلال با دقت و محاسبه و… در اصل روشمند حرفم را بزنم.

حالا حرفش چیست؟ که در این مقاله می گوید:

میخواهد بگوید علم زحمت زیادی میخواهد . زحمت زیاد کشیده ایم برای کار های علمی

“معمولا چنین اندیشه ای از کارهای بسیار سخت حاصل میشود. اما همیشه اینطور نیست که علم صرفا با کار سخت و پشت میز نشینی و شبانه روز کار کردن به دست بیاید.

دارد به جنبه ی غیر فنی علم اشاره میکند.

“گاهی ممکن است اندیشه فردی غیر حرفه ای به اندازه نظرات متخصصان یا حتی بیشتر از آن ها برای علم اهمیت داشته باشد.”

دقت کنید گزاره را:

“بسیاری از فرضیه های علمی و بخشی از دانش ما دقیقا کار همین غیر حرفه ای ها بوده است.”

 

یعنی اگر تاریخ دانشگاه را هم بررسی بکنید اتفاقا بسیاری از موسسین یعنی کسانی که در مقام تاسیس سنت های علمی بوده اند در دانشگاه یا بیکار بودند یا اخراج شده بودند. یعنی کلا اصلا در روال های اکادمیک راحت قرار نگرفته بودند و شاید حتی غیر حرفه ای محسوب میشدند.

14:28

“همان طور که ….. در مورد روبرت مایر گفته است. تفاوت غیر حرفه ای با متخصص فقط در این است که او رویه ی ثابت و قابل اطمینان را دنبال نمیکند. ”

یعنی فرد غیر حرفه ای رویه ی قابل اطمینان و ثابتی که در نهاد علم تضمین شده را دنبال نمیکنند و تفاوتش فقط در همین است

“از همین رو معمولا در وضعیتی نیست که بتواند نتایج کار خود را نظارت و پیش بینی کند یا از آنها بهره بگیرد.”

اون مراقبتی که نهاد علم از علم میکند از نظر دقت را آن فرد غیر حرفه ای ندارد.

” اندیشه نمیتواند جایگزین کار شود و کار هم نمیتواند جای اندیشه را بگیرد یا اندیشه یا تحلیل کند. شور و شوق هم همین طور. ”

دو تا پاراگراف دیگه بخوانم وارد بحث میشم و بر میگردم به بحث

“اندیشه ها همگامی به سراغ ما می آیند که خود بخواهند نه وقتی ما بخواهیم”

این جنبه ی غیر فنی علم است

” در واقع بهترین اندیشه ها به گفته ی….. هنگامی به ذهن ما میرسند که روی کاناپه نشسته ایم و سیگاری دود میکنیم 15:47″

یعنی علم کجا تولید میشه؟

وبر میگه علم آنجایی تولید میشه که ما روی کاناپه نشسته ایم

“یا چنان که…. در مورد دقت علمی خود گفته است اندیشه ها هنگامی به ذهنم میرسند که در یک خیابان با سر بالایی ملایم قدم میزنم و در حالتی شبیه به این…

در هر حال اندیشه ها زمانی به ذهن ما میرسند که انتظارش را نداریم

نه هنگامی که پشت میز کارمان سخت در پی آنها هستیم. اما اگر پشت میز کارمان به فکر فرو نرفتیم و با تلاشی پر شور به دنبال پاسخ نگردیم قطعا هرگز هیچ اندیشه ای به سراغمان نخواهد آمد”

اون کار سخت پشت میز نشستن و کار فنی لازمه ی کار علمیه. اما علم در یک لحظه ی انسانی تولید میشه. علم در اون لحظه ای که تو نشستی روی کاناپه سیگار میکشی یا داری توی خیابون قدم میزنی. که انسانی ترین لحظه اس. میشه مثال جای دیگه ای زد حالا نه حتما سیگار و اینها. داره اشاره میکنه به اون انسانی ترین لحظه آنجایی که من اصلا توی چهارچوب ها نیستم. پشت میز کارم با خط کش و قلم و اینا نیستم. یک جایی ام که خیلی انسانی هست دارم قدم میزنم. دارم هوا میخورم.

بعد در مورد این میگه که  حتی بزرگترین سرمایه دار ها و کسانی که مثلا  کارخانه دار بزرگ هم هستن و تاجر های بزرگ هم همین هستند. تاجران بزرگ هم بدون قدرت تخیل و شم اقتصادی نمیتوانند پول دار بشوند یا سرمایه دار بشوند اونا هم احتیاج به این وجه انسانی دارند. یعنی اون آدمی که صرفا مثل یک روبات صبح تا شب کار میکنه لزوما سرمایه دار نمیشه اون لزوما یک تاجر بزرگ نمیشه اتفاقا اون کسی تاجر بزرگ میشه که ریسک های بزرگ کنه و اون لحظات انسانی رو داره.

درس علم نیز نقش الهام برخلاف تصورات ناشی از غرور دانشگاهی به هیچ وجه بیشتر از نقش آن در حل مسائل زندگی عملی یک کار فرمای امروزی نیست.”

اون الهام انسانی وجود داره در لحظه  تولید علم. پس داره تشبیه میکنه به هنر که دقیقا علم مانند هنر است. چه طور یک هنرمند یک اثر زیبا رو در یک لحظه ی انسانی خلق میکنه یک نقاش که نقاشی میکنه یا خوش نویسی که مینویسه. میگه در یک لحظه ی انسانی داره اون اثر تولید میشه که توش یه شور و شوق و الهامی وجود داره. علم هم دقیقا به همین صورت است.

“کودکانه است اگر تصور کنیم که یک ریاضی دان با نشستن پشت میز و استفاده از خط کش و ماشین حساب و دیگر ابزار های ریاضی به نتایج ارزشمند علمی خواهد رسید.”

 

اینو چرا گفتم؟ برای وقتی که میخوایم در مورد سنت علمی صحبت کنیم اگر صرفا به جنبه های فنی علم اشاره کنیم و جنبه های فنی علم رو بخوایم بررسی کنیم نمیتونیم سنت علمی رو بفهمیم. خب حالا سنت علمی یعنی چی؟ سنت علمی ینی پیگیری و استمرار. استمرار چه چیزی؟

اگر بخواهم در یک جمله بگم علم چیست و تاریخ علم رو خلاصه کنم و اینجا بگم و شما میتونید برید یک تحقیق تاریخی کنید در سنت های علمی و ببینید علم چیه. علم یک پرسش داره و اون پرسش اینه که درواقع علم داره تلاش میکنه تا جهان رو توضیح بده. و توضیح بده که انسان در چه جایی قرار گرفته چرا چون این جهانی توش داریم زندگی می‌کنیم باید یه جای قابل زندگی باشه. داریم سعی می‌کنیم در نقطه ی آغازین علم صحبت کنیم. فارغ از همه ی علوم. اصلا در مورد همه علوم داریم صحبت میکنیم. فیزیک ریاضی شیمی فلسفه جامعه شناسی و … .علم، درباره ی انسان داره صحبت میکنه. اینکه انسان چه طور میتونه زندگی کنه چه‌طور این جهان برای انسان جائیه که میتونه توش زندگی کنه. همه ی علوم باید اینو توضیح بدن. و اگر شما جنبه های فنی علوم رو کنار بزنید، قطعا این پرسش رو ملاقات میکنید. هر فیلسوفی هر جامعه شناسی هر فیزیک دانی؛ جنبه های فنی کارش رو که کنار بزنید. فیزیک دان بشرطی که در مقام تاسیس قرار گرفته باشه  موسس باشه. در اون اگر بخواهید ملاقات کنید اگر جنبه های فنی کارش رو کنار بگذارید مشاهده می‌کنید. این جنبه های فنی جدا نیست از اون پرسش ها. اصلا از همون جا سرریز شده توی کار یک فیزیک دان یا ریاضی دان یا فیلسوف. اون جنبه های فنی و اصلاح پردازی که فلاسفه دارند، یا فیزیک دان ها دارند، که مثلا شما برید سایت یک  فیلسوف ممکنه خیلی چیزی متوجه نشید چی میگه حالا فیلسوفه. یا توی دانشکده ی فیزیک کسی بیاد قطعا خیلی چیزا رو متوجه نمیشه. اینا رو که کنار بزنید یک پرسش داره. پرسش اینه که این جهان چه شکلی  برای زندگی کردن انسان محیاست و این سواله که علم رو تولید کرده علم اینجا تاسیس میشه تولید میشه. و در اینکه من دانشمند من فیلسوف اقتصاد دان فیزیک دان چه‌ طور این سوال رو بپرسم و چه طور پیگیری کنم سنت های علمی ایجاد میشن. اگر ما مثلا فرض کنیم که  یک سنتی در فلسفه  داریم سنت صدرایی، یا سنتی در فقه و در کلام یا در فیزیک . حتی دانشکده هایی داریم. خصوصا دانشگاه های غرب خیلی سنت منده و حوزه ی علمیه ها. دانشگاه های ما خیلی سنت مند نیستن ما نمیتونیم توی دانشگاه های ایران سنت ها رو نشون بدیم خیلی سخته یا اگر هم باشه خیلی قاطیه. خیلی به وضوح اینا جدا نمیشن ولی مثلا توی حوزه علمیه یا دانشگاه های غرب، یک دانشکده اساسا آدم هایی که اونجا هستن به یک سنت و یک جور فکر می‌کنند ینی اینا توی گفتگو های طولانی ای که با هم دارند و با عقبه ی خودشون با گذشتگان خودشون دارند، اون دانشکده مثلا تحلیلی اند و در سنت تحلیلی، فلان شیوه رو دارن پیش میبرند.

در فلسفه ی اسلام هست دیگه مثلا حوزه ی علمیه، مثلا آقای مصباح، خب اینا کسانی اند که مدعی اند که ما در علم این تعداد سنت فلسفه ی اسلامی فلسفه ی صدرایی هستیم و خب همه یه جور فکر می‌کنند و یا سنته اینجا. حالا کار نداریم اونجا علم چقدر وجود داره ولی مسئله اینه آدمایی که یه جور دارن فکر می‌کنند و پیگیری دارند اونجا حاضر شدند. یه مکتبی هست اونجا در واقع. الان اگه بخواهیم دقیقش رو بگیم  علامه طباطبائی در گفتگو با فلسفه ی ملا صدرا، سنت فلسفه ی صدرایی رو نگه داشته. مثلا میگن شما در اساتیدتون ببینید که بتونید سلسله نشون بدید فلان استاد شاگرد فلان استاد بوده و او شاگرد فلانی بوده و…

میخواست بگه جنبه های فنی رو بریز دور نظریه ها و تاریخ و…. جامعه شناسی یعنی چی؟ بنابر  کجا سنت های دانشگاهی و علمی شکل می‌گیرند اونجایی که یک آدمی و یک آدم هایی در امتداد هم  در پیگیری کار هم دیگه.

علامه طباطبایی در پیگیری کار ملاصدرا. ملاصدرا در پیگیری کار ابن سینا. این سینا در پیگیری کار فارابی میان سوال می پسند که علم چیه و انسان چه طور میتونه توی این جهان زندگی کنه و دقیقا پاسخی به این میدن. حالا توی این پاسخی هم که میدن راهشون از هم جدا میشه

ببینید من اونجوری که فکر میکنم جهان هست  و امور هستند زندگی میکنم. اگر با شما بکند که مثلا چه در سنت دینی چه در عرفان های نوظهور، مثلا در جهان موجودات غیر مادی وجود دارند. مثلا در جهان جن وجود داره اگر شما بدونید در جهان جن وجود داره و اجنه در زندگی شما مداخله می‌کنند یه جور زندگی می‌کنید، اینو یه استاد جامعه ‌شناسی بهمون میگفت. مادربزرگش وقتی میخواست چایی بریزه آب‌جوش رو می‌ریخت بسم الله میگفت. چرا می‌گفت چون قدیمی ها میگن بشم الله بگو اجنه برن خب؟ اون واقعا اینطوری زندگی می‌کرد. فکر نکنید اینا موهوماتند

یه مثال بزنم. شما دارید توی حیاط دانشکده راه میرید پاتون میگیره به  جدولی چیزی می‌خورید زمین. یکی بلند میشه میگه گند بزنن به این زندگی و فلان….که وضع زندگی مائه. کاری به درست و غلط بودنش ندارم دارم مثال میزنم چه طور ما با اینها زندگی می‌کنیم.

یه کسی هم ممکنه همون جور که مثلا قدیمیا بیشتر اینطوری زندگی میکردن مثلا میخوردن زمین بلند میشدن میگفتن خیر باشه. یه چیزی میشکنه قضا بلا بود. دو تصور از جهانه. دو تصور از زندگیه. یه وقت یکی داره در فقر زندگی میکنه با فقرش کیف میکنه خب خدا به من آنقدر روزی داده. یه وقت یکی داره در فقر زندگی میکنه یا اصلا نمیتونه بپذیره من در فقر دارم زندگی میکنم و باید جور دیگه ای زندگی کنه.

اینا چیزاییه که از زندگی ما لمس میکنیم این حرفا دیگه خیلی حرفای عجیب غریبی نیست که

شما ها اینطوری زندگی می‌کنید شما فکر می‌کنید من باید پولدار باشم وقتی فکر می‌کنید من باید پولدار باشم یه جور درس میخونید یه رشته ای رو انتخاب میکنید یه جور دیگه درس میتونید یه جور دیگه کار میکنی یه جور دیگه پول در میاری

کسی هم که میگه رزق دست خداست و من در اون موثر نیستم اصلا یه جور دیگه جلو میره. اصلا ممکنه تحصیلات دیگه ای انجام بده یا جور دیگه کار کنه  و اصلا هم دنبال پول در آوردن نباشه این توضیحی که داده میشه که جهان این شکلیه یا مثلا به شما گفته میشه آقا انسان موجود آزادی هست شما باید آزادی داشته باشید انسانی که فکر میکنه آزاده و باید آزادی داشته باشه یک جور زندگی میکنه انسانی که فکر میکنه معنی نداره انسان آزاد باشه اون یک جور دیگه زندگی میکنه یک جور دیگه دولت تشکیل میده یه جور دیگه اقتصاد داره یک جور دیگه فرهنگ داره یک جوردیگه بچه هاش رو بزرگ میکنه همه ی اینا فرق میکنه دیگه اینا چیه؟ اینا علمه

حضار: حالا در مورد علوم انسانی خیلی مفهومی تره اون هم یه قسمتی از علوم انسانی حالا توی علوم انسانی هم یه جورایی میشه مناقشه کرد.

ولی احتمالا سوال ایشون از اینجا نشئت میگیره که اون کسی که میشه یک محاسبه ی جبری انجام میده تا آخر مثلا . این به چه دردی میخوره

ببنید الان شما گفتم برید سراغ فیزیک دان های موسس.

حضار : بله حالا من احتمالا جواب از زبون شما رو بخوام به ایشون بگم اینی که نمیدونه چرا داره ضرب و تقسیم میکنه شاید اصلا دنبال علمه نیست

یک کتابی ترجمه شده هست الان خاطرات کلارک و لاگریس

اونجا یک مناقشه ای وجود داره در مورد جاذبه. اون آقا معترض جاذبه میشه. آقا اصلا جاذبه کجا وجود داره به چه ترتیب وجود داره. کلاک در جواب اینکه جاذبه وجود دارد چی میگه؟ ببینید فیزیکدانه دیگه. با زبان فنی شاید ما انتظار داریم در مورد جاذبه صحبت کنه توضیحی که میگه در مورد جاذبه از طرف نیوتون اینه که جاذبه کشش موجودات به خداوند است. مبنای نظر اینه که ما باید نسبت خدا با جهان رو توضیح بدیم. نیوتون اینو میگه. اگر نسبت خدا با جهان رو توضیح ندیم، این همونیه که انسان نمیتونه زندگی کنه. زندگی اصلا معنی نداره. بعد میگه این نسبت مثل نسبت درواقع یک ارگانیسم بدنه. میگه همون جور که مفاصل ما به هم متصله و ما یک بدن رو تشکیل میدیم ینی یک کلیتی به نام بدن انسان شکل میگیره طبیعتا اتصالات داره و این اتصالات باید به نقطه ای برسه که بتونه رابطه اش رو با خدا توضیح بده

مثل روح و جسم و این اتصالات. این اتصالات چه طور تعمیم میشه این جاذب اس.  اساسا این توضیح توضیح کلامی و فلسفی هست. و بعد از اون اگر شما در فیزیک میرید  وارد معادلات میشید و خب من محاسبات بکنم. قبل از محاسبات چه چیزی داره اونو پشتیبانی میکنه. اون الهامه است. اون شور و شوق اون دانشمنده. اون در واقع انسانی ترین لحظه ای هست که دانشمند داره علم رو تولید میکنه. جاذبه بعد از اون میاد. فرمول ها و محاسباتش و معادلات. اصلا توی مکاتبات عناوین و سرفصل های مختلفی داره که همش همینه

 

علم متکی به شهوده. شهود وجود داره. اون شهوده است که سنت علمی رو ایجاد میکنه. بعد از اون شما پیرو هستید. من الان دارم وارد تاریخ میشم. حالا ببینید در جامعه ای که علم به نحو اصیلی وجود داره و داره پیگیری میشه سنت های علمی حاضر ان. چرا؟ چون من دقیقا میدونم دارم چی پرسش میکنم. من شاگرد نیوتون هستم مسئله ی نیوتون رو بررسی میکنم. من شاگرد ملاصدرا دارم مسئله ی ملاصدرا رو پیگیری میکنم. اما اگر این مسئله حاضر نباشه من چی کار دارم میکنم. هیچی مشغوله همین حجاب فرمول و نظریه ها و تاریخ های علمم. و علم اینجا کاملا مردست

ببینید دانشگاه ها الان در اکنون ایران دانشگاه هیچ چیزی جز یک اداره نیست. شما یک سری کارمندان علمی دارید اینا صبح به صبح میان کارت میزنن وارد دانشگاه میشن یک سری ماموریت هایی دارن باید  یک سری نظریه و تاریخ هایی از موادشون منتقل کنند

شما باید مثل کارمندان، یه سری موظفی هایی دارید باید اینها رو یاد بگیرید  و پس بدید. اون استاده هم موظفی هایی داره مقاله هایی داره بده تموم شه بره. دیگه اون استاده علمش ربطی به اون وجه انسانیش نداره. اون استاده و شما چه بسا دیگه کاری به اینا ندارید که وقتی از سرکلاس می‌آید بیرون تا حیاط دانشکده قدم می‌زنید به طریق وبر و هوا می‌خورید درگیر یک مسئله ای باشید که توی کلاس مطرح شده. یا استاد شما شب قبل  ازاینکه بیاد سرکلاس به شما درس بده درگیر مسئله ی علمیش باشه من الان میرم سر کلاس چی بگم. دارم در مورد انسان چی میگم در مورد این زندگی چی میگم قراره چه اتفاقی بیوفته اینجائه که سنت های علمی  شکل می‌گیرند علم سیاسی میشه دانشگاه سیاسی میشه بعد شما در طول تاریخ می‌بینید که یه استاد دانشگاه رو اونجایی که علم اسیره به راحتی نمیتونه یه استاد دانشگاه حرف بزنه و هیچ اتفاقی نیوفته. نهاد علم باهاش برخورد میکنه علم مستند باهاش برخورد میکنه اخراجش می‌کنند. دانشگاه میریزه به هم. در جامعه ای که علم زنده است و پرسش های اساسی در اون هستند که نمیشه آنقدر آهسته بری اهسته بیای که گربه شاخش نزنه. هیچ اتفاقی هم نیوفته. حرف که میزنی طبعات داره این حرف. منی که حرف میزنم میفهمم چی میگم اونی که نشسته اونجا میفهمه من چی میگم. میگه این حرفی که زدی زندگی منو به خطر میندازه نمی‌ذارن ادامه بدی. علم واقعی میشه. علم واقعی نیست یک سری مسائل انتزاعیه. الان فلسفه ی اسلامی یک سری مسائل انتزاعی هست.

میگه آقا مسئله ی فلسفه چیه وجوده. وجود چیه؟ وجود همون واقعیت بوده. اینا میخواستن بپرسن آقا چه چیزی واقعیه. چه چیزی در زندگی ما واقعیه ؟حالا بحث فلسفی‌ رو وارد نمیشم مفصله.  مسئله ی واقعی وجود داره. فیزیک ریاصی جامعه شناسی، اینا باید بتونن مسائل واقعی رو طرح بکنند و بتونند به مخاطبشون هم منتقل کنند که چه طور واقعیه. چه طور زندگی تو متاثر از اینه. من میخوام مثال های تاریخی بزنم ببینید. دانشگاه در نقطه ی تاسیس خودش در اروپا، دانشگاه های مدرن، بر اساس یک سنت فلسفه ی اروپایی که متاثر از انتقال فلسفه از یونان انجام شده. ترجمه ای که از ارسطو و افلاطون و اینا اتفاق افتاده و آلمان مهد فلسفه است. مسئله ی فلسفه یعنی حقیقت. ما در جهان توضیحی نداریم. که انسان اروپایی انسان آلمانی میگه آقا در جهان یک نقطه ی ارجاع وجود دارد. اسمش حقیقت است. همه چیز باید به این نقطه ارجاع داده بشه. تا امور معنی دار بشه خب اینا یعنی چی یعنی دولت قدرتمند. چه طور در اروپا در آلمان دولت قدرتمند بود در آمریکا دولت نداریم. من یک مقدار این طوری بحث بکنم که سنت علی چی کار میکنه با زندگی ما. جهان آمریکایی که دولتش ضعیفه. دولت زدایی میشه. خصوصی سازی در واقع محور قرار میگیره. چرا؟ چرا در جهان اروپایی و به خصوص آلمان دولت قوی است. چون اونجا دولت نماینده ی حقیقت است. دولت از طرف حقیقت داره برای ما حکم میکنه. و همه چیز باید ارجاع به دولت داشته باشه. یک مثال تو اقتصاد بزنم.

چرا تا قبل از آمریکا پول باید نسبت خودشو با طلا نشون بده. پول یه امر اعتباریه. کاغذه دیگه. پول واقعی نیست که. پول کاغذه میذاری تو دستگاه چاپ میاد بیرون و میگه این آقا صد هزار تومنه. میگی آقا این کاغذه. تا قبل از آمریکا میگفتن ببین کاغذ معادل آنقدر طلائه. هر دولت به اندازه ی ذخایر طلاش میتونه پول چاپ کنه. بنابر این پول نمیتونست بدون پشتوانه چاپ بشه. چرا؟ چون هر چیزی باید ارجاع به یک حقیقتی داشته باشه. در جهان آمریکایی شما نیازی به حقیقت نداری. میگه آقا اونی که اون بالائه. اون که میگه پشت همه چیز یه حقیقتی وجود داره کجاست؟ این سر ریز که میشه توی جامعه یعنی میاد دلالت هاشو پیدا میکنه. میشه اینکه نیازی  به مرجعیت نیست.نیاز نیست پول پشتوانه داشته باشه. دین نیاز نداره یک دین به عنوان مرجع وجود داشته باشه هر دینی میخواد باشه دین ها زیاد میشه. الان مثلا در آمریکا هیچ مشکلی نداره شما هر چقدر میخواید دین داشته باشید. لازم نیست دین رسمی داشته باشه کشور. الان مثلا دین رسمی ما مسیحیته. برای چی؟

مگه مرجعی وجود داره که بخوایم به اون ارجاع بدیم؟ وقتی سنت های علمی بر اساس این دیدگاه های فلسفی که همین ها رو در فیزیک در ریاضیات همین ها پیگیری میشه. حالا یا من نباید توضیح بدم مثلا آقای شفا بیاد توضیح بده که چه طور در فیزیک و ریاضیات همین مسائلی که من عرض کردم در فیزیک و ریاضیات چه طور همین ها اومده امتداد پیدا کرده و همین  فرمول ها و محاسباتی که شما باهاش اینجا سر کار دارید رو ساخته و همین ها جهانمون رو ساخته . همین حهانی رو که الان می بیند مثلا مسائلی که ما با  دولت ها داریم  مثلا ما میگیم دولت جمهوری اسلامی پول بی پشتوانه چاپ میکنه خوب این از کجا اومده ، چطور جرئت میکنه این کار رو میکنه و پول بی پشتوانه چاپ میکنه اینها اتفاقی نیست . اینکه شما به این سمت میری که دولت مقتدر نداشته باشی خصوصی سازی کنی ، برون سپاری کنی همه چیز رو واگذار بکنی اینها اتفاقی نیست .اینها بر اساس سنت های علمی شکل گرفته ، یک مثال از ایران بزنم شما دانشگاه تهران رو در سال 1313 در نقطه ای تاسیس میکنی ، ایده تاسیس دانشگاه تهران بر اساس ایده فروغی بوده است. فروغی آدمی است که کاملا اروپائیه ، حقیقت گرا است و تو همین فلسفه ای که گفتم تحلیل میشه ، فروغی متاثر از فلسفه اروپائی یک همچین درکی داره، دانشگاهی که تاسیس میکنه یک دانشگاه عمومیه. دانشگاه تهران جالا شما برید آمارش هم هست برید آمارش رو ببینید همیشه در دانشگاه تهران بیشترین آمار دانشجو ها و رشته های دانشجویی برای رشته ی علوم انسانی بوده. چرا؟ چون فروغی و کسایی که پهلوی اول رو تاسیس کردن روشن فکرایی مثل داور و فروغی و روشنفکران صدر پهلوی اول اینا مهره ی اروپا بودند.

حالا شما برید بعد کودتای 28 مرداد موقعی که انگلستان و اروپا ضعیف شده و آمریکا بعد از چنگ جهانی دوم، بمب اتم و حرکت نهایی رو زده مقتدر شده آمریکا بالا اومده قدرت اول شده و انگلستان رفته و آمریکا بر اون حاکم شده اینطوری شد دیگه. در ایران انگلستان رفت آمریکا آمد. حالا شما برید دانشگاه بگید بعد از کودتای 28 مرداد تاسیس شدن کدوم دانشگاه ها هستند. شما دیگه با افت شدید دانشگاه های علوم انسانی و رشد شدید دانشگاه های فن مهندسی روبه رو هستید. نه تنها دانشکده های فنی مهندسی مثل همین دانشگاهی که توش هستیم دانشگاه صنعتی اصفهان پلی تکنیک امیر کبیر اینا توی پهلوی دوم اتفاق میافته خب چرا این اتفاق میوفته برای اینکه دیگه مشاورهای آمریکایی توی ایران اومدن و مستقر شدند. اصلا جهان عوض شده دیگه شما اونجوری فکر نمیکنی. فکر نمیکنی باید به حقیقت فکر کنی. فقط فکر میکنی من فقط زندگی رو از سر کاربرد هاش باید پیگیری بکنم. حالا من دقیق نمیگم این ها رو. ینی اون وجه علوم فنی مهندسی حاکم شده در جهان با ظهور آمریکا. اقتصاد مدیریت حاکم شده دانشکده های اقتصاد مدیریت باید داشته باشند. به شدت بعد از پهلوی دوم دانشکده های بزرگ نداریم دیگه. دانشگاه های بزرگ مثل مرجع عمل می‌کنند. شما بعد از کودتای 28 مرداد دانشگاه های فنی مهندسی دارید. دانشگاه های کوچولو کوچولویی که کنار هم قرار داده شدند و کاملا مهارتی دارن پیش میرن. مطابق با سنت دانشگاه های آمریکایی و سنت تفکر آمریکایی که به ایران منتقل شده. حالا شما ببینید دوباره بعد از انقلاب. اولین اقدامی که شورای عالی انقلاب فرهنگی  میکنه تمام داشگاه های کوچیک به وجود اومده رو جمع میکنه و دانشگاه های بزرگ می ‌سازه دانشگاه های کوچولو کوچولو رو جمع میکنه دانشگاه علامه رو می‌سازه. شروع میکنه دانشگاه های بزرگ ساختن. چرا؟ چون دوباره با ظهور جمهوری اسلامی یک نخ حقیقت گرایی ایجاد شده ینی ما دیگه فکر نمی‌کنیم زندگی ینی کاربرد ها. مثلا درک اقتصادی به شدت افت میکنه با جمهوری اسلامی اون درکی که در واقع در آمریکا وجود داره از از مسئله ی اقتصاد مدیریت افت پیدا میکنه. الان اینا دیگه هم خورده قیمه ها رو ریخته تو ماستا. قیمه قرمه ماست شده شما دیگه تشخیص نمی‌دید که این دانشگاه صنعتی چی بود؟ قرار بود چیکار بکنه ؟ دانشگاه تهران چی بود ؟ قرار بود چیکار بکنه ؟ این چه ماموریتی داشت ، اون چه ماموریتی داشت ؟

سنت های از دست رفته چرا ؟ چون علم حیات نداره ؟ چون ما پرسش علمی نداریم ، چون ما کارمندان علم هستیم .توی غرب هم همینطوره . شما نخستین دانشگاه رو ببینید ، دانشگاه پاریس .دانشگاه پاریس که تاسیس میشه یک دانشگاه الاهیاتیه. چون تو کلیسا حاکمه. چون اروپا هنوز در دوره ایست و در دوره ای قرار داره که کلیسا حاکمه. اون تفکرات وجود داره.

بعد از اینها شما دقیقا توی اروپا می‌بینید کم کم  دانشگاه های کمبریج آکسفورد که شکل می‌گیرند اینها باز توی همون دانشگاه های دولتی شکل می‌گیرند. دانشگاه هایی که در ذیل کلیسا هستند می‌شوند دانشگاه های دولتی. چرا چون گفتم اروپا رو توضیح دادم چون جهان اروپایی حاکمه. انجمن های سلطنتی و اینا همه دولتیه اصلا علم دولتیه. پولش رو دولت داره میده چرا چون تو باید خدمت گزار دولت باشی به عنوان مرجع.

با ظهور آمریکا و بعد از جنگ جهانی دوم دانشگاه ها دوباره از اون وضع خارج میشن علم از اون وضع خارج میشه. دانشگاه ها میرن به سمت نسل دانشگاه های کار آفرین. به سمت دانشگاه هایی که علوم پایه توش موضوعیت نداره. فلسفه توش موضوعیت نداره. الان توی غرب فلسفه رو به زور تحمل میکنند توی دانشگاه ها. به خصوص توی آمریکا

برای چی باید پول به فلسفه داده بشه. فلسفه چی میگه چه ربطی داره به جهان ما. یک مشت کلیات اصلا معلوم نیست چیه. اصلا ما کار به حقیقت نداریم. مسئله اینه. من یکی از اقواممون الان اینجا رئیس دانشکده هست و توی آمریکا صحبت میکردیم میگفت توی دانشکده ی ما هر سال در قرار داد های صنعت شروع میشه. حالا من فکر کنم دانشگاه شریف هم سال های اخیر یک گرایش های سنگینی توی قصه به وجود اومده که ببره به این سمت. ینی دانشگاه چی میشه؟ اینا چیزی در مورد ماهیت علم ماهیت دانشگاه ماهیت انسان نمیدونند. ینی شما میتونید بگید انسان آمریکایی با انسان اروپایی فرق میکنه. انسان ایرانیه بعد از کودتای 28 مرداد با انسان ایرانی قبل از کودتای 28 مرداد تفاوت هایی میکنه. حالا اصلا توی ایران فقط این نیست معیار های دیگه ای وجود داره که اجازه نمیده اینا به راحتی اتفاق بیوفته ینی به همین راحتی. چون صرفا نهاد علم اینجا نیست توی دانشگاه. ینی از جای دیگه ای هم داره رقم میخوره. میشه گفت از مسجد و حوزه ی علمیه هم داره رقم میخوره. در این صورت شما نمی‌تونید صرفا با دانشگاه ایران رو تحریم کنید. توی غرب میشه اینکارو کرد شما واقعا میتونید بگید انسان اروپایی با انسان آمریکایی فرق میکنه. با انسان چینی ای که داره ظهور میکنه فرق میکنه. الان انسان چینی داره ظهور میکنه. جهان چینی داره ظهور میکنه. شما باید منتظر نسل دانشگاه چینی باشید. انسان چینی باشید. خب چه جور موجودی هست انسان چینی. دیگه دلار موضوعیت نداره. ارز و بیت و کوین و اینا از کجا اومده. اینا مال جهان چینی هستند. خب آیا علم و دانشگاه میتونه پرسش کنه از اینها میتونه پرسش کنه از یک انسانی که در متاورس میتونه زندگی کنه. میتونه از انسانی صحبت کنه که از انسانی پرسش بکنه که نه تنها طلا نه تنها پول که با رمز و ارز میشه منطق معادلاتش؟ در واقع موقعیت  زدایی میشه. ما با یک جهان موقعیت زدایی شده روبه‌رو هستیم. این چیه؟ آیا نهاد علم ما میتونه مسئولیتش رو به عهده بگیره؟ و توضیحش بده؟ خب نه دیگه برای اینکه علمی وجود نداره.  سنت علمی ای اساسا نداریم که اونو توضیح بده. ولی اینا چین اینایی که میبینی سنت های علمی اند ینی اگر شما می‌خواهید بفهمید چین چیه بخواهید بفهمید علم چینی جهان چینی چیه باید بتونید اون سنت رو تحقیق  کنید باید برید ببینید چین در امتداد آمریکا در ظرفیت تاریخی خودش و ظرفیت تاریخی آمریکا چه طور ظهور کرده. این چی داره میگه در مورد جهان ما چی میخواد بگه میخواد بگه ما چه شکلی زندگی بکنیم آمریکا یه پیامی داشت گفت آقا اینجور باید زندگی بکنید  اون چیزی که آمریکا میگفت اینطوری زندگی بکنید این چیزیه که ما توشیم این چیزی شده که جهان توشه ببین اینو کی گفته؟ اینو سنت های علمی گفتن پس به این معنا نیست که علم چقدر خطرناکه. که گفتم آقا اگه علم زنده باشه شما به راحتی نمی‌تونید برید بیاید و حرف بزنید. علم طبعات داره اگر دانشگاه آمریکایی اومدگفت انسان اینه جهان اینه و شروع کرد تمام معادلات بعدش رو تولید کرد فناوریش رو اورد منطقه اقتصادی سیاسیش رو آورد جهانش رو ساخت ما داریم توی این جهان زندگی می‌کنیم دیگه .این میشه سنت علمی. سنت علمی ینی چی؟ سنت علمی ینی جهانی که توش داریم زندگی می‌کنیم دانشگاه گفته جهان اینه ما اینجوری فکر کردیم گفتم اِه جهان اینه. من باید پول در بیارم. علوم باید کاربردی باشن علوم باید پولی باشن. دانشگاه ها باید پولی باشن دانشگاه شریف باید اقتصاد سیاسیش فرق کنه اقتصاد سیاسی دانشگاه شریف ممکنه تا چند سال آینده نتونه پشتیبانی کنه علوم پایه  فیزیک به چه درد میخوره. من به فیزیک چه احتیاجی دارم که این سوال رو هم پرسیدند

این میشه رشته ای که شما توش دارید تحصیل می‌کنید بی وجه بشه آینده ی شغلیتون به خطر بیوفته خب برای آینده ی شغلیتون هم که شده به این چیزا فکر کنید

من بعضی از بخش های صحبتم خیلی طول کشید. خیلی اشاره ی دقیقی نکردم. این قابل بررسی است که شما از دانشگاه علوم پاریس شروع بکنید بیاید جلو بعد نشون بدید در دانشگاه ها چه اتفاقی افتاده. همچنین در ایران ینی بیاید بگید دانشگاه پهلوی چی بود بعد دانشگاه صنعتی شریف چی بود با چه منطقی تاسیس شد دانشگاه آزاد یهو از کجا بیرون زد دانشگاه آزاد منطق پشتش چی بود و الان وضع ما چیه.

این توضیح که دانشگاه های ما الان توی چه سنت های علمی ای هستن؟ دنبال چی هستند من فقط تلاش کردم توضیح بدم علم چه طور در زندگی ما می‌سازه. چه طور سنت های علمی در زندگی ما حاضر هستند

شما حجاب ها رو بزنید کنار حجاب فرمول ها معادله ها نظریه ها تاریخ ها رو بزنید کنار. مبدا علم پرسش از زندگی انسانه. به شکلی که پاسخ بدید به اون پرسش جهان شما ساخته میشه. و میشه همین چیزی که شما توش هستید پولتون ساخته میشه بانکتون ساخته میشه گوشی میاد دستتون چه می‌فهمنن چیا نبود الان هست. چون آمریکا خواسته این گوشی ها باشه منطقه ی قدرت آمریکا خواسته. تو اقتصاد سیاسیش داره. فناوریش رو تولید میکنه

زندگی آمریکایی ینی این. قدرت داره. قدرتش بر ما حاکم میشه ما هم همون طوری زندگی می‌کنیم. بعد از اینها دیگه نیازی به گوشی نداریم اصلا. یه مرحله جلو تر میریم. واقعیت افزوده داریم و….میخوام بگم اینا میاد زندگی ما رو می‌سازه

ببخشید من وقت شما رو خیلی گرفتم اگر هم چیزی متوجه نشدید عذرخواهی میکنم. چون خب فلسفه و علوم انسانی دارم حرف میزنم اینجا و البته مقصر اصلی این اتفاق دانشگاهه که آور فلسفه نتونه به فیزیک صحبت کنه خیلی چیز عجیبیه چون فیزیک و فلسفه مقارن هم اند اگر فیزیک و فلسفه نتوانند با هم گفتگو کنند مسئله ی بسیار عجیبیه و این کاملا متوجه ضعف است…

 

قسمت صحبت‌های آقای سیر علی میری متاسفانه مکتوب نشده است…

در صورت انجام این کار توسط شما، بسیار خوشحال می‌شویم، تا آن را در سایت در اختیار عموم قرار دهیم.

در صورت انجام این کار به آیدی روابط عمومی ما در تلگرام پیام دهید.

@SalamZharfa

 

فیلم ضبط شده این جلسه را می‌توانید از کانال آپارات ژرفا تماشا کنید…

همچنین صوت جلسه را می توانید از اینجا دریافت کنید…

نوشته پرسش از سنت و تطور سنت‌های علمی در ایران و غرب و بنیاد و جشم انداز علم و پژوهش در ایران اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
https://zharfa90.ir/%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%b4-%d8%a7%d8%b2-%d8%b3%d9%86%d8%aa-%d9%88-%d8%aa%d8%b7%d9%88%d8%b1-%d8%b3%d9%86%d8%aa%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b9%d9%84%d9%85%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7/feed/ 0
۵۰ سال با ریاضیات ایران https://zharfa90.ir/%db%b5%db%b0-%d8%b3%d8%a7%d9%84-%d8%a8%d8%a7-%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%b6%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/ https://zharfa90.ir/%db%b5%db%b0-%d8%b3%d8%a7%d9%84-%d8%a8%d8%a7-%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%b6%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/#respond Tue, 31 Oct 2023 18:08:46 +0000 https://zharfa90.ir/?p=3541 ۵۰ سال با ریاضیات ایران   شعارهای حمایت از علوم پایه و کوشش‌هایی که در راستای حمایت از علوم پایه می‌شود, به نظرمن عمدتا در […]

نوشته ۵۰ سال با ریاضیات ایران اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
۵۰ سال با ریاضیات ایران

 

شعارهای حمایت از علوم پایه و کوشش‌هایی که در راستای حمایت از علوم پایه می‌شود, به نظرمن عمدتا در جهت اشتباه و با یک استراتژی غلط است. چرا؟

به نظر می‌رسد 3 شعار برای حمایت از علوم پایه در مملکت ما هست, در خصوص آموزش عالی و مردمی که می‌خواهند حمایت بطلبن برای علوم پایه, سعی می‌کنن ملحق بشن به یکی از این 3 شعار یا هر 3 شعار.

من اولین  کاری که می‌کنم این هست که بگویم این 3 شعار چی هستند و چرا من با این 3 شعار همراه نیستم.

 

یکی از این‌ها کاربردی بودن تحقیقات هست. خیلی تاکید می‌شود که تحقیقاتی که در دانشگاه‌‌های ما می‌شود کاربردی نیست‌, باید کاربردی‌تر بشود.

 

یکی دیگه از این‌ها که همه جا می‌شنویم, ارتباط صنعت و دانشگاه هست. و آدم می‌بیند همه جا, از روسای دانشگاه گرفته تا وزرا همه دائما صحبت می‌کنن از ارتباط صنعت با دانشگاه, بدون این که کسی چیزی زیر را سوال ببرد. همه‌ی روسای دانشگاه می‌گویند که ما داریم حداکثر کوششمان را می‌کنیم که بزودی این ارتباط و صنعت مملکت به دنبال آن شکوفا بشود.

 

یک شعار سوم هم هست, که مخصوصا توی دانشگاه ما یک مدتی پا گرفته بود, آن هم این بود که می‌گفتند ما الان با دانشگاه نسل سوم مواجه شدیم. یک نسل اولی بوده که دانشگاه آموزشی بوده, یک نسل دومی بوده که دانشگاه تحقیقاتی بوده. و یک نسل سومی هست که در واقع دانشگاه کارآفرین و در واقع پولساز هست.

 

من ابتدائا می‌خواهم راجع به این سه صحبت کنم و بگویم چرا صلاح نیست ما به این سه شعاربپیوندیم. نه این که من بخواهم نفی بکنم که علوم ‌پایه می‌تواند کاربرد داشته باشد, اما این را باید در چارچوب درستش انجام داد.

 

در مورد شعار‌های دوم و سوم هم می‌خواهم بیشتر بگم که چرا اکثرا پوچ هست.

 

درباره این که می‌گویند تحقیقات دانشگاه کاربردی نبوده, حالا باید کاربردی‌تر بشود. این حرف واقعا درست نیست.

روز اولی که دانشگاه‌ها در ایران و حتی بقیه دنیا تاسیس شده‌اند, تا حدودی که حالا اشاره خواهم کرد, هدف این بوده است که دانشگاه‌ها کاربردی باشند. حتی خیلی قبل از دانشگاه, برگردیم به زمانی که  در دوره فتحعلی‌شاه, عباس میرزا یک عده‌ای را به خارج برای تحصیل  فرستاد, که فنونی را که در غرب بود یاد بگیرند, از طرفی آدم های فهمیده ای بودند و فهمیدن علاوه بر فنون باید اصول دیپلماسی را هم یاد بگیرند, بخاطر همین  میرزا رضا شیرازی را هم فرستادند که برود زبان یاد بگیرد و بفهمد چجوری باید با این خارجی ها مذاکره کرد. پس هدفشان از ابتدا وقتی می‌خواستند تحصیلات جدید را در مملکت راه بیاندازند کاربردی بوده. دانشگاه هم که راه افتاد بیشتر مسئله این بود که ما علوم و فنون غرب را یاد بگیریم تا خودمان را در عرصه صنعت ومسائل نظامی و… نشان بدهیم.

پس  منظور از این که می‌گویند دانشگاه کاربردی نیست چیست ؟

در واقع مقصودشان این هست که حالا دانشگاه کاربردی هست ولی این کاربرد نتیجه نداده  و ما کاربردی در عمل ندیده ایم.

که این هم تا حدودی درست نیست, مثلا شما می‌بینید که در رشته‌ی پزشکی کاربرد های تحصیلات دانشگاهی کاملا مشهود هست. وضعیت پزشکی ما واقعا بد نیست, بخصوص این که اگر خارج از ایران رفته باشید, خیلی جاها می‌بینید که واقعا خوب هست. نه این که بی‌اشکال باشد ولی مجموعا می‌شود گفت که خوب هست. چیزی که مردم از آن شاکی هستند بیشترمسائل صنعتی است که احساس میکنند که دانشگاه و تحصیلات دانشگاهی ما با وجود ورود سالانه‌ی تعداد زیادی دانشجوی با استعداد در رشته های فنی و صنعتی به نظر نتیجه نداده و یا به نتیجه مطلوب و حداکثری که مدنظر بوده نرسیده.

 

اول این که دانشگاه برای مسائل کاربردی باشه عجیب هم نیست. آن هایی که در حاکمیت هستند یک جورهایی باید پاسخگو باشند. آنجایی که باید پاسخگو باشند, حالا یا به مردم یا به حاکم اصلی, درباره دوران قبل صحبت می‌کنم, باید بگویند پولی که خرج می‌کنند برای دانشگاه, حاصلش برای مردم, یا برای اکثریت مردم چیست؟

به این دلیل وقتی برمی‌گردیم به دانشگاه‌های مدرن, مدرن که میگویم منظورم به لحاظ پیوستگی زمانی است. قدیم که برمی‌گردد به قرون وسطی در اروپا یا حتی به نوعی حوزه‌های علمیه یا نظامیه‌های خودمان, می بینید که آنجا هم کاربرد پررنگ هست. در دانشگاه‌های اروپا می بینید که اول سه رشته بوده, الهیات و حقوق و پزشکی که هرسه به وضوح کاربردی هستند, بعد رشته فلسفه هم اضافه شده است, فلسفه شامل علوم پایه و علوم انسانی و غیره… و این در واقع فکر بعدی بوده که اضافه شده است.

 

برگردیم به کشور خودمان یا این ناحیه از دنیا, شما میبینید که یه دوره تمدن اسلامی داریم که در آن علم پیشرفت‌های زیادی  داشته است. امروز که نگاه می کنیم می بینید که در اخترشناسی و ریاضیات واقعا پیشرفت های خیلی خوبی بوده.

پس یه جورایی علوم پایه بوده, حالا چرا علوم پایه بوده است؟

دلیل این که علوم پایه بوده توجه داشته باشید که این هم بیشتر در واقع یک جورهایی کاربردی بوده یا اقلا افرادی که از آن حمایت می‌کردند در ذهنشان کاربرد این علوم بوده.

 

علومی که از آن حمایت می کردند یکی پزشکی بوده چون همه مریض میشدند و نیاز به پزشک داشتند, یکی دیگر اخترشناسی بوده, نه این که پادشاهان آن دوره خیلی اعتقاد به مشخص شدن حقایق راجع به کائنات داشته باشند. عمدتا بخاطر مسائل دیگری مثل تعیین اوقات شرعی, تعیین نصف النهار مکان‌های مختلف, پیش بینی خسوف و کسوف واستهلال …و غیر از همه اینها طالع بینی و غیبگویی.

پادشاهان برای رفتن به جنگ بروند در واقع می خواستند بدانند چه روزی برای جنگ رفتن  خوب هست و… واقعیت این است که بیشتر حمایتی که از اخترشناسی می ‌شده است به این دلیل بوده و به تبع اخترشناسی, هندسه و ریاضیات و … رونق گرفته و داستان های خیلی جدی ای هست ما امروزه فکرنمی کنیم راجع به بیرونی و خیام و… به عنوان کسانی که طالع بینی می‌کردند ولی در واقع انتظاری که دربارها از این داشتند همین ها بوده.

مثلا  چیزی که من چندبار شنیدم و خوندم این هست که وقتی سلطان سنجر به دنیا می‌آید, ملک شاه از خیام می‌خواهد که اینده این بچه را پیش بینی کند. این که بچه ضعیفی بوده, خیام پیش بینی میکند این بچه به سن بلوغ نمی‌رسد  و زودتر فوت می‌کند. بعدها که اینطور نمیشود و سلطان سنجر بعد ملک شاه به پادشاهی میرسد و پایتخت را از اصفهان به بخارا میبرد, از خیام میخواهند که به بخارا برود و خیام هم جرئت نمیکند که به بخارا برود. بعد مدتی میگویند که این مسائل فراموش شده و خیام به بخارا می‌رود  و البته به او بی توجه ای می‌شود و او بزودی به موطنش نیشابور برمیگردد. ولی خلاصه این مسائل جدی هست, و چیزای مشابه درباره بیرونی هم هست. خیلی تعجب اور هست که ادم های خیلی جدی با تفکرهای بسیار انتقادی مثل  بیرونی و خیام مجبور بودند به این مسائل تن بدهند.  باور این سخت است که فکر کنیم این افراد خودشان این مسائل را باور می کردن, به هرحال شاید یک نوع تقیه علمی بوده یا … به هرصورت شاید این هایی که خیلی دنبال این هستند که ما علوم پایه را به کاربرد بچسبانیم شاید همچین چیزی را دنبال می کنند. یعنی میگویند که ما کسانی که پول دست آن هاست یا به نوعی در حاکمیت هستند را قانع می کنیم که کارهای مفیدی می کنیم ولی در واقع  کار خودمان را می کنیم. این به نظرم استراتژی درستی نیست و راجع بهش صحبت خواهم کرد.

 

حالا بیشتر بپردازیم به ارتباط با صنعت که خیلی میشنویم, خیلی بامزه است, ما در مملکت وزرات صمت داریم که  صمت یکی از جز های آن صنایع هست, وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات داریم که آن هم با صنعت مرتبط است, وزارت نیرو داریم که این ها با صنعت سر و کار دارند …  و وقتی که صحبت میشود که دانشگاه یک کاری برای صنعت بکند من بسیار متحیر می شوم,  پس این ها چه کار میکنند؟ پس آن ها بیایند کار دانشگاه را بکنند.

پس به نظر میرسد دانشگاه کار دیگه ای ندارد جز این که به  وزارت خانه هایی که کار خودشان را نمی کنند برسد و امور آن ها راست و ریست کند! واقعا یک سوال جدی است که خوب اگر در این دانشگاه های ما اینقدر مهندس تربیت شده و اینقدر دانشجوها تشویق شده اند که به مهندسی بروند چرا آن نتایجی که در پی آن بودند را نگرفتتند. جواب بنظرم واضح هست و هیچ ربطی به  دانشگاه ندارد, جواب این هست که  صنعت ما راه نیافتاده است. در پزشکی جواب خیلی بهتری گرفتیم به این دلیل که همه  مردم اعم از حاکمیت و مردم فقیر و …مریض میشوند و همه یک جور مریض میشوند. در صنعت چون ما صنایعی نداریم به آن صورت یا صنایع مان  رشد نکرده, تبعا کسی نیست که پاسخگو این جریان باشه . خوب اگر صنایع ما به صورت طبیعی و خوب رشد بکند, خود به خود دانشگاه هم به صنعت کمک خواهد کرد, خود صنعتگران از دانشگاه کمک می گیرند. منتظر دولت نخواهند ماند که بیاید این حرف ها را بزند و یا که وزارت علوم بیاید از این دست شعارها بدهد.

مشکل اصلی جای دیگه هست, باید دید موانعی که مملکت ما برای رشد صنعت داشته چیست و موانع را باید برداشت که خود صنعت  رشد بکند, صنعت که رشد کرد خود به خود نیاز پیدا می کند که از دانش دانشگاهی استفاده بکند.

و از طرفی اینکه فارغ التحصیل های ما در صنایع کشورهای دیگر همین خدمت ها را ارایه میکنند نشان میدهد دستاورد های دانشگاه ما ضعیف نیست بلکه استفاده از این هاست که ضعیف است و استفاده از این ها معطوف به دانشگاه نیست بلکه معطوف به خود صنعت هست و یا نبودن خود صنعت هست.

یک چیزی را بگویم که خیلی جالب هست, همین الان در همین لحظه‌ای که من اینجا هستم, در کتابخانه دانشگاه بحث یک نوع پنلی هست به نام بحران انرژی در ایران, که من واقعیت خیلی دلم میخواست بروم.

خیلی دوست داشتم بروم و ببینم دوستانی که آن جا هستن راجع به بحران انرژی در ایران چه میگویند, دوتای آن ها اقلا  قبلا در دولت های مختلف بودند  و ادم های واردی به این مسائل انرژی هستند, مطمئنا اگر آن جا بودم چیزهایی یاد می‌گرفتم و اینجا هم البته از شما چیزهایی یاد خواهم گرفت.

این پنل دیسکاشنی که الان هست, که اسم آن بحران انرژی  در ایران هست, اولینی است از یک سلسله سخنرانی یا یک سلسله رویداد که اسم آن را اثربخشی دانشگاه در مسائل مهم کشور گذاشتن و این هست که من راجع به آن حرف دارم. ببینید برگزاری این سخنرانی ها و پنل ها در دانشگاه بسیار مهم و بسیار مفید هست و خیلی خوب هست که اساتید و دانشجوها همه بروند این برنامه ها را پیگیری کنند. ولی به عنوان توجه کنید! اثر بخشی دانشگاه در مسائل مهم کشور, یعنی  چه چیزی را تداعی میکند, این تداعی میکند که به نوعی این دوستانی که اینجا صحبت می کنند باید صحبت هاشان در مسائل مهم کشور اثر بخش باشه. مهم هم که میگویند مقصودشان معمولا یعنی چیزهایی که الان مورد نظر هست. این که فکر بکنیم یا انتظار داشته باشیم بحثی که در دانشگاه بین سه نفر که ممکن هست خیلی هم وارد باشند به مسائل انرژی که به یک دفعه این سخنرانی‌ها اثر بخش باشد در مسائل مهم کشور خیلی خام و انحرافی است. حداکثر میتواند ما شهروندان دانشگاهی در مورد مسائل انرژی کشور روشن بکند. که  وقتی داریم بحث میکنیم یا میشنویم جایی بتوانیم قضاوتی داشته باشیم. در حکومت افرادی هستند که بتوانند اثر بخش باشند. کار دانشگاه این نیست که بتواند اثر بخش باشد. من این را مقایسه می کنم با چندسالی که در نیویورک بودم,  یکی از دانشکده های دانشگاه کلمبیا هرهفته یک سری سخنرانی  راجع به مسائل جاری دارد, در حوزه  بین الملی یا داخلی کشورشان. و ادم های خیلی مهم و معروف و همچنین اساتید را دعوت می کنند که  صحبت هایی داشته باشند, ولی کسی ادعا نمیکند این ها قرار هست مسائل کشور را و یا مسائل بین‌الملی را حل بکنند, مشخص هست  که این سخنرانی ها برای روشن کردن اذهان شهروندان آن دانشگاه هست.

 

البته من فکر میکنم این از دست دکتر اعتمادی, که متولی این جریان هست در رفته است. دکتر اعتمادی خیلی ادم فهمیده و روشنی است, من فکر میکنم که می‌خواسته یک عده را ارام بکند که  این اسم را روی آن گذاشته. امیدوارم این اسم را عوض بکند.

 

خوب  بپردازیم به مطلب سومی که گفتم که خیلی بحثش هست, و اون این  ادعایی  هست که یک  دانشگاه نسل سومی ایجاد شده و  خیلی تاسف اور هست که این حرفا زده میشود . اول این که, کسانی که این دست حرف ها را میزنند معلوم هست  که اطلاعات شان از وضعیت دانشگاه ها در دنیا خیلی محدود هست, همینطور هم هست. شما یکم با این افراد صحبت کنید فوری صحبت میکنند راجع به دانشگاه اسنفورد. دانشگاه استنفورد یک جورهایی شده کعبه امال این دانشگاه.

علت هم این هست که تعداد زیادی دانشجوهای مهندسی  ما مخصوصا مهندسی برق ما, به  دانشگاه استنفورد رفتند و ظاهرا یک عده اطلاعاتی که میگیرند فقط از دانشگاه استنفورد هست. جریان چیست؟ دانشگاه استنفورد یک برنامه هایی دارد که در واقع همان برنامه هایی است که اینجا صحبتش را میکنند راجع به کار آفرینی و.. یکجوری گفته میشود که ما هم باید همچین کاری را بکنیم. خیلی عجیب هست, در مملکت ما بیش از هرجایی شعار ضد امریکایی داده میشود ولی کمتر کشوری هست در دنیا, من  خیلی جا ها رفتم, که  کل فرهنگ آن مثل ما امریکاییزه شده باشه و در واقع در خیلی امور هر اتفاقی که در امریکا میافتد این را آینده کشور ما میبینند و میخواهند از آن تقلید بکنند.

چرا این صحبت ها میشود؟ من در توجیه این که چه انتظاری داریم و دانشگاه‌های ما چطور باید کار آفرین باشند, بیشتر رشته های دانشگاه ما چطوری میتوانند درآمدزا باشند. می گویم چطور میتوانید انتظار داشته باشید دانشگاه های ما درامد زا باشند وقتی که خیلی صنایع ما هم درامد زا نیستند. دو چیز در ذهنشان هست, یکی همین مسئله تقلید هست و یک عده ا‌ی اگاهی شان فقط از دانشکده مهندسی دانشگاه استفورد هست که حالا یک چیزی راجع به آن می گویم.  یه مسئله دیگر هم که خیلی جدی هست, مسئله فقر دانشگاه های ما هست. در واقع در ذهن شان دنبال این هستند که به گونه ای دانشگاه های ما را  از فقری گریبانگیر آن هست نجات بدهند, واقعا دانشگاه های ما فقیر هستند. من و بقیه هم خیلی جا ها نوشتند, خرج سرانه ای که دانشگاه ما  برای دانشجو و استاد میکند یه چیز خیلی ناچیز و ناقابلی است در برابر دنیا, بنابراین طیبعی است که کسانی که متولی دانشگاه هستند فکر بکنن که یک جوری باید درآمد دانشگاه های ما رو به صورت جهشی افزایش داد وگرنه به همان بلایی دچار میشویم که اموزش و پرورش و مدارسمان دچار شده‌اند. بخاطر همین یک عده به دنبال این افتادند که دانشگاه خودش درآمد زا باشد, یعنی برود تجارت بکند, که این خیلی تبعات ناجوری دارد  که حالا با آن کاری نداریم. ولی جاهایی که دانشگاه ها چنین پتانسیلی دارند, مثل امریکا,  آن هم به این شکل  نیست که همه دانشگاه ها در این راه افتاده باشند,  البته کل این جریان رشد کرده به دلایل مختلف در کشورهای صنعتی از جمله امریکا.

یه جمله معروف در امریکا هست که شما دانشگاه‌های استنفورد و شیکاگو رو ملاحظه کنید. دانشگاه های خیلی تاپ آمریکا هستند. در دانشگاه شیکاگو شما اگر بگویید  تحقیقاتی می کنید که درآمد زا است, میگویند که این معلوم میکند که کار عمق علمی ندارد, و به درد این دانشگاه نمیخورد. در استفورد اگر کاری کنید که درآمدزا نباشد میگویند که این به درد نمیخورد. آن جا هم قطب های مختلفی هست, اینطور نیست که همه دانشگاه های خوب امریکا یا دنیا رفته باشند به سمت درآمد زایی و … که اگر اینطور بود باید در خیلی رشته های علوم انسانی رو ببندند, که البته این خطرات هم هست و خیلی گفته شده و در یک سری دانشگاه ها برخی شاخه های علوم انسانی دستخوش این مسائل شدن, نه تنها علوم انسانی, که فیزیک نظری و ریاضیات  دستخوش این مشکلات شدن به علت مسائل خاص مالی. ولی خوب این به علت مسائل خاص مالی و اقتصادی و سیستم حمایتی از دانشگاه ها توی امریکا هست. این که ما این رو تعمیم بدیم به ایران خیلی کار خامی هست.

 

پس اگر ما نمی توانیم یا نمیخواهیم برای توجیه علوم پایه به این سه شعار بپیوندیم, حالا من در ادامه می‌گویم چطور می توانیم به شعار اول یعنی کاربردی شدن بپیوندیم,  چه کاری باید بکنیم؟

 

یه راه این هست که اول بفهمیم این علوم پایه اصلا سابقه اش چیست؟ و این سابقه رو هم میشود الان توجیه کرد یا نه. چیزهایی که به عنوان علوم پایه داشتیم, من بیشتر میخواهم روی ریاضیات تمرکز بکنم, به طور کلی مردم دوران باستان یا پیش از تاریخ یا … یک سری کنجکاوی هایی راجع به اسمان و زمین و .. داشتند. بنظر میاد یک نظمی در این دنیا هست و دنبال این بودن که یک جوری بفهمند که این نظم چیست.  شاید بتوانند به کمک آن پیشبینی هایی بکنند, هم پیشبینی های سماوی درمورد خسوف و کسوف و …هم استهلال و اومدن فصل ها… این ها واضح ترین چیست ها و  هم در مورد مسائل طبیعی.

جوامعی که بیشتر دچار سیرکردن شکم شون بودند و می خواستند چیزهای اولیه را فراهم کنند خیلی به این چیزها نمیپرداختن. جوامعی که به یک حداقل معیشتی رسیده بودند  یا به اصطلاح یه نوع ارزش مازادی درآن ها بوجود آمده بود, کم کم  توجه می‌کردند به مسائلی که درمورد نظم طبیعت یا چیزهایی که دائم تکرار میشود و اینها میخواستند ریشه این ها را بفهمند و ربط بدهند به امور دیگه, این چیزهاست که منشا علوم طبیعی بوده. ریاضیات هم به نوعی در ابتدا جز همین علوم طبیعی بوده و به عنوان علم فضا و علم اشکالی که  در فضا هست مطرح بوده و وقتی برمیگردیم به عقب یکی از علوم طبیعی است. در واقع علم طبیعی نظری است. خیلی عجیب بوده که متوجه شده اند که با استدلال, استدلال نظری هندسی می توانید به یک مطالبی پی ببرید و بعدا تجربه کنید ببینید که درست هست. مثلا یه مثلث بکشید نیمسازهای آن را رسم کنید ببینید همیشه از یه نقطه می‌گذرند, این را اول استدلال کنید, بعد بروید هرجای طبیعت یک همچین چیزی رسم کنید می بینید که واقعا همچین چیزی برقرار هست. یعنی با استدلال محض اتفاقی که داره در جهان بیرون میافتد را پیش بینی میکنید. این قدرت استدلال هست که باعث شده علم نظری ریاضیات پیش برود. در واقع یهک مدلی هم شده است برای کسانی مثل ارسطو که علوم را رده بندی بکنن یا حتی بعضی ها اعتقاد دارند که موفقیت ریاضیات در جهان باستان شاید به گونه ای به پیشرفت علوم تجربی صدمه زده, بخاطر این که مردم فکر میکردند همه چیز را میشود بااستدلال فهمید. حالا یک چشمه ای از حقیقت در این باشد ولی همه ی حقیقت این نیست. حالا کاری با این مسائل نداریم و این یه چیز دیگری است.

ولی به هرحال میخواهم بگویم که جوامعی که به نوعی به یک رفاه نسبی رسیده بودند یا اقلا حاکمیت یا اشرافیت آن ها به یک رفاه نسبی رسیده بودند, حاضر بودن یک مقدار هزینه بکنند برای حمایت از علم, همینطور که هزینه میکردند برای حمایت از هنر یا شعر و ادبیات و … جامعه ما هم بی نصیب نبوده, جوامع غربی هم همینطور.

ما در بیت الحکمه مامون رو داریم یا در خارج گالیله مورد حمایت خاندان مدیچی بوده در فلورنس و … و اکادمی افلاطون, که افلاطون خودش از اشرافیت اتن بوده و میبینید که این ها اکثرا با اشرافیت یا یک نوع حاکمیت ثروتمند همراه بوده اند. در واقع این که علوم پایه همراه بشود با کاربرد یک چیز خیلی قدیمی هم نیست به اون صورت. حدود 150 سال پیش شروع شده, شاید به نوعی با شیمی هم شروع شده, رنگسازی و…  که دیدن بکار بردن معلومات شیمی در آن  خیلی مفید است, فیزیک از طریق مهندسی وارد شده و در واقع بیشتر اختراعات قرن 20 ام زیاد ربطی به فیزیک و ریاضی نداشته. مثلا شما احتمالا خیلی شنیدید که ادیسون ادمی بوده که از ریاضیات و فیزیک متنفر بوده. خیلی از این مخترعین در علوم پایه آدم های انچنان قوی ای نبودند و در واقع این که مهندسی گره بخورد به فیزیک یا علوم پایه یک پدیده نسبتا جدیدی است. در واقع شاید فیزیک از زمانی مورد توجه قرار گرفت که بمب اتمی ساخته شد.

حالا من میخواهم بگویم که من وقتی 62 سال پیش وارد دانشگاه شدم, خیلی از اساتید دانشکده های مهندسی پی اچ دی نداشتند. و خیلی از آن ها در دانشکده های مهندسی فقط فوق لیسانس داشتند. برای مثال داشتن دکتری در رشته های مهندسی یک پدیده خیلی قدیمی نیست. دکتری فقط  در رشته های علوم پایه, علوم انسانی و علوم اجتماعی و .. بوده. بعدهاست که در واقع این رشته های مهندسی ملات علمی خیلی بیشتری پیدا کرد, طوری که امروزه در سطح بالای مهندسی خیلی مشکل هست که شما قسمت علوم پایه و مهندسی  را از هم  تفکیک بکنید. خیلی وقت ها با دانشجوهای سابق این دانشگاه که به استنفورد رفتند و مرجع بسیاری شدند در اینجا,  صحبت می کنم و راجع به سابقه شان در ایران و این که تحصیلات دانشگاهی آن ها در دانشگاه, چه چیزی برای آن ها خیلی مفید بوده ویا چه چیزی خیلی مفید نبوده, خیلی بامزه است, این دانشجوها که خیلی های آن ها هم از مهندسی برق بودند, به من میگویند که تحصیلاتی که توی برق داشتن, جز چندتا از دروس اصلی, بقیه چندان اثری نداشته در کارهای بعدی آنها. ولی تحصیلاتی که در ریاضی و فیزیک داشتند بعدها در تحصیلات سطح بالای دکتری که در خارج داشتند خیلی برایشان مفید واقع شده. از یکی که مهندسی برق را هم  ول کرده بود و کارهای فایننس میکرد, مثل خیلی های دیگه که وارد فایننس و اقتصاد و … شدن, پرسیدم که حالا پشیمان هستی که وارد رشته برق دانشگاه صنعتی شدی, گفت که نه اصلا پشیمان نیستم, بسیار هم خوب بود و خوبی آن رقابت بود, بقدری رقابت آنجا کشنده است که من یاد گرفتم به چه صورت کار کنم و این دیسپلین کاری که در من ایجاد شد بعدها خیلی به من کمک کرد. در اون رقابت شدید, این که اگر شما جز 7-8 دانشجوی برتر نشوی احتمالا به یک دانشگاه خوب راه پیدا نمی کنی, بنابراین ما صبح تا شب خیلی بکش کار میکردیم که نمره های لازم را بگیریم, مثل سربازی هست که میگویند ظاهرا آدم می سازد و….

حالا درباره علوم پایه و بخصوص ریاضیات بگویم, اول این که علوم پایه یک چیز واحد نیست, میخواهم بگویم که مثلا قرابت شیمی با مهندسی خیلی بیشتر هست تا قرابت مهندسی با ریاضیات. اقلا از نظر حرفه ای, حالا از نظر معرفتی خیلی بحث های فلسفی میشود کرد,  ولی از نظر حرفه ای خیلی نزدیکتر هست,  یا مثلا زیست شناسی, زیست شناسی هم علوم پایه است, ولی خوب خیلی خیلی نزدیک ترهست به پزشکی تا ریاضی…

یه طورهایی ریاضی در علوم پایه تک افتاده و من می خواهم بگویم که می گویند علوم پایه مظلوم واقع شده, ریاضیات از همه به شدت بیشتری مظلوم واقع شده است و توضیح خواهم داد چرا؟ و سیاست علمی مملکت ما را هم مهندسان میچینند و یک مقداری هم پزشکان, بنابراین هرچه دورتر از فضای این رشته ها باشد بیشتر صدمه میبیند. صحبت کنیم راجع به نقش ریاضی و ارتباط آن با علوم پایه صحبت بکنیم. قدیمیترین ارتباطی که ریاضیات با علوم پایه دارد برمیگردد به ارتباط آن با فیزیک. و من می خواهم بگویم که دو اتفاق خیلی مهم در قرن 17 ام میلادی رخ داد, دو اتفاق مهم پایه گذار این جریان بود که ریاضیات را مربوط کرد به بقیه علوم پایه و از آنجا هم به کل معارف بشری. یه اتفاق مسئله مکانیک نیوتنی هست, نیوتن  کاری که کرد این بود که آن چیزی را که به آن فلسفه طبیعی می گویند, که همان فیزیک باشد به اصطلاح, آن را کاملا دگرگون کرد. در واقع یک پارادایم جدیدی را جایگزین کرد. در واقع چیزی که جایگزین کرد این بود, قبلا از آن به فیزیک ارسطویی که نگاه میکنیم 4 عنصر اصلی را در نظر میگرفتند, آب و آتش و… و وقتی راجع به این ها صحبت میکردند, صحبت ها خیلی کیفی بود. واقعا دو, سه  نتیجه کمی ما بیشتر نداشتیم در فیزیک قبل از نیوتن در تمام دوران باستان. کاری که نیوتن کرد این بود که ما به جای این که بگوییم آتش تمایل دارد به اسمان برود, آب تمایل دارد که جاری بشود, هوا تمایل دارد که  به آسمان  برود, گفت من کاری ندارم, البته اینطوری نگفت ما داریم اینطور تعبیرش می کنیم, گفت من کاری ندارم که علت این چیزها چیست, علت آن را خدا می داند, من میگویم که چطور عمل میکند, من به جای این که با چرایی آن کار بکنم, چگونگی  آن را  مطرح می کنم. و خوب درباره جاذبه درباره چگونگی ش و … رابرت هوک  و مانند آن ها که فلاسفه طبیعی سنتی بودن , میگفتند که نیوتن یک ریاضی دانی است که آمده شهود ما را گرفته و این را دارد به زبان ریاضی بیان می کند, که خود ما هم نفهمیم.

بعد از این که نیوتن نشان داد با همین حرفایی که میزند می تواند قوانین کپلر را نتیجه  بگیرد, و این کاری نیست که هوک وامثال آن می توانند بکنند, در واقع  یک عصر جدیدی در فیزیک راه افتاد,  در واقع این که شما بتوانید نتایج واقعی فیزیکی و نجومی را به روش ریاضی  نتیجه بگیرید. این که در واقع  شما دنبال این نروید که دلایل انسان محوری بیاورید برای این که چرا دو جرم همدیگر را جذب میکنند, بلکه دنبال این باشید که این ها چگونه همدیگر را جذب می کنند, این نه این که بگویم دنبال چرایی  بودن بد هست و… ولی این چگونگی اصلا فراموش شده بود, تصور  میشد چگونگی اگر هم بخواهد درک بشود, زمانی درک میشود که ما چرایی را بفهمیم. در واقع تغییر پارادیمی که صورت گرفت این بود که ما بسیاری اوقات میتوانیم چگونگی را بفهمیم بدون این که چرایی را بفهمیم و این در واقع یک نقطه عطفی بود در این جریان  و این اثر وارد شدن ریاضی بود در فیزیک. حالا یه عده هم به اشتباه تصور میکنند که  نیوتن حساب دیفرانسیل انتگرال را راه انداخت برای این که این کار ها را بکند, در حالی که این اصلا واقعیت تاریخی ندارد,  نیوتن زمانی حساب دیفرانسیل و انتگرال را راه انداخت که هنوز دانشجو بود. هنوز قبل از این بود که وارد بشود به مسائل مکانیک سماوی و کتاب پرینتپیا را حدود 40 سالگی نوشت و اگر فقط از کتاب پرینتیپیا نیوتن بود, ریاضیات در فیزیک آنطور جلو نمیرفت, حالا توضیح میدم چرا…

یکی از چیزای خوب این هست که شما بروید به این کتاب پرینتیپیا نیوتن نگاه کنید, این که کتاب واقعا یک شاهکار عجیبی هست. در سراسر کتاب فقط یک لم هست از حساب دیفرانسل انتگرال, برخلاف آن چیزی که ممکن است  فکر کنید. نیوتن بخاطر حملاتی که به حساب دیفرانسیل انتگرال میشد, که میگفتند  مبنای خیلی متزلزل فلسفی دارد, میخواست بگوید که نیازی به این که از حساب دیفرانسیل انتگرال استفاده کند, برای این که مکانیکش رو بیان کند, ندارد. برای همین تمام استدلال این کتاب پرینتیپیا  غیر از یک لم که جایی دیگر مجبور میشود استفاده کند, میگوید که من این لم را بکار میبرم برای این که بخواهم استدلال هندسی بکنم خیلی طول می کشد, بنابراین من این لم را می پذیرم از طریق حساب دیفرانسیل. بعد بقیه کتاب همه با استدلال های هندسه مخروطاتی هست, هندسه مخروطاتی را دیگر امروزه توی دبیرستان درس نمی‌دهند ولی نیوتن استاد بلامنازع آن بود, در واقع کتاب شاهکار ریاضی هست. واقعا چیز عجیب و غریبی هست. ولی مطمئنا اگر قرار بود این مبنای پیشبرد فیزیک قرار بگیرد, نمیشد فیزیک جلو برود چون شما باید یک نابغه‌ای مثل نیوتن باشید که به آن روش فیزیک را جلو ببرید. اتفاق بزرگی هم که افتاد این بود که همزمان لایب نیتس هم حساب دیفرانسیل انتگرال را به یک شیوه دیگه ای  بیان کرد, که آن شد مبنای کاربرد ریاضیات در فیزیک, بعد هم مهندسی.

 

باید برگردیم عقب, این در واقع شروع می‌شود از خوارزمی و جبر, تا قبل از خوارزمی شما به ریاضیات نگاه کنید قسمت عمده آن هندسه  بود و این که ریاضیات یک جورایی کاملا معطوف بود به معناشناسی  و شهود و… و در واقع محاسبه جایی زیادی نداشت در ریاضیات,  با اختراع جبر بود که محاسبه جای خودشو کرد در ریاضیات پیدا کرد. و جبر هم خیلی در دوره تمدن اسلامی پیشرفت کرد و هرچند که جبر رو با نوتیشن امروزی نمینوشتند, البته چیز مهمی بود که کلمه شی و مجهول رو ابداع کرد خوارزمی و ایکس رو اختراع کرد. ایکس در واقع همون شی خوارزمی هست. ولی در واقع بیشتر مینوشتند و به صورت فرمول بیان نمی کردند. این بعدها بود که در اروپا ویت و دیگران این نوتیشن جبری را به کار بردن, ولی نوتشین جبری و امکان محاسبه بود که راه را باز کرد برای بکار بردن ریاضیات در فیزیک و مهندسی و چیزهای دیگر.

محاسبه خیلی شبیه تجربه هست. مردم خیلی صحبت می کنند راجع به این که از زمان گالیله و نیوتن و… توجه به تجربه خیلی کمک کرد که علم جدید پا بگیرد,  این درست است. تجربه خیلی مهم بود ولی چیز دیگری که کمتر راجع به آن صحبت میشود, بخصوص در مفاحل تجربی, این است که محاسبه همان اندازه تاثیر در پیشبرد علم, بخصوص فیزیک تاثیر گذاشت. این محاسبه در ریاضیات باستان نبود, در ریاضیات بعد از جبر بوجود آمده بود و در واقع یکی از قهرمان های اصلی آن لایب نیتس بود. لایب نیتس معتقد بود با محاسبه و الگوریتم شما میتوانید همه‌ی مسائل را درک کنید, من جمله مسائل فلسفی و…. برنامه های عجیبی و غریبی داشت, که گفتن  این ها جای خودش رو می طلبه. ولی حساب دیفرانسل انتگرال به صورتی که مورد کاربرد قرار گرفت و به نوعی پایه علم جدید شده, با نوتیشن و روشی بود که لایب نیتس به کار برد .این dx , dy  و …علامت انتگرال و فهمیدن تغییر متغیر و .. این ها کار لایب نیتس بود. درک نیوتن از حساب دیفرانسیل انتگرال به نوعی امروزی تر بود. شبیه  به مسائل حد و پیوستگی و .. بود که در واقع نمی توانست مبنا قرار بگیرد برای محاسبه. در واقع این یک جوری نقش معرفتی ریاضی هست. هیچ  ناراحت نمیشوم وقتی مردم میگویند ریاضیات زبان علم است. بله زبان علم هست, اما زبان به یک مفهوم عمیقی زبان هست. نه به معنای زبان فارسی, زبان ترکی و…که میتوانی هرکدامش را جایگزین  یکی دیگری بکنی. هیچ جایگزینی ما برای زبان ریاضی نداریم, در واقع علم جدید بدون ریاضیات به خصوص حساب دیفرانسیل انتگرال اصلا عملی نیست این پیشرفت هایی هم که در علوم کامپیوتر و…  انجام شده, همه  مبتی بر این هاست, حالا میشود تصور کرد یک روزی انسان با کار کردن با اعداد بزرگ اینقدر مسلط بشود که دیگر کلا مبنای ریاضیات عوض شود. ولی هنوز آن روز نرسیده و من فکر می کنم اقلا 50 سال فاصله داریم.

بدون ریاضیات شما فیزیک مدرن ندارید و وقتی فیزیک مدرن نداشته باشید, مهندسی مدرن هم ندارید, در واقع اگر شما بخواهید علوم پایه و ریاضیات را توجیه کنید, یک نقش معرفتی دارد و نقش معرفتی اش هم این هست. یک تمثیلی هست از فیلسوف معروف کوین, که حالا من این تمثیل را جای اصلی که آمده, برای آن مقصود اصلی کوین دوست ندارم. تمثیل قشنگی هست که من فکر میکنم جاهای دیگر کاربرد داره و خوب هست. کل معرفت امروزی را به یک شبکه خیلی عظیم  تشبیه میکند, که این شبکه یک مرکزیتی دارد, یک لبه هایی دارد. لبه اش همان کاربردهاست, همانجایی که ارتباط دارد با دنیای بیرون, مرکزو مغزهمان منطق محض و ریاضیات هست. و بعد میگوید که شما هرچه به لبه نزدیک میشوی امکان تغیر و نوسان بیشترهست و هرچه به مرکز نزدیک میشوی ثابت ترهست و امکان تغییرات در آن کمترهست. و این تافته بهم بافته را شما نمی توانید جایی از آن را دست بگذارید بدون این که بروی همه شبکه تاثیر بگذارید, چون همه باهم در ارتباط هستند و در کشورهای پیشرفته این یک درک عمومی است که بوجود آمده  و این درک زمانی که قبل انقلاب این دانشگاه تاسیس شد, در آن بود. که همه این معارف بشری حتی این معارف کاربردی, این ها یک تافته است که نمیشود یک قسمتی را داشت و یک قسمتی را نداشت. همه معارف بهم مرتبط است,  پس باید همه این معارف را باهم داشت یا اصلا نداشت. هرکدام از این ها جای خودش را دارد و باید حمایت بشود. نقش ریاضیات هم مرکز این تافته است و به گونه ای دور از کاربردها است و بنابراین کمتر مورد توجه کسانی قرار میگیرد که پول دست آن هاست و.. به این دلیل ریاضیات بیشتر از رشته های دیگر در علوم پایه مظلوم واقع می‌شود.

اما میخواهم بگویم که بیش از این بوده, هرکدام از این دو نقش دارد,  یک نقش معرفتی دارند که من خیلی کوتاه به آن اشاره کردم, یک نقش حرفه ای هم دارند, که این نقش حرفه‌ای است که ریاضیات در این 20 سال اخیر خیلی در کشور صدمه دیده.

نقش حرفه ای یعنی چه؟ هنجارها و فرهنگ حاکم بر ریاضیات واقعا متفاوت هست از رشته های علوم تجربی, این تفاوت را بیشتر در مقایسه  با زیست شناسی و شیمی میبینید تا فیزیک, فیزیک یک بخش نظری دارد که از نظر من کاملا ریاضی است.

بگذارید من تفاوت های فرهنگی را بگویم, تفاوت های فرهنگی‌ای بین ریاضیات و سایر رشته های علوم پایه هست و کسانی که میخواهند از علوم پایه دفاع کنند توجه داشته باشند که این تنوع تفاوت ها خیلی خیلی جدی هست. و خیلی از افرادی که می خواهند از علوم پایه دفاع کنند, باز ریاضیات به دلیل این تفاوت های فرهنگی و حرفه ای که وجود دارد مغفول می ماند, چند مثال به شما می گویم.

یکی از این مثال ها مقاله مشترک هست, یک چیز بامزه به شما بگویم, نزدیک به 50 سال پیش, زمانی که من به ایران آمدم, مقاله‌ای درباره این که  مقاله های ریاضی چند نویسنده مشترک دارند چاپ شد, در آن زمان 85 درصد مقاله های ریاضی تک نویسنده ای بود. 14 درصد 2 نویسنده داشت و فقط1 درصد بیشتر از 2 نویسنده داشت. البته امروزه تحت فشارهایی که برای چاپ مقاله هست وضعیت عوض شده. مردم بیشتر برای کار تحقیقاتی باهم همکاری میکنند , امروزه مقاله های تک نویسنده  ای در ریاضیات حدود 50 درصد هست و این 50 درصد کاملا متفاوت از سایر رشته هاست. هیچ  رشته علوم پایه دیگری نداریم که 50 درصد مقالات آن تک نویسنده ای باشد.

یکی دیگر ترتیب نویسندگان هست. مثلا در رشته زیست شناسی برای یک مقاله حدود 20 تا 30 تا نویسنده عنوان میکنند و ترتیب ها مهم هست. هرکدام یک معنا دارد… در ریاضیات اسم نویسنده ها در 99 درصد مقالات به ترتیب الفبا است, علت هم این هست که نوع کار مشترکی که می کنند این هست که چند نفر میشنند, سر و کله‌ی هم دیگر میزنند و جمع زیادی با هم صحبت می کنند, آخرش معلوم میشود چه کسی چه گفت و چه کسی باعث شده  قضیه اصلی ثابت بشود. بنابراین سهم افراد رو خیلی نمیشود مشخص کرد. مگر در مواقع خیلی استثنائی که  کسی خیلی تنبلی کرده باشد, بخواهند او را تنبیه بکنند. ولی معمولا ترتیب, ترتیب الفبایی است. در این دانشگاه چند سال طول کشید که کمیته ممیزی قانع شد که شرایط  در ریاضی به این شکل است. مثلا گاهی یک نفر بیشترین کار را کرده بود و در الفبای انگلیسی اسم او با z شروع می شد واسم او در انتهای لیست اسامی نویسندگان می آمد. میگفتند که این فرد سهم زیادی در نوشتن مقاله ندارد. مدت ها دراین دانشگاه طول کشید که این را جا انداختیم که تو مقالات ریاضی سهم نویسندگان مساوی هست و ترتیب ریاضیات فقط برحسب الفباست. ولی همه دانشگاه ها هنوز به این موفقیت نرسیده‌اند.

یکی دیگر نوشتن مقاله با استاد هست, اصلا در ریاضیات دنیا رسم نیست که اسم استاد روی مقاله دانشجوی دکتری بخورد. این خیلی استثنائی است که اسم استاد روی مقالات ریاضی بیاید, معمولا استادها کسر شان خودشان می دانند اسم خود را روی مقاله ای که دانشجو نوشته بزنند. به دلیل این که اولین مقاله دکتری که یک دانشجو می نویسد, مثل اولین کتاب شعری هست که یک شاعر منتشر می کند و معمولا شعرهای آن هنوز نپخته است و سبک خودش را  پیدا نکرده. یک استاد جا افتاده در یک دانشگاه خوب معمولا حاضر نیست اسم خود را روی مقاله ای که دانشجو نوشته بگذارد, ولی در ایران بیشتر ارتقاهایی که  صورت میگیرد, دانشجو هایی که استاد میشوند, برحسب کارهای دانشجوهاست و این یکی از مشکل هاست. مثلا یکی از مشکلاتی که ما در همین دانشگاه داشتیم این است که یک عده از همکاران عزیز ما نمیتوانند استاد بشوند, چون به اندازه کافی دانشجوی دکتری نداشتند که مقالات مشترک شان به حدی که دانشگاه میخواهد باشد.

یکی دیگر طول مدت داوری و قضاوت مقالات هست. در ریاضی  خیلی نادر هست که یک مقاله ای که شما به یک مجله می دهید کمتر از 6 ماه جواب  بیاید که پذیرفته شده‌است یا خیر. همان 6 ماه هم نادر است. گاهی وقت ها مقالات چندسال طول می کشد تا نتیجه بدهد. در بعضی علوم, مثل شیمی و زیست شناسی و .. در دو سه هفته جواب میاید. دلیل هم این هست که در این رشته ها مقالات در واقع گزارش آزمایش هایی هستند که انجام شده. ویک نفر که اهل فن هست مقاله را می خواند و بررسی می‌کند که چقدر معقول هست و چقدر احتمال دارد که درست باشد و گاهی هم ممکن هست  از دیتا ها سوال بکند و… ولی در ریاضی مقاله صد صفحه ای که می فرستید انتظار هست که طرف برود این صد صفحه و اثبات ها رو بخواند ببیند درست هست یا خیر. این معمولا عملی نیست, فقط کسی که خیلی تخصص داشته باشه در آن قسمت ممکن هست این کار را بکند. داوری مقالات خیلی طول میکشد و این به دانشجوهای دکتری صدمه میزند. تقریبا هیچ دانشجوی دکتری در دانشکده ریاضی سروقت فارغ التحصیل نمیشود. سر موعدی که وزارت علوم تعیین کرده و همه باید جریمه  شهریه  بدهند, چون مقاله در تایمی که به لحاظ قوانین و مقررات لازم هست پذیرش نمیگیرد.

یکی دیگر باز در همین دانشگاه خودمان که باز جاهای دیگر هست, میگویند ما مقالاتی را حساب می کنیم که در 2 یا مثلا 5 سال اخیر پذیرش شده باشد. این خیلی برای ریاضی مسخره است. در واقع خود بنیان گذار   ISI که مرجع خیلی هاست, آمد گفت که بین رشته ای کار نکنید, ضوابط رشته ها باهم فرق دارد و دو رشته را گفت, بیوشیمی و ریاضی, گفت این ها را باهم مقایسه بکنیم. در بیوشیمی مقاله ای که دوسال از عمرش گذشته باشد دیگر تقریبا اعتباری ندارد. در ریاضی اوج سایتیشن یک مقاله به طور متوسط ده سال بعد هست. بنابراین وقتی اساتید و دانشجوهای جوان ما را محروم می کنند که مقالاتی که 5-6 سال پیش نوشتن برای ارتقا ایشان به حساب بیاید واقعا ظلم بزرگی است.زیرا در ریاضی ارزش یک مقاله به طور متوسط 10 سال بعد تازه مشخص میشود. در واقع این ماندگاری مقالات هست که ضابطه است. این چیزها معمولا در ریاضی با بیشتر رشته ها متفاوت است.

تعدد مقالات, یکی دیگر از مشکلاتی بود که ما با کمیته ارتقا و یا ممیزی دانشگاه داشتیم تعداد مقالات هست که متاسفانه مرجع قرار میگیرد. یکی از دوستان ما 10 دانشگاه اول امریکا که مرجع همه درعلوم پایه است در نظر گرفت. انتشارات اساتید را در سه رشته ریاضی و فیزیک و شیمی از نظر کمیت مقایسه کرد. در این 10 دانشگاه  برای ریاضیات به طور متوسط 1.1 در سال بود, فیزیک  4.3 و شیمی هم حدودا 7 بود . در دانشگاه ما به اشتباه شیمی و ریاضی باهم مقایسه میشود. بعضی متولیان دانشگاه می گفتند که دانشکده ریاضی تنبل است. مشکلات اداری, فرهنگی و حرفه ای که ریاضیدانان در ایران دارند, واقعا یک همچین چیزهایی است. خیلی هم جدی و اثر گذار است.

مثلا همین دانشکده ما, 50 سال پیش که امدم در بیشتر موضوع هایی که آن زمان در دانشکده بود, فکر میکردم بیشتر موضوعات رو من بهتر از بقیه میتوانستم درس بدهم.10-12 سال پیش که بازنشسته شدم هیچ موضوعی نبود که در آن کسی بهتر از من نباشد. و این نشان میدهد که دانشکده پیشرفت کرده و خیلی هم پیشرفت کرده. این همکاران واقعا افراد  بسیار تحصیل کرده و باسوادی هستن و خیلی  به آن ها در این دانشگاه ظلم میشود. ما متاسفانه مکررا دیدیم که متولیان پژوهش در دانشگاه میگویند که شما به اندازه کافی کار نمی کنید. در حالی که من می دانم که این دوستان ما واقعا  کارمیکنند و خیلی هم ادم های باسوادی هستند. وقتی با 50 سال پیش مقایسه میکنم می بینم که سطح دانشکده چقدر پیشرفت کرده. من 50 سال پیش واقعا نمی توانستم دانشکده ریاضی را با دانشکده فیزیک مقایسه کنم, دانشکده فیزیک را خیلی برتر از لحاظ سطح تحصیل اساتید و سطح معلومات در رشته خودشان می دانستم. ولی الان من هیچ خجالت نمی کشم دانشکده ریاضی را با هر دانشکده دیگری در دانشگاه مقایسه کنم.

حالا بخواهم جمع بندی بکنم, خلاصه ما برای حمایت از علوم پایه چه کار باید بکنیم؟

به نظر من بهترین دلیلی که باید از علوم پایه حمایت بکنیم اینست که بگوییم ترویج علم ذاتا یه شاخصه‌ی برجسته یک جامعه متمدن هست و این همه شعار که داده میشود که ما جامعه معنوی داریم, اگر ادعا می کنیم جامعه معنوی داریم باید از این معنویات حمایت بشود. پس باید ازعلم پایه, از کنجکاوی بشر برای این که بفهمد نظم جهان چیست, باید دفاع بشود. من مخالف این که به کاربردها هم توجه بشود نیستم, ولی باید بفهمیم که برای پیشبرد کاربرد های مادی هم, دانستن نقش و ضرورت علوم  پایه ضروری است و بدانیم جایگاه واقعی آن کجاست و از علوم پایه انتظار نداشته باشیم دستاوردهایی را ارایه بدهد که رشته هایی که مستقیما کاربردی هستند ارایه میدهند. وقتی ما این را بفهمیم که هرکدام از این معارف جایگاه در کل این شبکه در هم تنیده معارف خودشان را دارند,  آن وقت بهتر می فهمیم که چطور باید از علوم پایه دفاع کرد. و واقعا نظر من این هست که از این سطحی گری و این شعار که علوم پایه خیلی کاربرد دارد و این که شما کافی است که یک مقدار پول در علوم پایه بریزید تا نتایج را ببینید بگریزید. اینطوری نیست!

 

فیلم ضبط شده این جلسه را می‌توانید از کانال آپارات ژرفا تماشا کنید…

همچنین صوت جلسه را می توانید از اینجا دریافت کنید…

نوشته ۵۰ سال با ریاضیات ایران اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
https://zharfa90.ir/%db%b5%db%b0-%d8%b3%d8%a7%d9%84-%d8%a8%d8%a7-%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%b6%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/feed/ 0
روایتی از برنامۀ گشت رصدی تخت سلیمان – مرداد ۱۴۰۲ https://zharfa90.ir/%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%db%80-%da%af%d8%b4%d8%aa-%d8%b1%d8%b5%d8%af%db%8c-%d8%aa%d8%ae%d8%aa-%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85/ https://zharfa90.ir/%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%db%80-%da%af%d8%b4%d8%aa-%d8%b1%d8%b5%d8%af%db%8c-%d8%aa%d8%ae%d8%aa-%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85/#comments Fri, 18 Aug 2023 14:55:59 +0000 https://zharfa90.ir/?p=3523 برنامۀ گشت رصدی مجموعه تاریخی تخت سلیمان ویژه بارش شهابی برساوشی، در تاریخ ۲۱ و ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ برگزار شد. در ادامه، می‌توانید روایت یکی […]

نوشته روایتی از برنامۀ گشت رصدی تخت سلیمان – مرداد ۱۴۰۲ اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
برنامۀ گشت رصدی مجموعه تاریخی تخت سلیمان ویژه بارش شهابی برساوشی، در تاریخ ۲۱ و ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ برگزار شد. در ادامه، می‌توانید روایت یکی از همراهان را از داستان این سفر بخوانید.

 

چند روز پیش خیلی اتفاقی چشمم به پوستر رصد افتاد، چیزی که از زمانی که وارد دانشگاه شدم همیشه می‌خواستم تجربه‌ کنم اما هیچ وقت قسمت نشده بود. بلافاصله برای دوستم پیام فرستادم و پیشنهاد دادم که برویم. دوستم هم با انرژی موافقت کرد و ما خیلی سریع و ساده ثبت‌نام کردیم. خیلی مشتاق بودم اما تا شب قبل از سفر، باورم نمی‌شد که به این راحتی تصمیم به رفتن گرفته‌ام، وقتی مدت‌ها این آرزو را داشتم که به رصد بروم. روز موعود فرا رسید. شب قبل از حرکت به جلسه توجیهی رفتیم، و همه چیزهایی که نیاز داشتیم در مورد رصد و تجهیزات برایمان توضیح داده شد. صبح روز بعد، آماده شدم و وقتی به محل اتوبوس رسیدم، بقیه را با چمدان‌هایی که به اندازه مسافرت یک هفته‌ای می‌آیند دیدم، در حالی که من فقط یک کوله پشتی داشتم. ساعت ۹ صبح راه افتادیم و پس از چندین ساعت مسافرت با چند وقفه، حدود ساعت ۶:۵ دقیقه به مقصد رسیدیم. منظره‌های زیبا و مسیرهای پر فراز و نشیب و چالش‌برانگیز به منظره خاطره‌انگیزی تبدیل شدند.

تخت سلیمان تکاب، با آسمان پاک و بدون آلودگی نوری، یکی از بهترین مکان‌ها برای رصد ستاره‌ها بود. همچنین، فردی که در تخت سلیمان حضور داشت، با حوصله و دقت تمام، همه اطلاعات مربوط به مکان را برایمان توضیح داد. مجموعه تخت سلیمان با قدمت ۳۰۰۰ ساله، یکی از زیباترین و مهم‌ترین میراث‌های تاریخی ایران است و در سال ۲۰۰۳ به عنوان میراث جهانی با پنج معیار یونسکو ثبت شده است. این مکان با آثار تاریخی مانند آتشکده، ایوان، معبد و زندان سلیمان، پذیرای گردشگران است. ولی چیزی که واقعا من را جذب کرد، چشمه‌ی تخت سلیمان بود. یک چشمه آب گرم با عمق حدود ۱۱۲ متر و دمای ثابت ۲۱ درجه سانتی‌گراد در سطح آن؛ که حتی تو زمستان و برف هم آب آن یخ نمی‌زند! این چشمه با آب‌ سمی‌ و افسانه‌هایی که پیرامون آن شنیدم، برایم جذابیت خاصی داشت. و آن فرد معرف مجموعه می‌گفت اگر روزی به تکنولوژی‌ای دست پیدا کنیم که بتوانیم کف این چشمه را بازدید کنیم به گنج‌های ارزشمندی دست پیدا می‌کنیم!
در ادامه ما به سمت تالاری رفتیم که گفتند مکان مشورت رهبران قدیم بوده. آنجا، یک نقشه بزرگ از مجموعه تخت سلیمان به ما نشان داده شد. یاد گرفتیم که در دوران زرتشت، بادگیرها را به سمت شمال نمی‌بستند، چرا که باور داشتند باد سردی که از شمال می‌وزد، باد اهریمنی است. آب و آتش به عنوان دو عنصر متضاد، در نزد آنان مقدس‌تر از باد و خاک بودند برای همین معبد آتش یعنی آتشکده و معبد آب یعنی معبد آناهیتا داریم اما معبد خاک و باد خیر. همچنین گفت عبارت “ای وای” که ما به کار می‌بریم، در واقع “ای بای” است و یادآور دعای باستانی ایرانیان و صدا زدن خدای باد است. مجموعه تخت سلیمان که به فرم بیضی است به تقلید از چشمه‌ی آن ساخته شده بود. ۳۸ برج در اطراف آن وجود داشت و در نزدیکی دو دروازه، تعدادشان بیشتر بود. این دو دروازه در جنوب شرق و شمال قلعه سلیمان بودند. تمام مجموعه ۱۲ هکتار وسعت داشت. از دروازه شمالی وارد می‌شدیم و مستقیم به سمت آتشکده می‌رفتیم، سپس به معبد آب می‌رسیدیم. نیمه بیضی شرقی برای کارهای مذهبی و دینی و نیمه بیضی غربی برای کارهای سیاسی و اداری اختصاص یافته بود. وقتی غروب به پایان می‌رسید، ما در همان مکان به تماشای غروب خورشید رو به منظره‌ی زیبای آن منطقه ایستادیم. عکس‌های زیبایی گرفتیم و سپس به سمت آتشکده‌ رفتیم. آتشکده آذرگشنسب، بزرگترین آتشکده ایران در دوران ساسانیان بود. در آن دوران، آنقدر آتش برایشان مقدس بوده که به آن نزدیک نمی‌شدند تا با نفسشان آن را آلوده نکنند یا کسی که به آتش نزدیک می‌شد باید صورتش را با چیزی می‌پوشاند. حتی خاموش نشدن این آتش هم برایشان خیلی مهم بوده و آن را به ۴ قسمت تقسیم می‌کردند و از آن با نهایت ظرافت محافظت می‌کردند. داستان‌هایی هم وجود دارد که گفته می‌شود ۷۰۰ سال این آتش روشن بوده.
بعد از آن به معبد آناهیتا رفتیم، که معبد مقدسی برای الهه آب و باروری بود. در آن زمان برای زنان ارزش خیلی زیادی قائل بودند و آن را مقدس می‌شماردند و مظهر باروری و برکت همانند آب برای خاک و حاصل‌خیزی می‌دانستند؛ به همین دلیل اسم این خدا را آناهیتا یعنی بی آلایش، پاک، به دور از آلودگی و ناپاکی گذاشتند. در آن زمان در این معبد، آب دریاچه از طریق آب‌راهه‌ای به صورت آینه روی زمین جاری و پهن می‌شد و تصویر آسمان بر روی زمین می‌افتاد، گویی آسمان و زمین به هم پیوند خورده باشد.

گذشت و به شب نزدیک می‌شدیم، کم کم ستاره‌ها در آسمان ظاهر می‌شدند. یکی از بچه‌ها ناگهان با صدایی بلند گفت که شهابی را دیده است. و از آن پس همه توجه‌مان را به آسمان جلب کردیم تا چیزی را از دست ندهیم. هوا داشت خنک می‌شد، و این که آن ابتدا به ما گفته بودند لباس گرم بیاوریم، حال دلیل آن واضح‌تر بود.
زمانی‌که در حال بازگشت به اتوبوس بودیم تا وسایلمان را به مجموعه بیاوریم، یک لحظه نگاهم به آسمان افتاد. روشنایی عجیبی در آسمان بود، اما به هیچ وجه نمی‌توانست ابر باشد. برنامه‌ی «Night Sky» را باز کردم تا آسمان را بهتر ببینم. چه حس و حالی بود وقتی فهمیدم راه شیری را می‌بینیم! چیزهایی که آن شب دیدم، به اندازه‌ی یک خواب باورنکردنی بود. فکر نمی‌کردم انقدر زیبایی در آسمان را بتوانم ببینم.

و باید بگویم که ما اولین و آخرین تیم بودیم که کنار آن دریاچه‌ی عجیب، آسمان را رصد می‌کردیم. شاممان هم غیر قابل بیان است: لوبیا پلویی که فراموش نخواهد شد. هر چه پیش می‌رفت هوا سرد و سردتر می‌شد و همه به دنبال پتو و لباس‌های گرم برای پوشیدن بودند. همچنین نورهای سفید، باعث می‌شد دیدمان را از آسمان محدود کند، برای همین همه با نوارچسب قرمز بر روی چراغ‌‌قوه‌ها و موبایلشان اینور آنور می‌رفتند. ما را برای شمارش و گزارش‌نویسی شهاب‌ها تیم‌بندی کردند. ما تیم ۵ یا ۶ بودیم؛ همه بر روی زیراندازها دراز کشیدیم و به تیکه‌ای‌ از آسمان که برایمان مشخص کرده بودند، نگاه کردیم تا شهاب‌های آن قسمت را بشماریم و دقیقه‌ی رؤیت آن را ثبت کنیم. سوز سرما به قدری شدید بود که انگار در دمای صفر درجه بودیم، درحالی که دمای هوا فقط ۱۷ درجه سانتی‌گراد بود! همگی به یکدیگر نزدیک شده بودیم تا گرم شویم. بعد از آن یک شگفتانه برای دکتر رضایی داشتیم: تولدشان! با ورود کیک‌ها، شمارش شهاب‌ها متوقف شد. تا پایان شب، حدود ۳۰۰ شهاب را‌ رصد کردیم. کهکشان زیبای راه شیری، و طلوع زیبای هلال ماه و خورشید و صورت فلکی جبار و حتی سیاره مشتری و قمرهای آن را دیدیم. تعداد صورت فلکی و جایگاه نسبی‌شان در آسمان را یاد گرفتیم؛ و بعد درباره‌ی جهان‌های موازی و برش‌های مختلف این بحث و چرایی اهمیت آن صحبت‌هایی کردیم. در نهایت، ساعت ۷ و خورده‌ای از صبح، این مجموعه را ترک کردیم و راهیِ گنبد سلطانیه شدیم.

اتوبوس به آرامی حرکت می‌کرد و همه در آن ساعات خواب بودیم. پس از بازدید از گنبد سلطانیه و صرف ناهار، به دانشگاه برگشتیم. این سفر، با مسیر طولانی‌اش، خاطره‌های خیلی به‌یادماندنی‌ای برایمان به یادگار گذاشت. امیدوارم دوباره فرصت داشته باشم تا چنین اتفاقی را تجربه کنم.

نوشته روایتی از برنامۀ گشت رصدی تخت سلیمان – مرداد ۱۴۰۲ اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
https://zharfa90.ir/%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a8%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%db%80-%da%af%d8%b4%d8%aa-%d8%b1%d8%b5%d8%af%db%8c-%d8%aa%d8%ae%d8%aa-%d8%b3%d9%84%db%8c%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85/feed/ 48
به چه معنا جامعه مقدم بر علم است؟ https://zharfa90.ir/%d9%86%d8%b4%d8%b3%d8%aa-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d8%a8%d8%a7-%d8%b9%d9%84%db%8c%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%b4%d9%81%d8%a7%d9%87/ https://zharfa90.ir/%d9%86%d8%b4%d8%b3%d8%aa-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d8%a8%d8%a7-%d8%b9%d9%84%db%8c%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%b4%d9%81%d8%a7%d9%87/#respond Sat, 20 May 2023 18:54:18 +0000 https://zharfa90.ir/?p=3482 به چه معنا جامعه مقدم بر علم است؟ بحث این است که آیا آدم‌ها مقاله‌های همدیگر را می‌خوانند؟ اصلا کارهای هم را می‌بینند؟ ارتباط واقعی […]

نوشته به چه معنا جامعه مقدم بر علم است؟ اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
به چه معنا جامعه مقدم بر علم است؟

بحث این است که آیا آدم‌ها مقاله‌های همدیگر را می‌خوانند؟ اصلا کارهای هم را می‌بینند؟ ارتباط واقعی آیا وجود دارد؟ و گمان می‌شود که ما اصلا باید در دانشگاه، هدف‌‌مان این باشد که آدم‌ها کنار هم قرار بگیرند؛ بتوانند با هم دیگر درباره‌ی کارهایشان حرف بزنند. این هم معمولا ذهن را با سرعت زیادی از سمت جامعه علمی می‌برد به مساله‌ی ارزشِ گفت و گو در علم. علم در واقع در اینجا به نظر می‌رسد که عرصه‌ی گفت و گوع هست. آدم‌ها بنشینند با هم دیگر حرف بزنند؛ صحبت کنند؛ هر کدوم نظراتشان را بگویند؛ نظرات هم را بشنوند و در حین گفت‌و‌گو یک پیشرفتی حاصل بشود.
ولی حقیقت این است که خود گفت‌و‌گو شاید چندان کاری برای علم انجام ندهد. شاید عجیب به نظر برسد. ما معمولا می‌شنویم که گفت و گو در واقع آنقدر مهم است در علم که به نوعی در ذات علم شاید تعبیر بشود. علم گفت‌و‌گو بین آدم‌هایی است که کار علمی می‌کنند. ولی شاید امروز کمی من تلاش کنم درباره‌ی این فکر کنم که آیا واقعا گفت‌و‌گو خیلی معناییت دارد در خود علم و البته گفت‌وگوهای علمی شخصیت‌های بزرگ علمی را یا گفت‌وگوهای علمی‌ای که در مسائل بغرنج در نقاط عطف تاریخ علم اتفاق افتاده {را} از یاد نمیبریم. همیشه ثبت شده اند برای ما {و} یک مرجع هستن. مثلا شاید مشهورترینش، گفت‌گوی لایب‌نیتس و نیوتن به صورت غیر مستقیم و بعد از گفت‌گویی که با کلارک داشت به صورت مستقیم. ولی چرا مساله گفت و گو را دارم مورد توجه قرار میدهم؟ چون در واقعا مقارن مفهوم جامعه است یعنی ما معمولا مفهوم جامعه را در مقارنت مفهوم گفت‌وگو درک می‌کنیم. این اجازه نمیدهد، یک اشتباهی رخ می‌دهد که اجازه نمی‌دهد ما به مساله نفوذ کنیم. برای اینکه این ماجرا خوب فهمیده بشود، شاید توجه کردن به یکی دوتا مورد که در آن جامعه علمی خودش رو خیلی نشون داده‌است بتواند به ما یک سرنخ‌هایی بدهد یک مثال از این ماجرا {خب الان گفتم} که خیلی بارز هست، بین لایب نیتز و نیوتن بوده است، بین لایب نیتز و کلارک بوده‌است. خیلی گفت وگوی عقلانی و درست و درمانی نیست. آقای کلارک و لایب نیزتیز رو نمیدونم دیده‌اید یا نه یک‌جور بیشتر جنگ است، حتی تبدیل به جنگ عقیدتی می‌شود.
یک مورد دیگری است که خیلی جالب است و برای خودم جذاب است، درگیری‌های ماخ با بولتزمن است. اونجا هم در واقعا گفت‌وگویی در کار نیست. یعنی درست است که این‌ها دارن با هم تعامل علمی می‌کنند ولی یک تعامل علمی خیلی خشن و حالا آدم نمی‌داند، می‌شود اسم همچین‌چیزی را گذاشت گفت و گو ؟ می‌دانید منجر به دشواری بسیار بزرگی برای بولتزمن شد اون ماجراها تا نهایتا خودکشی بولتزمن. شدت مراوده در او منجر به روان پریشی و خودکشی می‌شود.
اگر الگوی گفت و گو شبیه این چیزها باشد در علم یا دست کم بارزترین گفت‌گوهایی که ما می‌شناسیم یک چیزهایی از این دست باشند، سوال برانگیز می‌شود که گفت و گوی علمی چه‌جور چیزی است.
چون در گفت‌وگو ما معمولا الگویی را تصور می‌کنیم که یک نفر صحبت می‌کند و بعد نفر مقابلش سعی می‌کند با یک پذیرشی به او گوش کند بعد یه جواب‌هایی بدهد و اون یکی هم سعی می‌کند، گوش شنوا داشته‌باشد. این‌هایی که ما می‌بینیم، این شکل و شمایل را ندارد.
یک مورد گفت و گوی دیگر بین اینشتین و بور که حالا باز یکم صلح آمیز تر است ولی آن‌جا هم شما یک عنصری از خشونت می‌بینید در این مراوده‌های علمی. و این عنصر خشن چه‌کار می‌کند، وسط این چیزی که اسمش را می‌گذاریم گفت و گو علمی؟
من می خواهم ازتون بپرسم جامعه‌ی علمی چیست؟ یعنی احتمالا این مثال‌هایی که داریم می‌زنیم از جاهایی است که جامعه علمی وجود دارد دیگر. خب لایب نیتز و نیوتن عضو جامعه علمی‌اند. این جامعه علمی چه‌جور چیزی است و به چه دردی می‌خورد؛ اگر محل تبادل آرا نیست.
من یک ارجاعی می‌دهم به یک گفتاری که یکم کلاسیک بشود حرف‌هایم، یک ذره داخل ادبیاتش یک ارجاعاتی می‌خواهم بدهم؛ از اونجا پیگیری کنید این مساله را.
می‌دانید یکی از کسانی که خیلی مساله جامعه علمی رو به نحو علمی، به نحو کلاسیک مطرح کرد؛ تامس کوهن بود. کوهن یکی از کسانی بود که در زمانی که فیلسوفان و دانشمندان از روش علمی صحبت می‌کردن و طوری ازش صحبت می‌کردن که روش علمی، یک روش یکتاست که شما با پیگیری این روش یکتا به نتایج درست می‌رسید؛ به یک طرحی می‌رسید. اعم از اینکه به اون حقایق دست پیدا می‌کنید یا خطاهایتان را کم می‌کنید؛ حالا با نسخه‌های مختلفی که وجود داشته‌است.
هرچی که بوده، بحث از یک روش علمی بوده که باید کشف می‌شده؛ باید تصحیح می‌شده. اصلا یک عده‌ای، روش شناس بودن؛ باید این را کشف می‌کردن. که این چه‌جور روش و راه عقلانی‌ای است. آیا می‌شود این را تبدیل به یک الگو کرد به دانشمندان یاد داد تا با پیروی ازش بتوانند، علم را پیشرفت بدهند. تامس کوهن در این وضعیت یک مقاله‌ای نوشت که یک دیدگاه خیلی متفاوتی داشت. اون دیدگاه این بود که بجای تاکید به روش علم، به فعالیت علمی تاکید کرد. کلمه فعالیت علمی فرقش این است که روش علمی یک چیز انتزاعی و ذهنی است ولی فعالیت علمی یعنی اشخاصی هستن {که} این‌ها علم ورز هستند. حالا علم ورز بودن دقیقا چه‌کاری است، معلوم نیست. ذهنی است؟ تعامل عاطفی است؟ اجازه داده آزاد باشد یکم. یعنی از اون شکل تنگ‌شده و محدود روش علم یه فاصله‌ی مفهومی گرفت.آمد گفت علم محصول علم ورزیه.
پس دوتا دیدگاه را دقت کنید.
دیدگاهی که می‌گوید، علم عبارت از پیگیری یک روش علمی
و دیدگاهی که می‌گوید علم محصول فعالیت علمیِ علم ورزان است.
این حرفی هم که کوهن زد خیلی ریشه کلاسیک‌تری دارد و تکیه داشت به دیدگاه‌هایی که ویتگنشتاین در مورد زبان ارائه داده بود.
آن‌جا در واقع بحث درمورد این بود که آیا ما در درک زبان باید به منطق زبان رجوع کنیم به نوعی آیا ما می‌تونیم منطق بنیادین زبان را کشف کنیم؟ یا زبان حاصل واقعی فعالیت زبان ورزان است؟ که اصطلاحا به آن می‌گویند جامعه زبانی.
کوهن می‌آید به نوعی یک جنبه‌ی عاطفی را وارد علم می‌کند. منظورم چی است؟ به نوعی منطق علم را یک منطق عاطفی می‌کند. چه‌جوری این کارو انجام می‌دهد؟ می‌آید، مثلا {شما دیدید} اسم گذاری می‌کند دوره‌های علم ورزی را. می‌گوید هر علمی که تشکیل می‌شود، مثلا ریاضیات، مثلا شیمی. یک دوره‌ی پیشا‌علمی دارد. در این دوره پیشا‌علمی هیچ جامعه منسجمی وجود ندارد. یعنی وحدت اجتماعی راجع به چیزهایی درست و غلط وجود ندارد. یعنی توافقات اجتماعی ضعیف هستند. هرکسی دارد یک کاری می‌کند. در واقع اجتماعات بسیار کوچک و متنوعی وجود دارند {که} هرکدام یک نظری دارند. هیچ توافق بنیادی درباره مفاهیم و روش‌ها وجود ندارد. معتقد است که یک دوره‌ای به وجود می‌آید که یک تاسیسی اتفاق می‌افتد و علم تاسیس می‌شود. آن جا جایی است که یک فعالیتی مورد توافق همه یا اغلب علم ورزها قرار می‌گیرد و یک جامعه‌ای درباره یه گفتار علمی یا روش علمی یا فعالیت علمی به توافق بزرگی می‌رسند . وقتی این اتفاق افتاد، فعالیت آن‌جور که ما به آن می‌گوییم علم، شکل می‌گیرد و آن چیزی که ما بهش می‌گوییم علم، قابل آموزش می‌شود. قبلش قابل آموزش نیست فقط قابل پژوهش است. یعنی این آدم‌ها معمولا یک نظراتی دارند، خرده نظریه‌هایی دارند {که} حتی با هم تضاد دارند. به خودشان فرصت می‌دهند، تو آزمایشگاه دائما بررسی می‌کنند، با هم بحث می‌کنند و ممکن است، تغییراتی هم اتفاق بیافتد.
تامس می‌گوید تا اینجا شما نمی‌توانید کتاب درسی داشته باشید.
وقتی می‌توانید کتاب درسی داشته‌باشید که یک جامعه علمی وجود داشته‌باشد که سر یک حقایقی توافق کرده‌باشند و آن‌ها روا طوری مطرح می‌کند که اغلب این‌ها چیزهایی بوده که قابل مناقشه نبوده و کسی با آنها در تاریخ مخالف نبوده‌است و نمی‌تواند باشد و این به نوعی جامعه را گسترش می‌دهد.
این می‌شود نقطه تاسیس علم.
خب دقت کنید تو مرحله قبل توافق مشاهده می‌شد؛ مفهوم توافق یک مفهوم انسانی است؛ شما مقایسه کنید با روش‌شناسی‌هایی که مثلا پوزیتیویست‌های منطقی دارند؛ مثلا می‌گویند معنای هر گزاره علمی روش آزمودن آن است. این گزاره چقدر منطقی است چقدر برمی‌گردد صرفا به محتوای گزاره. در واقع آن‌چه که اهمیت دارد یک جور پیگیری روابط و منطق گزاره است. مثلا کارناپ در تمام طول عمرش در پیِ پی ریزی یک‌جور منطق بود؛ تلاش بزرگی در منطق کرده. یعنی روش شناسی از نظر او گونه‌ای از منطق است. ولی تامس کوهن می‌آید از توافق صحبت می‌‌کند. توافق یک فعالیت انسانی است. ممکن است آدم‌ها توافق کنند؛ ممکن است نکنند. حالا بنیادش چیست؟ درمنطق که شما نمی‌توانی واگذار کنی به دیگران که نظر من و شما اهمیتی ندارد. در منطق ولی برای تامس کوهن علم فقط آن چیزی نیست که باید باشد بلکه آن چیزی است که محقق شده‌است. یعنی نقطه‌ی تحقق علم و نقطه علمیّت علم را ما یک علمیّتی برای علم قائلیم. ممکن است یکی استدلال عقلی بکند و بگوید، علمیّت علم یک همچین چیزی است. اما این کارها که شما می‌کنید علم نیست. طرف معیار می‌گذارد؛ همه هم با او مخالف باشند؛ مشکل خودشون است. ولی تامس کوهن می‌گوید علم به رسمیت شناخته می‌شود…
بعد یک اتفاقی می‌افتد به نام بحران علمی
یک اتفاقی تو علم پیش می‌آید که توافق سست می‌شود. سوال‌هایی پیش می‌آید که جواب ندارد و بین آدم‌ها اختلاف می‌افتد.
و مرحله بعد انقلاب علمیه که یک گفتاری از نو علم را تاسیس می‌کند و یک توافق دوباره مثل مرحله اول ایجاد می‌شود.
بحران علمی دوره‌ای‌ است که ما نه تنها توافقی نداریم بلکه به شدت ناراضی‌ایم از این که توافقی نداریم.مثلا فرض بفرمایید که ممکن است که من یک کلمه‌ای تو ذهنم تداعی کنم شما هم یک کلمه تداعی کنید. کلمه تو ذهن من ممکن است با بعضی کلمات تو ذهن شما موافق باشد. این توافق هیچ جنبه ضروری ندارد؛ شانسی بوده‌. مبنا و ریشه و نیرویی نبوده که این‌ها را با هم موافق کرده‌باشد. تامس کوهن وقتی از توافق حرف می‌زند معتقد است که دانشمندان که می‌خواهند بدانند؛ بر سر این خواسته که خیلی براشون مهم است؛ وضعی پیدا می‌کنند که با هم موافق می‌شوند؛ یعنی یک نیروی ایجاد توافق وجود دارد که ناشی از آن خواستن است.
جامعه علمی در بحران علمی دچار بحران انسانی است؛ یعنی دانشمند نمی‌تواند بحران علمی را تحمل کند. نارضایتی بسیار شدیدی وجود دارد. می‌خواهم بگویم چطوری عنصر عاطفه دارد در میانه کار علمی مطرح می‌شود؛ پس این عنصر عاطفه خیلی مهم است. چیزی که خیلی جالب است این است که تامس کوهن از این عنصر علمی چیزی شبیه منطق اخذ می‌کند اما فرق دارد با اون منطقی که کارناپ به وجود می‌آورد. چه‌جوری این‌کا را می‌کند؟ یکی از جذاب‌ترین نقاطش این است مثلا قائل به این است که هر پارادایم علمی بعد از اینکه مستقر شد حتما به بحران می‌افتد. چرا حتما به بحران می‌افتد؟ می‌آید با همان عواطف استنتاج می‌کند. می‌گوید شما وقتی که می‌خواستی بدانی؛ حالا به یک چیزی اعتقاد پیدا کردی. مثلا نیوتن آمده یک چیزی مطرح کرده؛ شده مکانیک نیوتنی و دانشمندان درونش گمشده خودشون را پیدا کردند. پس معتقدند این خیلی چیز مهم و بزرگی است؛ پس می‌خواهند ازش دفاع کنند چون به آن اعتقاد دارند. با این دفاع از بین می‌برندش. چه‌جوری؟ شروع می‌کنند می‌گویند آقا ببین این گفتار مکانیک نیوتنی پاسخگوی همه سوالات حوزه خودش است؛ مثلا بعد شروع می‌کنند همه مسائلی که قبل از انقلاب علمی پخش و پلا بوده در این چارچوب پاسخ می‌دهند. این مرحله‌ای‌ است که مقاله نویسی درونش خیلی مهم است. این مرحله‌ای است که کوهن به آن می‌گوید: مرحله‌ی حل معما. مرحله‌ای که دانشمندان دیگر انقلابی نیستند. یعنی چیزی را از پایه بنیان نکردن. صرفا یک سری معماها را برمی‌دارند با علمی که پایه گذاری شده حل می‌کنند و ثابت می‌کنند {که} این علم کار می‌کند. یک همچین موجودی چرا علم را به خطر می‌اندازد؟
آن دانشمندان که به این علم معتقدند چرا با پیش‌کشیدن این مسائل که می‌خواهند ثابت کنند، آن علم{در این مسائل} جواب‌گو است؛ به خطرش می‌اندازند؟
یعنی یک مسائلی پیدا می‌کنند که این پارادایم نمی‌تواند حلشان کند.
چرا این قضیه الزاما اتفاق می‌افتد؟
شما خودتون {را} بگذارید جای آن آدم‌هایی که به این علم معتقدند یا به وجود آوردنش.
مثلا ببینید انیشتین چه دیدی به نسبیت دارد.
{انیشتین} این را عین حقیقت می‌داند؛ به او می‌گویی این اندیشه محدودی است که به ذهن تو رسیده‌است. اون عصبانی می‌شود؛ می‌گوید: چرا پس به ذهن تو نرسید؟ می‌گوید من حقیقت را کشف کردم. خیلی هم بی‌راه نمی‌گوید. آن لحظه خیلی لحظه عظیمی‌ است و اصلا به این آسونی نیست.
فیزیکدان‌های بزرگ وقتی که یک نظریه رو به دست آوردن؛ گفتن همه ساکت؛ من حقیقت را فهمیدم و تا آخر عمرشون {ازش} دفاع کردند. انیشتین تا آخر عمرش مکانیک کوانتومی را قبول نکرد.
پس چرا این دانشمندهایی که طرفدار پارادایمن‌اند؛ آنرا از بین می‌برند؟
این فیلسوف علم ادعا کرده‌است که حتما به یک مسائلی می‌رسند که آن علم نمی‌تواند برایشان جوابی بدهد؟
کوهن برای این، یک جواب منطقی خوب و ساده دارد.
دلیلش این است که وضع این دانشمندان مثل کسی می‌ماند که هر روز می‌خواهد رکورد تازه‌تری برای پرش از بلندی پیدا کند. این حتما می‌میرد. دانشمندهای طرفدار پارادایم چون به آن اعتقاد دارند، همواره دشوار‌ترین مسائل را پیدا می‌کنند که حلش کنند و نشون بدهند این نظریه چقدر قوی است که می‌تواند این‌ها را حل کند. یعنی این یک فعالیتی است که مدام مسائل بغرنج‌تر را پیش می‌کشد تا قدرت نظریه را ثابت کند. این در یک فاصله زمانی می‌رسد به جایی که این‌ها چنان مسائل سختی رو مطرح می‌کنند که دیگر جوابی برایش به دست نمی‌آید. این طرفداران نه دشمنان پارادایم می‌روند آنچنان به سمت مسائل دشوار که بالاخره مساله‌ای رو وسط می‌کشند که این نظریه برایش جوابی ندارد و نظریه را از بین می‌برند.
خب این بحران علمی بود. اینجا می‌بینید که یک رفتارهای عاطفی، شکلِ یک‌جور مکانیسم و منطق پیدا می‌کنند. پس یک ادبیات خلاصه‌ای گفتم که یکی از مهم‌ترین آدم‌هایی که راجع به جامعه علمی صحبت کرده؛ وقتی از جامعه علمی بحث می‌کند، چی می‌گوید.
پس ما وقتی از جامعه علمی صحبت می‌کنیم یک اتفاق عجیب دارد می‌افتد که انتطار نداریم؛ از این جهت خیلی به کوهن اعتراص شد.
بنظرتان چه اتفاقی بود؟
اتفاق عجیبی که افتاد این بود که فعالیت آدم‌ها را نباید دخیل در روند خود علم کرد. خود علم نباید کاری داشته باشد به فعالیت آدم‌ها. حالا برای بهتر فهمیدنش یکی از بحران‌هایی که بارز شد؛ {این بود که} خیلی مورخان‌علم‌ می‌خواستند تاریخ علم‌ بنویسند. بعد می‌گفتند: تاریخ علم، یعنی چیکار کردن؟ تاریخ علم نوشتن، آیا فهرست کردن کشفیات درست دانشمندان است یا شامل فعالیت‌های غلط هم می‌شود؟
می‌بینیم بعضی دانشمندانِ آن موقع هرچی می‌گفتند الان ثابت شده که غلط بوده‌است. یعنی مثلا ماخ به شدت مخالف وجود اتم بوده‌است. پس آیا ما می‌توانیم به این‌ها بگوییم دانا؟ بعضی از نظریه‌هایی که این دانشمندان به آن معتقد بودند؛ مثلا مدل تامسون جوری است که ما می‌توانیم بگوییم یک حدود خاصی به صورت مجانبی از چیزی است که ما الان به آن اعتقاد داریم و خب مدام تکمیل شده {و} رسیده به این چیزی که ما الان قبول داریم. ولی یک‌سری از این نظریه‌ها اصلا هیچ‌جور با منطق الان ما سازگار نیست و حتی به آن میل هم نمی‌کند.
پس حالا مورخ علم باید این اشتباهات دانشمندان را بنویسد یا نه؟ این‌ها که تاریخ علم نیست، این‌ها اشتباه دانشمندان است.
آیا علم آنجایی است که ما گزاره‌های درست را کشف کردیم؟
البته ما به اون تلاش‌ها احترام می‌گذاریم.
ببینید مثلا بعضی از کار‌هایی که انجام شده؛ تلاش برای کشف حقایق و دلایلی بوده که ما الان معتقدیم نتیجه‌اش گزاره‌ای‌ است که ما به آن، الان اعتقاد داریم ولی یک‌سری از آنها، این‌جوری نیست. بعضی از اون تلاش‌ها در آن رابطه نبوده؛ مثلا در قرن ۱۹ ام پارادایم الکتریسیته خیلی دیر تشکیل می‌شود. مفهومی داشتند به نام الکتریسین یعنی (logy) نداشته یعنی برقکاری. یک آدم‌هایی بودند که آن آدم‌ها کمک کردند به این چیزهایی که الان به آنها اعتقاد داریم اما یک سریشان تو جاده خاکی بودند. مثلا یک‌سری معتقد بودند، برق با روح یک نسبتی دارد. مثلا معتقد بودند علم برق با زیست‌شناسی مرتبط است. و سعی می‌کردند از موجودات زنده برق بگیرند و واقعا هم از قورباغه برق گرفتند و تلاش می‌کردند برق بزنند به موجودات مرده تا زنده بشوند دوباره. اصلا این‌ها یک نمایش‌هایی اجرا می‌کردند… یک جسد می‌گذاشتند به برق وصل می‌کردند؛ دست و پاش تکون می‌خورده تا ثابت کنند؛ واقعا برق موجودات مرده را زنده می‌کند. فعالیت آن دسته که به این عقیده که ما داریم الان منجر شده یک دسته‌اند. یک‌سری هم همین برق‌کارهایی‌اند که هیچ اثری تو علم الان ما نداشتند.
من شخصا دلم می‌خواهد بتوانیم بگوییم آن‌ها هم شامل تاریخ علم می‌شوند ولی آخه چه‌جوری؟
خیلی سخت است که بگوییم رمال‌ها هم شریک علم بودن چون تلاش کردند.
خیلی سخت است بگوییم برق‌کارهایی که نمایش برق وصل کردن به جسد اجرا می‌کردند، شریک علم‌اند.
سخت است بگوییم ماکسول دانشمند است. آن برقکاری که برق به جسد وصل می‌کرده هم دانشمند است.
مورخ‌هایِ علم بزرگ سر این ماجرا اصلا دوتا مفهوم به‌وجود آوردند .
تاریخ بیرونی علم و تاریخ درونی علم.
تاریخ درونی علم کاری به تلاش‌های دانشمندان ندارد صرفا دلایلی است که گفته شده درباره گزاره‌های صادق.
در مقابل تاریخ بیرونی علم درباره دانشمندان، عواطف‌شان، اشتباهات‌شان و زندگی‌شان صحبت می‌کند. اصلا یک بحث مهمی که وجود دارد و من تو مساله جامعه علمی مد نظرم است، این است که عواطف و تاثیرات اجتماعی را باید جزو تاریخ علم حساب کرد.
مثلا یک نفر بیاید تحقیق کند که مطابق نظریه‌ی فلان روان‌شناسی یا عصب شناسی مثلا شکل مغز دانشمندهای مختلف چه تاثیری داشته‌است روی اینکه این‌ها چه جوری فکر کردند. مثلا دعوای بولتزمان و ماخ یا دعوای اینشتین و بور را برگرداند به شکل مغزشان یا مسائل خانوادگی‌شان را بررسی کند یا محیط کودکی‌شان چه‌جوری بوده‌است و غیره. درباره این‌ها هزاران مقاله و پروهش انجام شده‌است. مثلا دانشمندهای مناطق گرمسیری نظرات‌شان با کوهستانی‌ها چه فرقی دارد . آیا این‌ها جز تاریخ علم است؟
حالا بیایم یک پله جلو.
جامعه هم مثل مغز ما یهک استیت‌هایی دارد. باعث می‌شود جامعه مثل مغز ما یک خروجی‌هایی بدهد. وارد کردن بررسی مسائل جامعه در محتوای علم، چقدر کار موجهی است؟
(یکی از حضار: خب این چیزهایی که گفتید مثل عوامل محیطی که روی دانشمندان موثر بوده را می‌توانیم زیرمجموعه‌ی یک علمی مثل محیط زیست در نظ بگیریم ولی زیرمجموعه فیزیک نیست.)
چرا می‌گویید این‌ها بخشی از فیزیک نیست؟
شما مگر نگفتید تلاش‌ها بخشی از فیزیک است.
من می‌خواهم تلاش‌ها را بررسی کنم.
یک مثال می‌زنم.
زحمت بسیار زیادی بعضی از علما کشیدن که این‌کار را انجام بدهند.
یک نمونه‌اش کارهایی بوده که مارکسیست‌ها می‌کردند.
شما می‌دانید مارکسیست‌ها، جامعه شناسی و این‌ها خیلی براشون مهم بود دیگر. مثلا طرف تاریخ منطق نوشته. منطق دیگر محض ترین علمی است که وجود دارد. تاریت منطق نوشته از هند باستان تا دوره معاصر و توضیح داده این نظریه چجوری باعث تضاد طبقاتی تو جامعه‌ی الان شده. ایا این توضیح تلاش دانشمندان هست یا نیست؟ میبینید چقدر سخت میشه. ینی اون مثلا معتقد بوده که مثلا نگرشهای مکانیکی به علم بخشی از تاریخ جامعه بوده و این دانشمندا اصلا توی اون نگراشهای کلاسیک علمی در غرب همیشه اونجوری بودن الانه که اینطوری نیست. دانشمندا بخشی از قهرمانای جامعه بودن قهرمانای تاریخ بودن. ینی از نظرشون نیوتن فقط نظریه کشف نکرده بوده که نیوتن انسان را نجات داده بوده. چرا؟ چون نگرشهای مکانیکی رو که این نگرشها یه نسبتی بین انسان با جهانش تولید میکنن به ثمر رسونده. چون این به ثمر رسونده یجور انسان تولید کرده که قبلش وجود نداشته. ینی ما وقتی میگیم تلاشهای اون دانشمندا یوقته که فقط میریم چک نویساشونو نگاه میکنیم ببینیم چند دفه درست حل کرده چند دفه غلط حل کرده کجارو اشتباه رقته چه مفهومی کی به ذهنش رسیده ولی بخش مهم ترش اینه که عواطف این چجوری نیرو میشده برای اینکه فلان حرفو بزنه و از یه نظریه خاص طرفداری کنه.
یه مثال خیلی معروفش مثال پاستوره. دوتا نظریه بوده که یکیش نظریه تخمیر بوده. نظیه تخمیر میگفته شما اگه یه ماده مرده رو یجا بزاری بر اثر تخمیر از توش موجودات رنده‌ای تولید میشن به نام میکروب که اینا میتونن بیماری تولید کنن. یه نظریه دیگه این بوده که میکروب مستقلا یه موجود شندس که میاد میره مواد غذاییم فاسد میکنه ینی نه این که تخمیر علت میکروبه بلکه میکروب علت تخمیره. این دوتا نظریه بوده که به شدت با هم معترض بودن. پاستور طرف میکروب مستقلا وجود داره بوده. یه رقیبی داشته پاستور که طرفدار نظریه اول بوده. به شدت جنگ بالا میگیره. این آزمایش میکرده آزمایشش نظریه خودشو تایید میکرده اون یکیم آزمایش میکرده نظریه خودشو تایید میکرده چون آزمایشا در چارچوب نظریه‌ها تفسیر میشن. این جنگ اینقدر بالا میگیره که یک هیات عالی علمی توی فرانسه یجور دادگاهی برگزار میکنن که بگن رای علم به کدوم نظریس. بعد به نظریه پاستور رای میدن. حالا الان که یه عده‌ای بررسی میکنن میگن علت اینکه اون شورای عالی به نظر پاستور رای داد این نبود که نظر پاستور اآزمایشاش بررسیاش درستر از اون یکی بود. علتش این بود که جامعه به دلیل نظریه‌های مکانیکی که خیلی نفوذ گرده بود یک وضعیت خداناباوری پیدا کرده بود و دانشمندا نگران فروپاشی جامعه بودن. بعد نظریه رقیب پاستور میگفت از موجود مرده موجود زنده بوجود میاد دیگه اینا فک میکردن این فاجعه‌ی جامعه رو به نهایت میرسونه برا همین اون یکی نظریه که میگه موجود زنده ینی میکروب به خودی خود وجود داره رو تایید کردن و پس بالخره پس روح از ماده بوجود نمیاد. حالا بنظرتون این غصه که گفتم بخشی از تاریخ علمه؟
خیلی سخته گفتنش
عواطف اون ادما بخشی از علمه؟
تاریخ علم باید خود علم باشه. پس نمیشه گفت اونا تاریخ علمه و خود علم نیست.
نتیجه‌ای که من میخواسم بگیرم این بود که دقت کنید جامعه‌ی علمی چه رابطه‌ای با محتوای علم داره.
با محتوای علمم رابطه داره یا یه جور اخلاقه؟
ما وقتی درباره جامعه علمی حرف میزنیم درباره‌ی یجور اخلاق حرف نمیزنیم. ما معمولا راجع به جامعه علمی خیلی اخلاقی و فرهنگی صحبت میکنیم. مثل اینکه مثلا فرهیختگان یک ملت بالاخره یه اخلاقی دارن باید دور هم یجوری رفتار کنن. اصلا این نیست غصه.
مساله مساله‌ی محتوای علمه. مساله مساله خواست دانستن. تعصب شدیدی که راجع به خواست دانستن وجود داره یا وجود نداره. نوع جدیدی از دانشمندا وجود دارن که در نیمه دوم قرن ۲۰ بوجود لومدن اولین بار. اینا خیلیم خواست دانستن ندارن مثلا میگن خیلی اعصاب خودتو خورد نکن فیزیک صرفا مدلسازیه میخوایم محاسباتمون روونتر بشه حرص نخور. ینی اون حالتی که اینشتین داشت اینا ندارن‌ اینم یه وضع عاطفیه دیگه.
اینا ایا با حقیقت و محتوای علم مربوطه؟
بله مربوطه.
چرا مربوطه؟ چون شما فقط وقتی در علم مسایلی داری که فشار میخواهم بدانم وجود داشته باشه. اگر فشار وجو نداشته باشه محتوای علم تعییر میکنه. مثلا از یه زمانی به بعد دیگه نمیتویند با فشار میخواهم بدانم مساله داتشته باشید. مساله رو کی باید بده؟ صاحب کار. ینی منفعت ینی یکی گفته اینو حل کنید بهت جایزه میدیم. یه دلایل دیگری برای علم ورزی داره اینجا. میخواهم بدانم ایا به محتوای علم مربوطه؟
بعد تازه میخواهم بدانم‌های دانشمندا با هم فرق داشته و داره. آیا نوع میخواهم بدانمشون ترقی ها و نسبت عاطفی که اینها با جهان و مسائل دارن ایا در محتوای علم دخیله؟ به نظر میرسه دخیله. من یه نتیجه گیری رو نمیخوام از حرفم بکنیم هرچند که به سادگی باید این نتیجه رو باید گرفت ولی من میگم نباید گرفت.
چه نتیجه‌ای؟ اینکه هر کس که علم ورزی میکنه بالاخره مطابق عواطف یا فرهنگ یه جامعه‌ی خودش علم ورزی میکنه. این ینی دموکراتیک کردن صحنه. من اینو نمیگم اتفاقا از اول سجوری صحبت کردم که اینو موافق نیستم. یه فشار بنیادین مشترکی به نام تمنای دانستن در درون علم وجود داره. اینکه ادمها در این فشار متکثر میشن یه واقعیته. اما اینکه ایا حق دارن متکثر باشن و ایا این یه کثرت پذیرفته شدست؟ نه اینجوری نیست. اگر اینجوری بود دانشمندا گفت‌وگوی اصیلی با هم نداشتن. گفت‌گوهایی که در علم اتفاق افتاده بسیار با شدت و هدت اتفاق افتاده. اگر اینا میخواستن بگن که هرکس به شیوه خودش علم ورزی میکنه دعوا نداشتن که.
اما اینجوری نبودن. این نبوده اینها یه فشار مضاعفی رو تحمل میکردن.

صوت جلسه را می توانید از اینجا دریافت کنید…

نوشته به چه معنا جامعه مقدم بر علم است؟ اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
https://zharfa90.ir/%d9%86%d8%b4%d8%b3%d8%aa-%d8%a7%d9%88%d9%84-%d8%a8%d8%a7-%d8%b9%d9%84%db%8c%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%b4%d9%81%d8%a7%d9%87/feed/ 0
باریکه‌ساختن در بافت اسپینی https://zharfa90.ir/%d8%a8%d8%a7%d8%b1%db%8c%da%a9%d9%87%e2%80%8c%d8%b3%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%a7%d9%81%d8%aa-%d8%a7%d8%b3%d9%be%db%8c%d9%86%db%8c/ https://zharfa90.ir/%d8%a8%d8%a7%d8%b1%db%8c%da%a9%d9%87%e2%80%8c%d8%b3%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%a7%d9%81%d8%aa-%d8%a7%d8%b3%d9%be%db%8c%d9%86%db%8c/#respond Tue, 25 Apr 2023 03:15:41 +0000 https://zharfa90.ir/?p=3454 باریکه‌ساختن در بافت اسپینی پژوهش‌گران برای ایجادِ الگویی پایدار از اسپین‌های الکترون در لایه‌ی نازکی از ماده‌ی نیمه‌رسانا، از یک باریکه‌ی گرداب نوری استفاده‌کردند. حرکتِ […]

نوشته باریکه‌ساختن در بافت اسپینی اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
باریکه‌ساختن در بافت اسپینی

پژوهش‌گران برای ایجادِ الگویی پایدار از اسپین‌های الکترون در لایه‌ی نازکی از ماده‌ی نیمه‌رسانا، از یک باریکه‌ی گرداب نوری استفاده‌کردند.

حرکتِ اسپینیِ هماهنگ. مواد خاصی وجود دارند که قادر به پشتیبانی از نوعی الگوی اسپینی الکترونی موسوم به مارپیچِ اسپینیِ پایا هستند؛ در نگاره‌ی فوق که این هنرمند(کیث برانز) ترسیم نموده‌، اسپین‌های ردیف‌شده با نوار راه‌راهِ منظم نشان‌داده شده‌است. “بافتِ اسپینیِ” یادشده حتی هنگامِ حرکت در طول ماده با چرخیدنِ هماهنگِ اسپین‌ها پایدار می‌ماند.

در قطعاتِ الکترونیک‌برپایه‌ی‌اسپین(یا اسپین‌ترونیک) از تکنیک‌هایی استفاده می‌کنند تا اسپین‌های الکترون، درونِ الگوهای فضاییِ ایستا موسوم به بافت‌های اسپینی قرار بگیرند. تیمی از پژوهش‌گران به تازگی در آزمایشی نشان داده‌ اند که یک گرداب نوری – یک باریکه‌ی نور که تکانه‌ی زاویه‌ی مداری را حمل می‌کند – می‌تواند بافت اسپینی پایداری را در یک نیمه‌رسانا ایجادکند [۱]. این تیمِ تحقیقاتی ثابت کردند این گرداب، الگوی نواریِ راه‌راهی را ایجاد می‌کنند که کاربردِ بالقوه‌ای در پردازشِ اطلاعات اسپینی دارند. آزمایشاتِ پیشین، این بافت‌های نواریِ راه‌راه را به طور نوری ایجاد کرده‌بودند اما گردابِ نوری ساختاری دارد که با الگوی نواریِ راه‌راه، تقریباً هم‌پوشانی کرده و باعث می‌شود اطلاعاتِ بافتِ‌اسپینی پرسرعت‌تر باشد.
اسپینِ الکترون‌های آزاد در یک ماده را می‌توان با یک میدان مغناطیسی یا نورِ قطبیده هم‌جهت کرد. اما هنگامی که الکترون‌ها از طریقِ پخش یا رسانش حرکت می‌کنند، اسپین‌ها شان در پاسخ به برهم‌کنش‌های معروف اسپین-مدارْ درونِ ماده شروع به چرخش می‌کنند. جهت و آهنگِ این چرخش‌ها برای هر الکترون به مسیری که طی می‌کند بستگی دارد. از این‌رو دو الکترونِ مجاور که شروع به هم‌سو شدن می‌کنند، هنگامی که در مسیرهای مختلف حرکت ‌کنند حتی اگر هم به یک مقصد برسند، خلاف جهت هم قرار می‌گیرند. بنابراین حفظِ بافت اسپین الکترونی، چون یک سرمایه‌گذاری بی‌فرجام است.
اما پژوهشگران دریافته‌اند که می‌توان با کنترل برهم‌کنش‌های اسپین – مدار، بافتی ایجادکرد به طوری‌که آن برهم‌کنش‌ها به طور چشمگیری مثلِ یک میدانِ مغناطیسیِ یک‌طرفه در تمامِ ماده رفتار نمایند [۲]. چنین میدانی اسپین‌ تمام الکترون‌ها را که در طول ماده در جهتی خاص حرکت می‌کنند به‌طور یکنواخت می‌چرخاند، فارغ از این‌که مسیرِ یک الکترونِ منفردْ مستقیم یا به علّتِ پراکندگی زیگ‌زاگ باشد. به این هم-آراییِ میانِ حرکتِ الکترون و چرخشِ اسپین حاصل از یک بافتِ اسپین را مارپیچِ اسپینیِ پایدار (PSH) نام نهادند. حالتِ PSH مناطقی را شامل می‌شوند که اسپین‌های ردیف‌شده‌ا‌ی دارند که نوار‌های راه‌راه را تشکیل می‌دهند. حالتِ یادشده کاربردهای بالقوه‌ای در قطعات اسپین‌ترونیکی نظیرِ ترانزیستورهای اثر – میدانی دارد [۳].

انتقال اسپین. الگوی قطبشِ یک گردباد نوری (چپ)، داخلِ الکترون‌های محدودشده به تک لایه‌ی اتمی درونِ یک ماده‌ی نیمه‌رسانا (وسط)، نقشِ یک الگوی اسپینی بالا (قرمز) و یک الگوی اسپینی پایین (آبی) را می‌اندازد. این الگو سریعاً تبدیل به یک بافت نواریِ راه‌راه (راست) می‌شود.
پژوهش‌گران نشان‌داده‌اند که با تاباندن یک باریکه نور بر مجموعه‌ای از الکترون‌های محدود به تک‌لایه‌ی اتمیِ نیمه‌رسانا، PSHها را تنها در چند نانوثانیه – که در استانداردهای الکترون مدت زمانِ طولانی‌ای است – توانستند تولید کنند. این نور، اسپین‌های الکترون را به خط می‌کند و الکترون‌ها در حینِ پراکندنِ به بیرون از محلّ ِ باریکه، به بافتِ PSH تحول می‌یابند. جو ایشیهارا از دانشگاه علوم‌پایه‌ی توکیو می‌گوید : “چون پخش اسپین لازم است، زمان می‌برد تا الگوی اسپینِ نواریِ راه‌راه با روشی خاص تشکیل شود.”
ایشیهارا و همکارانش روشِ سرراست‌تری ابداع کردند. آنها از یک باریکه‌ی گردابیِ نوری استفاده کردند که قطبش‌اش در یک الگوی چرخشی حولِ ناحیه‌ی مرکزیِ تاریکِ باریکه تغییر می‌کند. تعداد چرخه‌های قطبشْ حول محورِ باریکه، به تکانه‌ی زاویه‌ای مداریِ گرداب وابسته است. با درخشیدن این باریکه بر نمونه‌ی گالیوم آرسنایدِ نیمه‌رسانا، پژوهشگران نقشِ الگوی اسپینی دایره‌ای را روی الکترون‌های یک لایه داخلِ ماده می‌اندازند. اندازه‌ی پچ‌ها در بالا و پایینِ اسپین‌ها در این الگوی اوّلیه، مشابهِ پهنای نوار راه‌راه در بافت PSH مدّ ِ نظرِ تیم بود.
پژوهشگران، بافت اسپینی حاصل را بعدها با کمک یک باریکه‌‌ی پراب که قادر به آشکار کردنِ راستای اسپینِ الکترون است مشاهده کردند. آنها دریافتند که الگوی نوارهای راه‌راه با پهنای ۵میکرومتر در نیمه‌رسانا، تقریبا پس از ۱۰پیکوثانیه از برانگیختگی باریکه‌ی گرداب ظاهر می‌شود؛ در حالی‌که تشکیلِ الگوی نواری راه‌راه هنگام استفاده‌ی تیم از باریکه‌ی لیزر متعارف، ۱۰۰پیکوثانیه زمان می‌برد. ایشیهارا و همکارانش هم نشان دادند که تک باریکه‌ی گردابی علاوه بر تولیدِ سریع‌ترِ بافتِ PSH می‌تواند دو بافتِ PSH را با فازهای مخالف ایجادکند. چنین کنترلی از اسپین با باریکه‌های معمولی را تا کنون کسی انجام نداده بود.
آلن بریستو کارشناسِ اسپین‌ترونیک از دانشگاهِ ویرجینیای غربی اظهار داشت :” این آزمایش، دستکاریِ نوریِ بافتِ اسپین را به ترازِ بعد می‌برد”. او می‌گوید تکانه‌زاویه‌ای مداری در باریکه‌ی گردابی را می‌توان با نوسان-های طبیعی اسپین در الکترون‌ها هماهنگ کرد. بریستو می‌گوید: “این تحقیق، فتحِ‌بابی برای پژوهش‌های بعدی در دست‌کاریِ نوریِ فوق‌سریع بافت‌های اسپین در قطعات نیمه‌رسانا است”.
– مایکل اسکروبر

 

مترجم: حامد شرقی

آدرس ایمیل: hamed.sharghi@gmail.com

لینک خبر به زبان اصلی: http://physics.aps.org/articles/v16/50

نوشته باریکه‌ساختن در بافت اسپینی اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
https://zharfa90.ir/%d8%a8%d8%a7%d8%b1%db%8c%da%a9%d9%87%e2%80%8c%d8%b3%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%a7%d9%81%d8%aa-%d8%a7%d8%b3%d9%be%db%8c%d9%86%db%8c/feed/ 0
چالش‌هایی به عمق کیهان https://zharfa90.ir/%da%86%d8%a7%d9%84%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%b9%d9%85%d9%82-%da%a9%db%8c%d9%87%d8%a7%d9%86/ https://zharfa90.ir/%da%86%d8%a7%d9%84%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%b9%d9%85%d9%82-%da%a9%db%8c%d9%87%d8%a7%d9%86/#respond Sat, 14 May 2022 05:30:34 +0000 https://zharfa90.ir/?p=3374 در سال 1915 که آلبرت انیشتین نظریه‌ی نسبیت عام خود را در مقاله معروف خود بیان کرد، گویی دنیای فیزیک وارد عصر جدیدی شد. نگاه […]

نوشته چالش‌هایی به عمق کیهان اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
در سال 1915 که آلبرت انیشتین نظریه‌ی نسبیت عام خود را در مقاله معروف خود بیان کرد، گویی دنیای فیزیک وارد عصر جدیدی شد. نگاه هندسی انیشتین به گرانش و پایه های ریاضیاتی‌ای که او برای نظریه‌‌ی خود بنا کرد از همان آغاز موجب تحولات عظیمی در شاخه های مختلف فیزیک نظری شد.

از زمان کپلر و نیوتن، فیزیکدانان بدین حقیقت واقف بودند که نیرویی که موجب تحولات بزرگ مقیاس کیهان می باشد چیزی جز نیروی گرانش نیست. لذا نگاه انقلابی‌ای که انیشتین به گرانش داشت، باعث شد که کیهانشناسی وارد عصر جدیدی شود. بر این اساس مدل استاندارد کیهانشناسی بر روی اصل انیشتین بنا شد و آن فرض همگنی و همسانگردی کیهان بود. در نگاه اول شاید این فرض چندان واقعی به نظر نرسد؛ چگونه میتوان قبول کرد که آسمانی که هر شب به آن نگاه میکنیم همگن و همسانگرد باشد؟ اما این اصل بعدها با رصدهایی که در مقیاس های متفاوت انجام گرفت، به اثبات رسید. این فرض به فیزیکدانان کمک کرد تا هندسه‌ی عالم را توصیف کنند.

از آن زمان به بعد تحولات بسیاری گسترده‌ای در زمینه‌های نظری و رصدی در کیهانشناسی رخ داده است. از رصد 1929 هابل که نشان داد جهان در حال انبساط است و کشف امواج زمینه ی کیهانی(CMB) در سال 1964 توسط Arno Penzias و Robert Wilson  که بعدها در سال 1990 طیف جسم سیاه CMB توسط رادیومتر FIRAS در ماهواره CMB با دقت بالایی مشاهده شد تا رصد امواج گرانشی در سال 2016 در آزمایشگاه لایگو که عصر کیهانشناسی را وارد دوره جدیدی از کاوش‌ها کرد.

در کنار این موفقیت‌های بزرگ در زمینه کیهانشناسی رصدی، مدل استاندارد کیهانشاسی با مشکلات نظری متفاوتی روبه‌رو بوده است. مسئله‌ی افق و مشکل تختی، دو مسئله بسیار مهم بود که مدل استاندارد کیهاشناسی قادر به بیان پاسخی قابل قبول برای آن‌ها نبود. رصدها نشان می‌داد که وجود رابطه‌ی علی میان نقاط متفاوت سطح آخرین پراکندگی (زمانی که فوتون‌ها از ماده جدا شدند) به هیچ وجه با اطلاعاتی که از دوره‌های متفاوت کیهان شناختی داشتیم، قابل توضیح نبود . از طرف دیگر با رصدهای مختلفی که در سال های متمادی انجام شد، مشخص شد دنیای امروزی ما تخت است و همین موضوع کیهانشناسان را به فکر وا داشت تا علت این تختی را توضیح دهند.

از طرف دیگر با توجه به یافته‌های شگفت‌انگیزی که طی سال‌های متمادی در فیزیک ذرات و فیزیک هسته‌ای و اتمی انجام شده بود، تاریخچه‌ی کیهان از زمان ۱۰-۱۰ ثانیه به بعد با دقت بسیار بالایی مشخص شد. پس میان ما و حقیقت یک علامت سوال بزرگ بود که اسرار زیادی را از ما پنهان کرده بود. در اواخر دهه 80 میلادی Alexei Starobinsky، Alan Guth و Andrei Linde راه حلی برای مسائل مطرح در مدل استاندارد بیان کردند و آن یک دوره‌ی جدید در بازه ۳۴-۱۰ تا ۱۰-۱۰ ثانیه ابتدای عالم بود. این دوره‌ی جدید، یک دوره‌ی انبساط شتاب‌دار نمایی بود و به همین دلیل به این دوره تورم کیهانی می‌گویند. ویژگی های این دوره به گونه ای بود که برای مشکل افق و تختی توضیح قابل قبولی ارائه می‌داد، اما همچنان مدل های اولیه ارائه شده مشکلات فراوانی داشت .  در طی سالیان گذشته مدل‌های فراوانی برای تورم ارائه شده است . اما اهمیت دوره‌ی تورم زمانی مشخص شد که توانست توضیحی برای اختلالات موجود در امواج زمینه‌ی کیهانی ارائه دهد.

اما اختلالات کیهانی چیست؟

علی‌رغم فرض همگنی و همسانگردی که برای کیهان داریم، بسته به مقیاسی که به عالم نگاه می‌کنیم، اختلالاتی را مشاهده می‌کنیم. این اختلالات در مقیاس‌های متفاوت و با طول موج‌های متفاوتی مشاهده می‌شوند یا به بیان دیگر، اگر کیهان را یک خط راست تصور کنیم، این اختلالات به شکل ارتعاشاتی با مدهای متفاوت بر روی این خط به وجود می آیند. این اختلالات می‌توانند باعث ایجاد اختلالات دمایی و ایجاد قطبش در طیف CMB شوند.  به عنوان مثال، تمام ساختارهایی که در کیهان مشاهده می‌کنیم، حاصل رشد یا رمبش این اختلالات است که با گذشت زمان‌های زیاد و در طی مکانیزم‌های پیچیده، به شکل ساختارهای کیهانی درآمده‌اند. هر چه به کیهان اخیر نزدیک‌تر می‌شویم، این اختلالات از مرتبه‌ی خطی فاصله گرفته و همگنی و همسانگردی کیهان در مقیاس های بزرگتری قابل مشاهده می‌شود. اما سوال بزرگ این‌جاست که منشا این اختلالات چیست ؟!

به لطف نظریه‌ی تورم ما می‌توانیم برای سرچشمه این اختلالات یک توضیح فیزیکی ارائه دهیم. این اختلالات در حقیقت حاصل اختلالات کوانتومی میدان Infalton در زمان تورم است. مدهای متفاوت این اختلالات در زمان های متفاوتی در دوره تورم به فرا افق می‌روند؛ جایی که از تحولات کیهان در امان خواهند بود و به اصطلاح فریز می‌شوند. اما پس از پایان دوره‌ی تورم، این مدها متناسب با طول موجی که دارند، در زمان‌های متفاوتی وارد افق کیهان (افق هابلی) می‌شوند و از آن‌جا به بعد، تحولات آنها با معادلات انیشتین و معادلات بولتزمن توصیف می‌شود. بدین ترتیب نظریه‌ی تورم توانست جایگاه خود را در مدل استاندارد کیهانشناسی پیدا کند و خود را به عنوان یکی از پایه‌های اساسی کیهانشناسی معرفی کند.

در حال حاضر در کیهانشناسی با علامت سوال‌های بزرگی مواجه‌ایم. مسائلی که پاسخ هر کدام می‌تواند نگرش ما را به دنیا تغییر دهد. کیهانی که به هر طرف آن نگاه می‌کنیم، چیز تاریکی نهفته است. در طی دهه‌های اخیر به لطف سرمایه گذاری‌های بزرگی که در زمینه‌ی کیهاشناسی انجام شده است، داده‌های فراوانی از کیهان بدست می‌آوریم. داده‌هایی که هر کدام از آن‌ها می‌تواند مقدمه‌ی یک انقلاب دیگر را بچیند.

و اما کلام آخر

شاید کیهانشناسی امروزه با مشکلات عدیده‌ای مواجه باشد و جای جای آسمانی که به آن می‌نگریم، با پرده‌ای از تاریکی پوشیده شده باشد؛ اما باید این را دانست:«آنگاه که سوالی به عظمت کیهان می‌پرسیم، پاسخش راهی به درازای تاریخ می طلبد.

 

 

 

نویسنده: امیرحسین سمندر، دانشجوی کارشناسی فیزیک صنعتی شریف

نوشته چالش‌هایی به عمق کیهان اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
https://zharfa90.ir/%da%86%d8%a7%d9%84%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%b9%d9%85%d9%82-%da%a9%db%8c%d9%87%d8%a7%d9%86/feed/ 0
مسأله اندازه‌گیری در مکانیک‌کوانتومی https://zharfa90.ir/%d9%85%d8%b3%d8%a3%d9%84%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2%d9%87%e2%80%8c%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%85%da%a9%d8%a7%d9%86%db%8c%da%a9%e2%80%8c%da%a9%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%aa%d9%88/ https://zharfa90.ir/%d9%85%d8%b3%d8%a3%d9%84%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2%d9%87%e2%80%8c%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%85%da%a9%d8%a7%d9%86%db%8c%da%a9%e2%80%8c%da%a9%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%aa%d9%88/#respond Mon, 11 Apr 2022 20:39:51 +0000 https://zharfa90.ir/?p=3272 شاید بتوان گفت اولین انگیزه‌ای که موجب شد تا فیزیکدان‌‌ها در فیزیک از محاسبات استفاده کنند، انگیزه‌ برای اندازه‌گیری کمیت‌ها بود. حال باید تعریفی شهودی […]

نوشته مسأله اندازه‌گیری در مکانیک‌کوانتومی اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
شاید بتوان گفت اولین انگیزه‌ای که موجب شد تا فیزیکدان‌‌ها در فیزیک از محاسبات استفاده کنند، انگیزه‌ برای اندازه‌گیری کمیت‌ها بود. حال باید تعریفی شهودی از «اندازه‌گیری» ارائه دهیم تا بفهمیم منظور دقیق از آن چیست؟

پیش‌فرض معمول در مورد اندازه‌گیری این است که سیستم مورد اندازه‌گیری، دارای کمیتی‌ست و آن کمیت دارای مقداری‌ست که ما توانایی اندازه‌گیری آن را داریم. بنابراین اندازه‌گیری خاصیتی را آشکار می‌کند که سیستم قبلا دارای آن بوده است، به طوری که حتی اگر اندازه‌گیری روی سیستم صورت نگرفته بود نیز سیستم دارای این خاصیت می‌بود. مثلا اندازه‌گیری مکان یک سیستم تک‌ذره‌ای را در نظر بگیرید. براساس آنچه گفتیم، ذره یا در یک محدوده فضایی هست یا نیست و اگر نظریه مکانیک کوانتومی نتواند بگوید ذره‌ی مورد نظر در فلان موقعیت مکانی هست یا خیر، ظاهراً باید بپذیریم که مکانیک کوانتومی، نظریه‌ی کاملی نیست. اما اگر اصرار داشته باشیم که این نظریه کامل است، لاجرم باید این پیش‌فرض شهودی را کنار بگذاریم و بپذیریم که ذره، قبل از اندازه‌گیری، اصلاً مکانِ مشخصی نداشته و تازه پس از اندازه‌گیری است که دارای موقعیت مکانی مشخصی می‌شود.

به این ترتیب در منظر جدید، پرسش مذکور راجع به موقعیت احتمالی ذره را باید به ایـن شکل طرح کرد:«احتمال اینکه اگر سیستم را اندازه‌گیری کنـیم، ذره در فـلان ناحیـه باشـد چقدر است؟ اما دراین‌صورت منظور از این‌که سیستم قبل از انـدازه‌گیـری، مکـان مشخصـی ندارد چیست؟ آیا نصف آن است یا مثلاً در 70 درصد مواقع، در فلان مکان اسـت؟» در پاسـخ به چنین پرسش‌هایی، براساس تعبیر اخیر که تعبیر اسـتاندارد نام دارد، بایـد گفـت کـه قبـل از اندازه‌گیری، سیستم در هیچ یک از این دو حالت قرار ندارد؛ بلکه در حالت خاصی قـرار دارد که خود به‌ صورت برهمنهشی از آن حالات خالص است. پس به‌طور خلاصـه اگـر مکانیـک کوانتوم کامل باشد، یک حالت ترکیبی عجیب داریم.

-حال برای ادامه‌ی بحث به طرح مسأله‌ اندازه‌گیری می‌پردازیم:

«دینامیک کوانتومی و فرض تقلیل در تقابل آشکار با یکدیگر قرار دارند… به نظر می‌رسـد فرض تقلیل، وقتی که اندازه‌گیری صورت می‌گیرد درست باشد. درحالی‌که دینامیک به طرز عجیبی در مورد آن‌چه هنگام اندازه گیری رخ می‌دهد، غلط است. و باز با وجود این به نظر می‌رسد در زمانی‌که اندازه‌گیری نمی‌کنیم، همین دینامیـک، توصـیف درسـتی از آن‌چـه رخ می‌دهد، ارائه می‌دهد.»(Albert,1992: 79)

برای حل این معضل، یک طریق ممکن این است که با در نظر گرفتن تمایز دنیای مـاکرو و میکرو، این مشکل را حل کنیم. که این رویکرد تحت عنوان «تعبیر کپنهاگی» متاثر از نظرات بور و هم فکرانش مطرح گردید. می‌توان گفت که یکی از ویژگی‌های مهم آن «تز مفاهیم کلاسیکی» است. این ایده به این منجـر مـی‌شـود کـه در حـوزه مکانیـک کوانتوم، تمایزی بین شیء مورد اندازه‌گیری که در حوزه کوانتومی‌ست و خود دستگاه اندازه‌گیری که مربوط به دنیای کلاسیک است، در نظر بگیریم. البته یکی از مشکلات اساسی این تعبیر، وجود ابهام در تعیین این تمایز است که دقیقا باید کجا قرارش دهیم. ویژگی آخر این تعبیر این بود که در آن علی‌رغم وجود یک شکاف و تمایز مفهومی بین مشاهده‌شونده و ناظر یا مشـاهده‌گـر، ایـن دو بـا هـم یک کـل لایتجـزا را می‌سازند که بور از آن به «پدیده‌های کوانتومی» تعبیر می‌کنـد. نکته این‌جاست که هدف ره‌یافت کپنهاگی این بود که صـرفاً بـا ارائـه دسـتگاهی تعبیری و مفهومی، با رویکردی معناشناسانه و معرفت‌شناسانه، معضلات نظریه کوانتوم را توضیح دهد و در حل این معضلات خود را درگیر فرمالیسم نکند.

 

آزمایش گربه شرودینگر

جعبه‌ای را در نظر بگیرید که درون آن گربه‌ای است. درون جعبه ظرفـی شیشـه‌ای حـاوی یک ماده سمّی قرار دارد که در صورت انتشار در فضای جعبه، موجب مرگ گربه می‌شود. همچنین چکشی بالای این ظرف شیشه‌ای تعبیه شده است که به طریقی به یک آشکارسـاز ذره کوانتومی متصل است به نحوی که به محض آشکارسازی، چکش رها می‌شـود و ظـرف شیشه‌ای می‌شکند و بلافاصله گربه را می‌کشد. فرض کنید درِ جعبه بسته اسـت. بـراسـاس مکانیک کوانتوم باید گفت که قبل از اندازه‌گیری، یعنی قبل از اینکه درِ جعبه باز شود، تـابع موج گربه ترکیبی است از دو حالت گربه زنده و گربه مرده. پس از انـدازه‌گیـری، حالـت گربه به یکی از این دو حالت تقلیل می‌یابد. اما معنی اینکـه گربـه قبـل از انـدازه‌گیری در حالت زنده و مرده است چیست؟ این آزمـایش نشـان مـی‌دهـد آن عـدم تعـین در سـطح کوانتومی می‌تواند به سطح ماکرو نیز تسری یابد و دراینصورت ما با نتایج خـلاف شـهود مواجه خواهیم شد. اکنون ما به نتیجه‌ آن می‌پردازیم که بـراسـاس مکانیک کوانتوم کپنهاگی باید گفت که قبل از اندازه‌گیری، یعنی قبل از این‌که در جعبه باز شود، تـابع موج گربه، ترکیبی‌ست از دو حالت گربه زنده و گربه مرده. پس از انـدازه‌گیـری، حالـت گربه به یکی از این دو حالت تقلیل می‌یابد. اما معنی این‌کـه گربـه قبـل از انـدازه‌گیـری در حالت زنده و مرده است چیست؟ این آزمـایش نشـان مـی‌دهـد آن عـدم تعـین در سـطح کوانتومی، می‌تواند به سطح ماکرو نیز تسری یابد و دراین‌صورت ما با نتایج خـلاف شـهود مواجه خواهیم شد. یک راه‌حل این است که خود گربه را به‌عنوان یک ناظر در نظر بگیریم کـه خـودش و دستگاه را مورد اندازه‌گیری قرار می‌دهد. دراین‌صورت تابع موج گربـه همـواره در حالـت خالص است؛ یا زنده یا مرده. اما این شیوه‌ پاسخ به مسأله موجب می‌شود که بپرسـیم چـه چیزی را می‌توان یک دستگاه اندازه‌گیری به شمار آورد؟

صورت‌بندی دقیق‌تر مسأله اندازه‌گیری

برای این‌که بتوانیم به بررسی شیوه مواجهه مدل‌های مختلف بـرای حـل ایـن مسأله بپردازیم، بهتر است از تحلیل و تفکیکی استفاده کنیم. به طور خلاصه می‌توان گفت مسأله اندازه‌گیری حاصل جمع سه ادعای دوبه‌دو ناسازگارند:

الف) تابع موج کامل است.

ب) معادله تحول دینامیکی، یک معادله خطی‌ست.

ج) ما در نهایت در اندازه‌گیری به نتایج متعینی می‌رسیم.

مدل‌هایی که برای رفع تناقض بین این سه ادعا، اولی را کنـار مـی‌گذارنـد، مـدل‌هـایی هستند که تحت عنوان کلی متغیرهای نهان شناخته می‌شوند. آنها که «ب» را رها می‌کننـد، مدلهای تقلیلی هستند و دسته آخر که به یک معنا ادعای «ج» را کنار می‌گذارنـد، یکـی از انواع مدل حالت نسبی اورت هستند. قبل از بررسی بیشتر، این سؤال مطرح است که مدل ‌‌هایی که برای حل این مسـأله ارائـه شده است، به طورکلی و خصوصاً از نظر فلسفی، چه تفاوتی با هم دارند؟ حقیقت این است که انتخاب هر کدام از این موارد، تعهداتی متافیزیکی را به دنبال خواهد داشت که در نهایـت می‌تواند به فیزیکی متفاوت از دیگری منجر شود. مسأله اندازه‌گیری را می‌توان بـه سـه قسـمت تحلیـل کـرد: مسأله نتایج، مسأله آماری و مسأله اثر.

مسأله نتایج: مسأله نتایج در مورد این است که در مکانیک کوانتوم ما با حالاتی مواجهیم که به اصطلاح حالت برهمنهشی نام دارند. مسأله این‌جاست که پس از عمل اندازه‌گیری، سیستم مـورد نظـر مـا یکـی از حـالات موجود در ترکیب خطی را اختیار می‌کند و به یک نتیجه معین از مقادیر ممکن برای کمیـت مشاهده‌پذیر منجر می‌شود.

مسأله آمار: مسأله آمار این است که نتایجی که نظریه پیشنهاد می‌کنـد، براسـاس قاعـده بورن، احتمالی‌اند. یعنی وضعیت‌های اندازه‌گیری که با توابـع مـوج اولیـه یکسـان توصـیف می‌شوند، به نتایج متفاوتی منجر می‌شوند و احتمال حصول هر نتیجـه بـا قاعـده بـورن داده می‌شود.

مسأله اثر: این مسأله ناشی از این است که در فرایند اندازه‎گیری، تقلیل نقش سومی را بـه عهده دارد و آن این ‌است که حالت سیستم عوض می‌شود و تحول آینده سیستم را تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ یعنی بعد از انجام اندازه‌گیری، سیستم در حالتی خالص قرار می‌گیرد، بـه گونـه‌ای که اگر اندازه‌گیری بلافاصله پس از آن صورت بگیرد، با قطعیت منجر به همان نتیجه می‌شـود.

 

طرح‌های ارائه شده برای مسأله اندازه‌گیری

متغیرهای نهان

در این رویکرد فرض می‌شود که مکانیک کوانتمی ناقص است و حال می‌توانیم بگوییم، سیستم قبل از اندازه‌گیری هم در همان حالت بوده است. اما به دلیل نقص توصیف نظریه‌ نتوانسته حالت متعین ذره را برای ما مشخص کند. در این صورت تابع موج، دانش ما را از سیستم توصیف می‌کند و تقلیل تابع موج، دیگر یک تغییر فیزیکی نیست؛ بلکه صرفا یک تغییر معرفتی است. سپس بیان می‌شود که اطلاعات پنهان و دور از چشم نظریه‌ی ما وجود دارند که در تابع موج نیستند و آن‌چه موجب وقوع یک امکان خاص می‌شود، همین متغیرهای نهان هستند. سؤال این‌جاست که در این نظریه، مسأله اندازه‌گیری چه پاسخی خواهد داشـت؟ در ایـن نظریه از آن‌جا که توصیف تابع موج، توصـیف کـاملی در نظـر گرفتـه نمـی‌شـود و توصـیف وضعیت پس از اندازه‌گیری، علاوه بر تابع موج مشتمل بر مقادیر متغیرهایی است که نتیجه را ثبت می‌کنند؛ لذا چیزی به اسم مسأله اندازه‌گیری منتفی می‌شود.

 

علاوه بر این، مدل‌های دیگری اعم از مدل GRW، برنامه همدوس زدایی و مدل حالت نسبی مطرح شده‌اند که هر کدام مشکلات خاص خود را داشتند. در مجموع با توجه به مقایسه مدل‌ها در خصوص مسأله اندازه‌گیری، به نظر می‌رسد که دو مدل GRW و بوهم، از اقبال بیشتری نسبت به بقیه برخوردار بوده‌اند. با این وجود، چنان‌که می‌دانیم نظریه استاندارد مکانیک کوانتـوم بـه شـکافی بـین دنیـای کوانتـوم و کلاسیکی منجر می‌شود، از منظر استاندارد مسأله اندازه‌گیری نیز به پژوهش بیشتر نیـازی ندارد و باید آن را قبـول کـرد. بـه تعبیـر بـل، تحـت تـأثیر فلسـفه‌هـای پوزیتیویسـتی و ابزارگرایانه، بسیاری به این باور رسیده‌اند که نه تنها رسیدن به یک تصویر سازگار از عالم دشوار است، بلکه طی کردن این راه، اساساً غلط و غیرحرفه‌ای است.

 

 

این نوشتار خلاصه‌ای از مقاله‌ی زیر است:

  • مسأله اندازه‌گیری در مبانی فلسفی مکانیک کوانتوم، علیرضا منصوی، 1390

 

نویسنده: محمد‌حسین توسلی، دانشجو کارشناسی فیزیک دانشگاه صنعتی‌شریف

نوشته مسأله اندازه‌گیری در مکانیک‌کوانتومی اولین بار در انجمن علمی ژرفا. پدیدار شد.

]]>
https://zharfa90.ir/%d9%85%d8%b3%d8%a3%d9%84%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2%d9%87%e2%80%8c%da%af%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%85%da%a9%d8%a7%d9%86%db%8c%da%a9%e2%80%8c%da%a9%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%aa%d9%88/feed/ 0